بر اساس آخرین آماری که در رسانهها منتشر شده است؛ حدود ۵۰ درصد از مردم تمایل پیدا کردهاند که در انتخابات ریاست جمهوری مشارکت کنند. هفتههای قبل این آمار حدود ۴۰ الی ۴۵ درصد بود. هر چند رشد ۵ درصدی تمایل مردم به حضور در پای صندوقهای رای قابل توجه است، اما اگر شهروندان در همین حدود در انتخابات شرکت کنند، انتخابات رمق چندانی نخواهد داشت، ولی اگر حدود ۶۰ درصد در انتخابات حاضر شوند آنگاه نتایج غیر قابل پیش بینی مانند اینکه انتخابات یک مرحلهای برگزار شود و رئیسجمهور منتخب یک ضرب به پاستور راه یابد؛ دور از ذهن نیست.
ظاهر قضیه نیز این است که هر دو جناح در نظر دارند شهروندان را پای صندوق آورند. یکی البته نظر به اجماع سازی دارد تا رای بدنه اجتماعاش در سبد یک کاندیدا سرازیر شود چرا که میداند اگر مردم بیش از ۶۰ درصد در انتخابات حاضر شوند راهیابی نماینده آنها به پاستور عملا ممکن نخواهد بود. در برابر نیز جناح اصلاحطلب و اعتدالیون نیز درنظر دارند اقشار مختلف جامعه را پای صندوق رای بکشانند چرا که عموما هر زمانی مشارکت در انتخابات بالا بوده نماینده و نمایندگان آنها به پیروزی رسیدند. در این میان البته هر مقدار به روزهای پایانی انتخابات نزدیک میشویم تلاش برای کشاندن یک رای مشخص به پای صندوقها از سوی جریان اصلاحطلب افزایش مییابد.
درگذشته همواره جناحهای مختلف میکوشیدند که برای جذب آرای خاکستری در صندوقهای رای تمایل خود را به خواستههای آنها نشان دهند. خاکستریها به رغم اینکه چندان در مسائل سیاسی درگیر نمیشدند، اما نقش تعیین کنندهای در نتیجه انتخاباتهای گوناگون بازی کردهاند. هر چند خاکستریها سیاسی نیستند، اما عموما تمایلاتی به جریان اصلاحات داشته و هر بار آنها در صحنه حاضر شدند اصلاحطلبان برنده ماجرا بودند. این بار، اما مساله کمی پیچیده شده است. در این معنا که برخی از اثرگذاری یک نسل درگیر در مسائل اجتماعی در انتخابات خبر میدهند. نسلی که به نسل زد معروف شده و فاصله زیادی با نسل خاکستری دارد چرا که دغدغههای اجتماعی و فرهنگی دارد، صریحاللهجه است و از ماندن و رفتن سخن به میان میآورد. نسلی که البته مشارکت جوست و مشارکت جوییاش هم مشروط به رسیدن به اهدافش است. نسلی که مشارکتش در امور سیاسی بسته به آن دارد که خواستههای اجتماعیاش مورد پیگیری اصحاب سیاسی قرار میگیرد یا نه. این نسل باهوش است و به خوبی میداند آنکه وعده میدهد تا رای او را در صندوق خود داشته باشد، نمیتواند وعدهاش را محقق کند و صراحتا روی بر میگرداند و دلایل عدم همراهی خود را هم فاش با جامعه و سیاستمداران در میان میگذارد.
واقعیت آن است که هیچ کدام از افراد عادی و حتی سیاستمداران روشنفکر شناخت دقیق و کاملی از نسل زد ندارند. برخی از اصولگرایان و تندروها به شدت با این نسل بیگانهاند در برابر اصلاحطلبان و اعتدالیون گهگاه پای صحبتهای این نسل نشستهاند. هر چند گفتمان مشترکی بین این جناح و نسل زد وجود دارد، اما اختلافاتی هم با یکدیگر دارند. این اختلافات گاهی عمیق میشود و موجب قهر نسل زد با روشنفکرترین روشنفکر جریان اصلاحات میشود و گاهی نیز اختلافات آنها کم میشود به طوری که گفتمان هر دو یکی شده و هر دو هدفی مشترک پیدا میکنند، اما این نسل با وجود اینکه گفتمانی مشترک با جریان روشنفکر و اصلاحطلب دارد، اما حاضر نیست خود را در بدنه اجتماعی جریان اصلاحات تعریف کند.
زمانی جریان اصلاحات میتواند بر روی آرای نسل زد حساب باز کند که درک واقعی از خواستههای آنها داشته باشد. این نسل یک زندگی توام با آرامش، رفاه و پیشرفت را میخواهد و چندان کاری با مسائل سیاسی هم ندارد لذا جریان اصلاحات باید وارد یک گفتوگوی عمیق با نسل زد شود کما اینکه در طول چند سال گذشته به این سمت هم حرکت کرده است. در این صورت میتواند روی تحقق برخی خواستههای این نسل با آنها توافق کند. در این معنا که به آنها بقبولاند که از مسیر اصلاحات است که میتوان به رفاه و زندگی آرام و پیشرفتی که این نسل میخواهند رسید. رسیدن به تفاهم بین این نسل و اصلاحات، اما دشوار است هرچند غیرممکن نیست.
واقعیت آن است که پزشکیان به خوبی توانسته است با ادبیات ساده و البته عمیق خود روندی را برای مفاهمه با این نسل ایجاد کند. حضور نسل زدیهای در میتینگهای انتخاباتی و سخنرانی آنها و اعلام خواسته آنان به پزشکیان آن گام مثبتی است که برداشته شده. حال باید دید این مفاهمه در طول روزهای مانده تا روز انتخابات ادامه خواهد یافت یا نه در صورتی که روندها ادامه
یابد حتی ممکن است شاهد دوم خردادی دیگر در روز بعد از انتخابات ریاست جمهوری باشیم.