کد خبر: ۹۱۶۲۸۶
تاریخ انتشار : ۰۴ تير ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۴

رای دادن یا ندادن چرا و با چه تحلیلی؟

مسعود پزشکیان با حضور در انتخابات توانست حمایت بیشتر احزاب اصلاح‌طلب را جلب کند. عقبه و سابقه اصلاح‎خواهانه و سلامت او در هر موقعیتی که قرار گرفت، موجب شد برخی از کسانی که در چند انتخابات گذشته شرکت نکرده بودند و به آسانی چنین تصمیمی را گرفته بودند برآن شوند که به حضور در این دوره از انتخابات بیاندیشند و حتی به حمایت از پزشکیان بیردازند.
رای دادن یا ندادن چرا و با چه تحلیلی؟
آفتاب‌‌نیوز :

*آن بخش از افرادی که مطالب آقای عبدی را دنبال می‎کنند، شما را به عنوان کسی می‌شناسند که حضور مؤثر در قدرت را مشروط دانسته و حتی در اعتراض به شرایط، گاهی خروج از قدرت را نیز توصیه کرده است، شرط اصلی این بوده که باید بین قدرت و مسئولیت تناسبی وجود داشته باشد و حضور را معنادار کند. بحث این است که بعد از گذشت سالیان دراز حالا چه اتفاق مشخصی افتاده که آقای عباس عبدی فکر می‌کند که آن شروط برآورده شده و تمام قوا به حمایت از پزشکیان برخاسته است؟ 

من سعی می‌کنم صریح و روشن به این سوال جواب بدهم تا ابهامی باقی نماند. اول اینکه درست است که با تمام قوا آمدم، زیرا بر این عقیده‌ام اگر چیزی را درست می‌دانم باید تمام‌قد بیایم و نمی‌شود بینابین بود؛ باید کمک کرد. در واقع کمک من مطلقاً به کسی نیست بلکه به عقیده و راه رسمی که درست و به سود کشور می‌دانم است. نه‌فقط درباره آقای پزشکیان بلکه از آقای روحانی هم حمایت کردم درحالی‌که آقای روحانی با من برخورد‌های بدی داشته بود و هیچ‌وقت مواجهه شخصی و حضوری، حتی کلامی هم با آقای روحانی نداشتم. من حمایت کردم و بعد از آن هم طلبکاری از کسی نداشتم برای اینکه کار را برای او انجام ندادم بلکه برای خودم و براساس عقیده‌ام بوده است. اما اینکه اکنون چه تغییری صورت گرفته است باید بگویم در سه انتخابات گذشته شرکت نکردم و صریحاً هم در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ در برابر دوستانی که از روزنه‌گشایی گفتند واکنش نشان دادم که این روزنه‌گشایی معنا ندارد و اشتباه است.

تاکنون در تمام یادداشت‌های خود هم نوشته‌ام که ۱- راهی به جز انتخابات نداریم. ۲- انتخابات صفر و یک نیست. یعنی نمی‌توانیم بگوییم انتخابات استاندارد است یا نیست و اگر نیست شرکت نمی‌کنیم؛ این درست نیست. برای مثال به همین انتخابات ایراد وارد است؛ یا اینکه آقای پزشکیان فرد تشکیلاتی نیست. مگر کسی می‎تواند مملکت را به بهترین وجهی اداره کند، اما تشکیلاتی نباشد؟ حتی تجربه حزبی هم ندارد. این شرایط سخت است، اما ما در ایران زندگی می‌کنیم که نمی‌گذارند تشکیلات حزبی رشد پیدا کند و احزاب با کاندیدای خود در انتخابات حضور پیدا کنند؛ بنابراین از این نظر فاصله بسیار زیادی با انتخابات مطلوب داریم و در گذشته هم این شرایط وجود داشته است. مگر آقای روحانی از این نظر چه فرقی داشته است؟ ممکن است سوال کنید با همه این ایرادات چرا باز هم در انتخابات شرکت می‌کنید؟

* در واقع ایرادات را همه می‌دانیم و من هم انتخابات را صفر و صد نمی‌کنم. می‌دانم که شرایط همواره در حال تغییر است و در هر برهه‌ای بنا به وضعیت و آرایش نیرو‌ها باید تحلیل روزآمدی ارائه شود. به هر حال ما تجربه آقای خاتمی را داشتیم که نهایتاً رسید به ارائه طرح‌های دو قلو که ناکام ماند و با زبان گلایه آمیزی صندلی ریاست جمهوری را ترک کرد. در دوره آقای روحانی هم برای پیروزی او دوستان بسیاری در انتخابات شرکت کردند، اما دورۀ او نشان داد که حضور او در پاستور آن پیوند لازم بین قدرت و مسئولیت مورد نظر دوستان را ایجاد نمی‌کند. تمام مشکلات بر سر رئیس‌جمهوری می‌ریزد که خودش مدعی است قدرت و اختیارات لازم برای پیشبرد سیاست‌های خود را نداشته است. از طرفی مردم هم او را مسئول می‌دانند و پس از ناامیدی، به او بد و بیراه می‌گویند. الان چه اتفاقی افتاده که فکر می‌کنید تجربه آقای روحانی در دوره آقای پزشکیان تکرار نشود؟ 

تجربه آقای خاتمی از نظر من مثبت است. حتی معتقدم تجربه آقای روحانی هم در دور اول مثبت بوده است. حداقل ۸ سال دوره آقای خاتمی با همه فرازوفرود‌ها و ۴ سال ابتدایی دوره آقای روحانی تا سال ۹۷ مثبت بوده و از آن پشیمان نیستیم. ضمن آنکه بخشی از این شکست‌ها و عدم موفقیت‌ها محصول اشتباهات این‌طرف هم هست و تماماً محصول اراده آن‌طرف نیست. در دوره آقای روحانی در جلسات مشاوره‌ای صریحاً می‌گفتم که این نحوه برخورد وی با مخالفان جواب نمی‌دهد. حتی در جریان انتخابات ۹۶ هم این‌ها را تذکر می‌دادم.

درباره قدرت و مسئولیت هم درست می‌فرمایید. اگر صفر و یک کنیم به نتیجه نمی‌رسیم. اما اگر نسبی نگاه کنیم، باید بگویم که در عین حال که ما تجربه آقای روحانی و خاتمی را داریم، تجربه مهم‌تری داریم؛ آن‌هم رئیسی است. من در سال ۱۴۰۰ با شما موافق بودم که چرا باید در انتخابات شرکت کنیم؟ اگر تصمیم گرفتند که رئیسی بیاید بگذارید بیاید و کاری که می‌خواهند انجام دهند. برداشت و تحلیلم این بود که اگر بیایند خودشان شرایط را اصلاح می‌کنند که این تحلیل منطقی و درست بود. اما من سه، چهار بار هم نوشتم؛ موافقم که جلوی یکدست‌سازی نباید ایستاد. اگر آمدند و اصلاح کردند ما مسئله‌ای با آن‌ها نداریم و از آن‌ها حمایت می‌کنیم. اما اگر اصلاح نکردند باید پاسخگو باشند.

من تاکید می‌کردم آن‌ها نمی‌توانند شرایط را اصلاح کنند. این تجربه سه سال گذشته برای آن‌ها شکست است. اما فعلاً چه برداشتی دارم؟ معتقدم سیستم سیاسی ایران هم به این نتیجه رسیده است که وضع اصلاً خوب نیست و یکدست‌سازی شکست خورده است؛ بنابراین سیستم سیاسی ایران این بار برخلاف ۷۶ و ۹۲ انتخاباتی را شکل داده است که در اندازه این انتخابات به تبعات آن ملتزم است. شاید بگویید از کجا می‌دانید؟ توضیح من این است که چطور کسی این موضوع ساده را نمی‌داند؟ سیستم سیاسی ایران ۷۶ و ۹۲ دنبال افزایش مشارکت نبود.

سال ۷۲ آقای هاشمی ۵۰ درصد رای آورده بود، سال ۷۶ بر این پندار بودند که اگر ۵۰ درصد هم شرکت کنند آقای ناطق‌نوری برنده انتخابات خواهد بود. سال ۹۲ که اصلاً دنبال مشارکت نبودند وگرنه هیچ‌وقت هاشمی را ردصلاحیت نمی‌کردند. چون همه می‌دانستند که ردصلاحیت آقای هاشمی به منزله سقوط انتخابات در افکار عمومی است؛ بنابراین هیچ شانسی هم برای روحانی قائل نبودند. اما در هر دو دوره مردم با مشارکت خود نتیجه‌ای خلاف ساختار رسمی رقم زدند. اما این بار که اشتباه نمی‌کنند. این بار روشن و آشکار است و خبر هم دارم که سیستم سیاسی ایران و به‌طور مشخص رهبری بار‌ها تاکید کردند که فقط مشارکت برایشان مهم است؛ بنابراین هر تحلیلگری این را متوجه می‌شود و نظرسنجی‌ها هم حاکی از آن است که معنای روشن افزایش مشارکت این است که پزشکیان رای می‌آورد. در ۵۰ درصد پزشکیان رای می‌آورد چه برسد به ۶۰ درصد؛ بنابراین از ابتدا این را پذیرفته است. ضمن آنکه آقای پزشکیان شناخته‌شده و تفاوت وی با سایر نامزد‌ها را پذیرفته‌اند. یعنی اگر پزشکیان رئیس‌جمهور شود متفاوت است یا رئیس‌جمهوری جلیلی. این تفاوت بسیار مهم است.

*وقتی اصولگرایان سر کار هستند به دلیل اینکه از قبل پایگاه اجتماعی خود را رادیکال کرده‌اند، امکان تصمیم‌گیری‌های سخت را از خود سلب می‌کنند. اما معمولاً درست وقتی به نقطه تصمیم‌گیری می‌رسند، اصلاح‌طلبان و اعتدالی‌ها از راه می‌رسند و بار را به دوش می‌کشند و نمی‌گذارند که هزینه تصمیم‌گیری به دوش خود آن‌ها بیفتد. مثل برجام سال ۹۲، بعضی فکر می‌کنند قرار بود تصمیم سخت گرفته شود، اما این تصمیم به دوش روحانی و ظریف و تیمش افتاد و در ازایش مورد حمله و هجوم اصولگرایان قرار گرفتند. آیا قرار است این اتفاق تکرار شود؟ نکتۀ دیگر این است که اگر سیستم به قول شما به این نتیجه رسیده که خود را با عواقب یک مشارکت بالا تطبیق بدهد و با رئیس‌جمهور برآمده از آن مثل آقای پزشکیان تصمیمات تازه‌ای بگیرد، پرسش این است که چرا آقای پزشکیان؟ می‌دانیم که او آدم صاف و صادق و پاکدستی است، اما در عین حال می‌دانیم که یک فرد تشکیلاتی نیست و حلقۀ همکاران مشخصی ندارد و حکمرانی را که پدیده‌ای بسیار پیچیده است از زاویۀ اخلاق فردی می‌نگرد. می‌دانیم که باند‌های قدرت با خواسته و منافع متعارض برای حفظ موقعیت خود هر کاری خواهند کرد و اگر رئیس‌جمهور با ماهیت این بازی‌ها و نوع منافع آشنا نباشد، با نصایح پدرانه نمی‌تواند از پس اوضاع برآید. با این حساب باز هم چرا آقای پزشکیان و مثلاً نه آقای لاریجانی؟ چرا آقای جهانگیری نه؟ بالاخره کسانی بودند که بازار انتخابات را داغ کنند و در عین حال اشراف بیشتری بر مشکلات و مسائل داشته باشند.

اولی را توضیح دهم، چون مهمتر از دومی است. اولی از این نظر مهم است که ما ۱۴۰۰ را تجربه کردیم. مگر نگفتند ما می‌خواهیم برجام را حل کنیم، چرا حل نکردند؟ مگر نگفتند می‌خواهیم ارز را حل کنیم؟ چرا از ۴۲۰۰ تومان به ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومان بردند و همان‌جا نگه داشتند. هر آدم عادی در حکومت می‌فهمد وضعیت انرژی فاجعه است، چرا نمی‌توانند وضعیت انرژی را حل کنند؟

*چون سخت است نمی‌خواهند حل کنند. چون برایشان هزینه دارد.

اجازه دهید، الان توضیح می‌دهم؛ بنابراین اینکه بگوییم آن‌ها می‌خواهند حل کنند و ما سر بزنگاه آمدیم و مانع شدیم، درست نیست؛ نه این‌ها نمی‌توانند حل کنند.

*خیر. من نمی‌گویم این‌ها می‌خواهند حل کنند. آن‌ها اتفاقا به ضرورت حلش رسیده‌اند، اما چه بسا، چون فکر می‌کنند تاثیر خیلی منفی روی پایگاه اجتماعی‌شان می‌گذارد، می‌خواهند بار را گردن دیگری بیاندازند. 

اولاً هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنند، شهوت قدرت آنان را کور می‌کند و کاری به این چیز‌ها ندارند که روی دوش دیگری بیاندازند. واقعیت قضیه این است که مشکلات حل نمی‌شوند. فرض کنیم حرف شما هم درست، اما هر چه هم ادامه دهیم حل نمی‌کنند، اما به نظرم در این وضعیت کنونی باید وارد فاز دیگری شویم. من یک گفت‌وگویی کردم و گفته‌ام آقای پزشکیان اصلاً نباید در ابتدا دنبال حل این‌ها باشد. باید دنبال حل مانعی باشد که نمی‌گذارد این‌ها حل شود و آن فقدان وحدت نیروها، چه در حوزه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی است. من این را می‌فهمم و قبول دارم، اما این فقط یک دلیلش است که باید حل کنیم.

ببینید آقای زیدآبادی! افرادی امثال زاکانی اجازه نمی‌دهند که در این مملکت مدیر خیرخواهی نفس بکشد و کاری کند. آن رفتار، مملکت را نابود می‌کند. من هیچ‌وقت انتحاری عمل نمی‌کنم. در ۱۴۰۰ ما از اول هم به دوستان گفتیم وقت خودتان را هدر ندهید، یک کار بی‌فایده انجام می‌دهید و نتیجه‌ای هم ندارد. این بار هم که آمدم برحسب تکلیف نبود. فرض من این است که جامعه پاسخ مثبت می‌دهد و اگر در این فرض شکست بخورم، به شدت خودم را سرزنش خواهم کرد و حتماً هم تبعات عملی آن را می‌پذیرم. به این معنی است که در برابر تصمیم‌ام پاسخگو باشم، حالا شکلش را بعداً انجام می‌دهم.

*شما می‌گویید اول باید دنبال اجماع‌سازی برود و بتواند در واقع همه این نیرو‌های متفرق را جمع کند.

کاملاً، البته به طور نسبی...

*حالا ببینید، اتفاقا من فکر می‌کنم اگر قرار است این اتفاق بیفتد، از رئیس‌جمهور برنمی آید و باید از نهاد‌های بالاتر شروع شود. 

این سوال شما که چرا آقای لاریجانی را کنار گذاشتند؟ آقای لاریجانی خطرش فقط خودش نبود. خطرش منسوبان او در این ماجرا بودند که به نظرم از اول هم معلوم بود که تایید نمی‌شود. یکی از کار‌هایی که در این انتخابات شده، این است که این دولت باید از عرصه جانشینی خارج باشد. یعنی اگر دولت بخواهد دغدغه جانشینی رهبری را به هر شکلی داشته باشد، این موجب اخلال در امر کار‌های دولت می‌شود و شاید یکی از علل شکست دولت قبلی، همین دغدغه نسبت به جانشینی بود به خاطر اینکه دولت می‌تواند در این موضوع قدرتمند اثرگذاری کند؛ بنابراین یکی از عوامل تعیین‌کننده در اینکه چه افرادی باشند، همین است. این البته برداشت من است و هیچ خبری برای آن ندارم. اما اینکه چرا آقای پزشکیان را گذاشتند، ببینید من که آنجا نیستم که دلایلش را بیاورم. من هم ممکن است مثل شما یک برداشت‌هایی داشته باشم. من به نتیجه نگاه می‌کنم؛ نتیجه‌ای که من می‌بینم این است که سیستم سیاسی ایران به این نتیجه رسیده که باید تغییر ریل دهد. تغییر ریل نه اینکه اصلاح‌طلب شود. من اصلاً چنین انتظاری ندارم. تغییر ریل به سمت یک تفاهم جمعی که اصلاح‌طلبان بتوانند باشند و برگردند.

*شما فکر نمی‌کنید برای رسیدن به جمع بندی، فقط تحلیل کفایت نمی‌کند و ما یک قرائن مشهودتری می‌خواهیم؟ 

چرا. این را توضیح می‌دهم. اولاً چه چیزی مشهودتر از اینکه چنین لیستی بیرون می‌آید و همه تعجب می‌کنند. یکی از عوامل این است که آقای پزشکیان جزء لیست اصلاح‌طلبان بوده و تایید شده است.

*جز همین یکی که آن هم در واقع تعبیر شما از یک تصمیم است، چه نشانه‌های روشن دیگری وجود دارد؟ من رصد و دقت کردم، اما قرینۀ محکمی از آمادگی برای تغییر و تحول ندیدم.

نشانه آشکارش همین جریان است، ولی بگذارید من حرف شما را موقتاً تایید کنم. ما نشانه‌های قدرتمندی برای تایید همه ادعا‌های خود نداریم. حتی فرض کنیم که هیچ اطمینان و قطعیتی برای تصمیم‌گیری نداشته باشیم و اصلاً حرف شما درست باشد. آیا این احتمال را می‌دهید که این سمت حرف و تحلیل شما درست باشد؟ شما هم که نشانه قطعی ندارید. آیا این احتمال را می‌دهید که تحلیل من هم درست باشد که مثلاً سیستم چنین تصمیمی گرفته باشد...

*براساس اصل نسبیت که هر چیزی ممکن است و هیچ چیز قابل نفی نیست.

الان تعداد قابل توجهی به این نسبیت حساسیت پیدا کرده‌اند. به اینجا می‌رسم که این عمل و تحلیل من، تحلیل کم‌هزینه‌ای برای کنش‌گری سیاسی و مردم است. بر فرض اینکه این غلط باشد، چیزی را از دست نداده است درحالی‌که اگر تحلیل مقابل درست باشد، هشت سال ما را می‌خواهد در بند امثال جلیلی بیاندازد.

*می‌توانیم برعکس این هم تلقی کنیم. اگر سیستم به این نتیجه رسیده باشد که در یکسری سیاست‌ها تجدیدنظر کند، چرا باید اجازه دهد جلیلی بیاید و اگر هم به فرض چاره‌ای جز تأیید صلاحیت او نبوده در صورت پیروزی‌اش در انتخابات اجازه نخواهد داد که هر کاری بکند. اتفاقا چیزی که پرهزینه است، این است که قرار به تغییر ملموس نباشد و شما دوباره یک فردی را با فشار افکار عمومی و کمپین انتخاباتی در پاستور بنشانید و او از همان فردایش فلج و ناکارآمد شود. خب هم تمام مسئولیت‌های ناشی از ناکارامدی او روی دوش شما و مشوقان به رأی داده به او می‌افتد و هم اعتبار مختصری که داشت احیا می‌شد به کلی از بین می‌رود و هم بحث اصلاحات به عنوان چشم‌انداز آینده برای همیشه ممکن است کور شود و در عین حال امور جامعه دچار یک بی‌ثباتی و ناکارآمدی شود. در واقع من فکر می‌کنم این معادله می‌تواند برعکس باشد. آقای جلیلی هم که به نظر نمی‌رسد رأی آور باشد.

پزشکیان نباشد، جلیلی قطعی است.

*آقای قالیباف ظاهراً حامیان بیشتری در نهاد‌های قدرت دارد. او آدمی است که بالاخره مدعی است می‌تواند یکسری کار‌هایی را انجام دهد. از نظر بعضی او به دلیل ارتباط‌هایی که با نهاد‌های قدرتمند دارد، ممکن است راحت‌تر بتواند کار کند.

اصلاً این نوع تحلیل خیلی جواب نمی‌دهد. اینطور نیست که مکانیکی به موضوع نگاه کنیم. من که نمی‌توانم در برابر واقعیت سیاسی بیرون بی‌تفاوت باشم. شما می‌گویید این‌ها ممکن است این را نفهمند. من از روز اولی که آقای پزشکیان آمد، به خیلی از مراکز قدرت که جدی و تصمیم‌گیر هستند، صریحاً گفته‌ام که پزشکیان همین است و باید با همین کار کنید و رویکردهایش پذیرفته شود و کسی درباره این موضوع ابهام ندارد. همه‌شان هم آمادگی این را دارند و می‌گویند ما فقط مسئله‌مان این است که مشارکت وجود داشته باشد.

شاید سوال این باشد که این‌ها می‌خواهند رای را بگیرند و بعد کار خودشان را کنند؟ من فکر نمی‌کنم اینطور باشد. چرا؟ چون سیستم سیاسی ایران اینقدر این را می‌فهمد که در سال ۹۶ با ۷۳ درصد آرا، طرف آمد و هنگامی که از مضمون انتخابات عدول کردند بلافاصله پس از هفت ماه اعتراضات ۹۶ رخ داد و همه چیز روی هوا رفت. پس این را می‌فهمد که باید به این رویکرد‌ها احترام بگذارد و این را بپذیرد؛ بنابراین ما اساساً نمی‌توانیم اینطور فکر کنیم که بگوییم حکومت را دست آقای قالیباف بدهیم بلکه درست کند. اگر انتخابات باشد آقای قالیباف را سکه یک پول می‌کنند. همین الان نگاه کنید، بخواهند به او حمله کنند بساطش روی هوا می‌رود و نمی‌تواند جلوی این‌ها قرار بگیرد. پس جلیلی قطعی است.

*اگر آقای قالیباف یا هر کس دیگری، این مجوز را داشته باشد که بگوید من می‌خواهم این کار را کنم. اگر آن تصمیم پیشین گرفته شده بود و می‌توانست روی این پوزیشن وارد شود، رای بالایی هم می‌آورد و لازم نبود آقای پزشکیان باشد.

چنین چیزی نیست. آقای قالیباف آخرین لحظات رفت ثبت‌نام کرد. دلیلش چه بود؟ دنبال گرفتن اجازه‌ای بود که هیچ‌وقت حاضر نشدند به او بدهند. چنین اجازه‌ای به‌صورت اداری به کسی نمی‌دهند.

*پس چرا آقای جلیلی این وسط تایید شد؟ شما می‌گویید سیستم خودش را برای یک تغییر آماده کرده است، اما آمده و آقای پزشکیانی را از میان تعداد زیادی داوطلب تأیید صلاحیت کرده که احتمال دارد رای هم نیاورد. شما می‌گویید اگر دکتر پزشکیان رای نیاورد، جلیلی حتما رای می‌آورد. پس باید نوعی آمادگی برای جلیلی هم شده باشد. اگر این باشد پس فعلاً خبری از برنامۀ تغییر ریل نیست. این چینش فعلی کاندیدا‌ها برای خیلی‌ها سرسام آور شده است! 

سیاست را که مثل یک شطرنج تحلیل نمی‌کنند. ما و هیچ‌کس اصلاً برای این سوال‌ها پاسخی نداریم. تمام این پاسخ‌هایی که داده می‌شود از روی ظن و گمان است. من فکر می‌کنم این چینش به نفع پزشکیان طراحی شده است وگرنه شما می‌توانستید یک آذری‌زبان و محمد شریعتمداری و نیکزاد را بگذارید کنار پزشکیان. آن دو نفر دیگر را هم گذاشتند که از ضرب و زور ماجرا گرفته شود و اینطور نیست که بتوانند آقای جلیلی را حذف کنند و یا دستور دهند از اول نباشد. رهبری که نمی‌تواند اینطور عمل کند. اگر اینطور عمل کند که کل نیروهایشان پراکنده می‌شوند. یک مقدار هم برای بازی خودشان گذاشته شده است.

*اعضای دولت کنونی عموماً رد شدند. آدم‌های باسابقه تری بودند که رد شدند و در عوض چرا کسی مثل آقای زاکانی تایید شده است؟

این‌ها سوال است و قرار نیست که ما برای همه این‌ها جواب قطعی داشته باشیم.

*اتفاقاً، چون ما یک مجهول داریم و مجهول این است که آیا اراده‌ای برای تلطیف فضا شکل گرفته است یا خیر مجبوریم برای این پرسش‌ها پاسخی دست و پا کنیم.

من بر حسب قرائنی که خودم می‌بینم این را می‌گویم.

*یکبار قرائن شفاف است و یکبار تحلیلی است. تحلیل را فعلاً از هر دو سو می‌توان انجام داد. ولی در عوض قرائن روشنی برای تحلیل شما نمی‌بینم. یک تحلیل داریم که ممکن است اینطور باشد. وقتی که به این نقطه رسیدیم، همه این‌ها معنا پیدا می‌کند که چرا آقای پزشکیان باید تایید صلاحیت شود و یا آقای جلیلی را بالاخره به هزار دلیل می‌توانستند طوری رفتار کنند که خطر پیروزی‌اش وجود نداشته باشد. در حالی که به نظر می‌آید هیچ کدام از این‌ها نیست. برای من سوالاتی مطرح شد، چون بعضی‌ها فکر می‌کنند که آقای عبدی تنها براساس تحلیل آن دیدگاه را پیدا نکرده و براساس یک قرائن مبتنی بر خبر‌هایی از پشت پرده این حرف را می‌زند. آیا این درست است؟ 

اگر دقت کرده باشید، همان زمان که آقای پزشکیان نامش اعلام شد، حمایت خود را اعلام کردم و اصرار داشتم که قبل از دیگران موضع خود را اعلام کنم؛ دیگرانی که به‌طور سنتی در انتخابات بودند و اگر می‎آمدند و اعلام می‎کردند که شرکت می‌کنیم و این اعلام مطابق همان سنت مشارکتی آن‌ها می‎شد. به همین دلیل سعی کردم زودتر این کار را بکنم و آن را توضیح بدهم و این موضع در چارچوب تحلیلم است. من در پایان ۱۴۰۱ تحلیل کردم که معتقدم سال ۱۴۰۳ آخرین فرصت برای تغییر رویکرد موجود باشد البته اگر بالگرد آقای رئیسی سقوط نمی‎کرد این مسئله به ۱۴۰۴ منتقل می‎شد. به عبارتی این تغییر رویکرد در انتخابات ۱۴۰۴ امکان رقم زدن داشت.

البته اعتقاد دارم درگیری‌ای که با اسرائیل اتفاق افتاد بسیار مؤثر بود و ایران را در یک چارچوب معنادار دیگری در سیاست خارجی قرار داد و گفت‎و‎گو‌هایی که طی این مدت با ایالات متحده آمریکا انجام گرفت که به دلایلی موقتی مسکوت مانده است، این اتفاقات در حوزه خارجی بوده است. در حوزه داخلی هم به نظر می‎رسد که مطلقاً ساختار سیاسی از عملکرد کنونی به معنای واقعی نه آنچه تبلیغاتی گفته می‎شود، راضی نبوده است، زیرا هیچ‌کدام از بحران‎ها حل نشده‎است. سیستم سیاسی دوست ندارد که ایران با چنین وضعیتی وارد فاز تغییر یا انتقال رهبری شود. به محض اینکه سیاهه اسامی نامزد‌ها را دیدم آن را تایید و شاهد ادعا و تحلیلم بود (البته شواهد غیراعلامی آن هم برایم مهم است) به نظرم آمد با یک فرایند عادی روبه‌رو نیستیم.

*به هر حال این بحث را ادامه ندهیم. برای من همچنان سوال است که چرا آقای پزشکیان؟ آن هم در چنین زمین سختی که بحث‎های اقناع‌سازی با ریش‌سفیدی امکان‌پذیر نیست و منافع خیلی عجیب و متعارضی شکل گرفته که وضعیت را برای یک رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب فوق‌العاده دشوار می‌کند. طبق تحلیل شما باید گزینه دیگری را تأیید می‌کردند و چینش دیگری به کاندیدا‌ها می‌دادند حالا فارغ از این بحث‎ها پیش‌بینی شما از وضعیت کاندیدا‌ها چیست؟

من در ابتدا پیش‎بینی‎‎ای را مطرح کردم که برخی فکر می‎کردند گفتاری سیاسی است، اما اصلاً سیاسی نیست. من حس خودم را براساس درکم از مطالعات و تحلیل اجتماعی گفتم. من معتقد بودم که اگر مشارکت به ۵۵ برسد، انتخابات به دور دوم کشیده می‎شود و اگر مشارکت به ۶۰ درصد برسد پزشکیان قطعاً رای می‎آورد. الان هم کماکان همین فکر را دارم و به قول معروف حتی چرب‎تر. بین ۵۰ تا ۵۵ درصد هم پزشکیان به دور دوم می‎رود و به احتمال قوی اول می‎شود.

*یعنی با همین شرایط هم به نظر شما آقای پزشکیان به دور دوم می‎رود؟

بله و نفر اول هم می‎شود.

*‌با فرض مشارکت زیر ۵۰ درصد چه؟

 توجه کنید که با فرض ۵۰ درصد سخن گفته‌ام. اما این آرا فعلاً شکل نگرفته و مسئله پیچیده‎ای است. پیچیدگی‌اش را در مقایسه‎ای با انتخابات ایالات متحده آمریکا بیان می‎کنم. اگر الان در انتخابات ایالات متحده نظرسنجی انجام ‎گیرد، تقریباً مشخص است که مثلاً ۷۰ درصد مردم شرکت می‎کنند و در روز انتخابات فقط درصدی اندک جابه‌جا می‌شوند. از این ۷۰ درصد از همان ابتدا ۹۰ درصدشان می‎دانند به چه کسی می‎خواهند رای بدهند، مثلاً جمعی می‎گویند به ترامپ و جمعی هم به بایدن. ۱۰ درصد باقی می‎ماند که تصمیم ندارند و بر همین اساس روی این ۱۰ درصد برنامه‌ریزی می‎کنند، اما در ایران اینگونه نیست. در ایران از هر ۱۰۰ نفری که واجد رای دادن هستند، چیزی حدود ۵۰ نفر گفتند ما شرکت می‎کنیم از این ۵۰ نفر چیزی حدود ۳۰ نفر گفته‎اند به چه کسی رای می‎دهند و هنوز ۲۰ نفر مشخص نیست به چه کسی رای می‎دهند. در این ۳۰ نفر حدود ۱۰، ۱۲ نفر هم می‎گویند فعلاً نظرمان رای به فلان شخص است، اما معلوم نیست حتماً به او رای ‎دهیم.

حالا این را بگذارید کنار امکان کناره‌گیری برخی از آن‌ها که وضعیت نامتعینی را نشان می‎دهد. آرای نامزد‌ها هم خیلی به هم نزدیک است، گاهی یک نفر ۶۰ درصد و دیگری ۲۰ درصد دارد؛ که براساس آن وضعیت مشخص است، اما الان هر سه کاندیدای موجود به هم نزدیک هستند. البته یک عنصر قطعی است که تا ۱۳ روز گذشته (اطلاعات ۳ روز اخیر را ندارم) روند اینگونه بوده است که تمایل به انتخاب آقای پزشکیان رشد داشته و بالا می‎رود، آقای قالیباف افت پیدا کرده و آقای جلیلی هم تمایل به انتخابش تغییری نکرده است. اگر همین روند ادامه پیدا کند، به‌طور قطع و یقین آقای پزشکیان در دور اول انتخابات، اول می‎شود و آقای جلیلی به احتمال زیاد دوم می‎شود.

*حالا فرض کنید کمپین آقای پزشکیان موفق نشود، شانس آن دو نفر دیگر یعنی آقای جلیلی و قالیباف را چگونه می‎دانید. آقای جلیلی موفق خواهد بود؟

بله، آقای قالیباف را می‌زنند. البته من به فرض سوال شما فکر نمی‎کنم، زیرا موضوع ذهن من نیست. موضوع ذهن من این است که آقای پزشکیان بالا می‎رود.

*‌حالا اگر فکر کنید آقای جلیلی بیاید. این نقض غرض کل آن پیش‌بینی شما و آنچه سیستم طراحی کرده است، نیست؟ چون در چنین شرایطی بحران ایجاد می‎کند.

کاملاً درست می‎گویید. اینجا نکته مورد مهم از توافق من و شما است، من هم به همین دلیل آمدم که این اتفاق نیفتد و حالا که آمدم، اگر موفق نشوم و تحلیلم اشتباه باشد و مردم حاضر نشوند که بیایند و کار را انجام دهند؛ چه نتیجه‌ای باید گرفت؟ تحلیل من اشتباه بوده و چیزی از دست نرفته است؛ اما من فقط به یک گزینه فکر می‎کنم که کاش اجازه ندهیم که چنین اتفاقی بیفتد.

*‌حالا فرض کنید که آقای پزشکیان رای آورد و به آن جایگاه رسید، اما شاهد همکاری با او نباشیم. کسی که می‎رود آنجا می‌دانیم که راه بازگشتی ندارد و مثلاً نمی‎تواند بگوید استعفا می‎دهد.

درباره آقای پزشکیان چنین تصوری ندارم. آقای پزشکیان به هر حال حریت‎های خاص خودش را دارد. من قصد تحلیل فردی ندارم، اما شما این را می‎دانید که سیستم سیاسی کشور آن قدرت سابق را ندارد و موازنه قوا علیه سیستم است و دیگر حد بالای تنش را نمی‎تواند بپذیرد. پس این روند به نحوه عملکرد آقای پزشکیان باز می‎گردد و بر همین اساس به نظر من باید اولین کارش این باشد که حدی از تفاهم و آرامش را ایجاد کند. باید تعامل و تفاهمی با مجلس، آقای قالیباف و جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا و حتی فراتر داشته باشد؛ البته امثال زاکانی را باید سر جایش بنشاند که این خصوصیات ضدوحدت در رفتار ایشان هست. کار بسیار دشواری است و باید گفت که پیروزی در انتخابات ۵ درصد راهش هم نیست و این را ما می‎فهمیم.

واقعیت این است که تصور می‎کنم رهبری اجازه ندهد تندرو‌ها در کاسه پزشکیان بگذارند وگرنه اگر چنین شود، همه بدبخت می‎شوند. آقای زیدآبادی! واقعیت این است که ما هیچ گارانتی‎ای در سیاست نداریم و فقط کافیست که صادقانه، صمیمانه و بدون نگاه به منافع‌مان فکر کنیم. من به آقای پزشکیان هم گفتم، خیالت راحت من تا جمعه اینجا هستم و از شنبه دیگر نمی‌آیم، مگر اینکه انتخابات به دور دوم کشیده شود و یک هفته کارمان ادامه یابد. واقعیت این است که الان جامعه ما مثل ۷۶ نیست نه مردم و نه آن‌هایی که به ستاد آمده‎اند و نه مخالفان. مثلاً آنجا مخالف آقای ناطق نوری بود و الان آقای زاکانی‎ است؛ واقعاً تاسف می‌خوریم وقتی می‎بینیم او برای چنین کاری تایید صلاحیت شده است. این پیچیدگی‎ها وجود دارد و ما باید خودمان را در جریان رودخانه سیاست قرار دهیم تا ببینیم آقای پزشکیان به کجا می‎رسد. می‌دانم که شما تجربه ۱۴۰۱ را دارید و خیلی‌ها فحش می‎دهند شاید شما ناراحت شوید، اما من وجدان خودم و صادق بودن برایم مهم است.

*من الان در جایگاه تحلیلگر و ناظر هستم و فعالیتی در این ماجرا ندارم. مثلا فقط گفته‎ام که آقای پورمحمدی به نظر می‎آید، مشکلات را بهتر از سایر رقبا شناخته است و سر همین بیش از شما فحش خورده‌ام. من نگفته‌ام که به کسی رأی دهید. فقط وضعیت را وصف کرده‌ام، اما همین را هم برنمی تابند.

من به آن‌ها که رای نمی‌دهند کاملاً احترام می‎گذارم و مفصل هم گفته‌ام. دلیلش هم این است که من برای رای دادنم باید برای آن‌ها دلیل بیاورم؛ چون به صورت پیش‌فرض من هم رای نمی‌دادم. جالب این است که من حتی به همسر و بچه‎ام هم نمی‎گویم بیاید و رای بدهد. خودش باید تصمیم بگیرد فقط ما باید صادقانه عمل کنیم؛ دلیل و منطق بیاوریم و در نهایت هر چه پیش بیاید باید بپذیریم.

منبع: هم میهن 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین