ازدواج همواره بهعنوان یکی از مهمترین تصمیمات زندگی انسانها مطرح بوده است. بااینحال، برخی افراد بهاشتباه بر این باورند که ازدواج میتواند مشکلات اخلاقی و رفتاری یک فرد را به طور معجزهآسا حل کند. تجربهها نشان میدهد که چنین تصوری نهتنها نادرست است، بلکه میتواند به مشکلات و چالشهای بیشتری در زندگی مشترک منجر شود. در ادامه به روایتی از تجربه فردی میپردازیم که با وجود مشکلات رفتاری تصمیم به ازدواج گرفت، به امید آنکه ازدواج بتواند او را تغییر دهد.
نازنین و آرش در دوران دانشگاه با یکدیگر آشنا شدند. آرش مردی باهوش و جذاب بود، اما گاهی اوقات رفتارهای عجیب و غیرمعمول از خود نشان میداد. او امیدوار بود در کنار نازنین بتواند بر مشکلات خود غلبه کند و زندگی شادی داشته باشد. نازنین نیز رفتارهای آرش را بهعنوان مشکلاتی موقتی نادیده گرفت و با این امید که ازدواج و عشق بتواند مشکلات او را حل کند، با آرش ازدواج کرد.
در سالهای ابتدایی ازدواج، نازنین متوجه شد که رفتارهای عجیب آرش فراتر از حد انتظار است. او گاهی اوقات واقعیت را از تخیل تشخیص نمیداد، صداهایی میشنید که وجود نداشتند و باورهای غلط و غیرواقعی داشت. نازنین با کمک مشاورههایی که میرفت متوجه شد که این مشکلات نشانههایی از اختلال سایکوتیک هستند. بااینحال، او همچنان امیدوار بود که با صبوری و عشق میتواند به آرش کمک کند.
نازنین با حمایت و تشویق، آرش را به روانپزشک و روانشناس ترغیب کرد. آرش گاهی به درمان و مصرف دارو تن میداد، اما در بسیاری از مواقع از همکاری خودداری میکرد. نازنین سعی میکرد محیط خانه را آرام نگه دارد، اما وضعیت آرش نوسانات زیادی داشت و این نوسانات باعث ایجاد استرس و فشار روانی فراوان بر نازنین میشد.
با گذشت زمان، نازنین دریافت که تلاشهایش کافی نیستند و آرش بهتنهایی نمیتواند تغییر کند. نوسانات شدید در رفتار آرش باعث بروز تنشهای زیادی در زندگی مشترکشان شد. نازنین احساس کرد که در چرخهای بیپایان از امید و ناامیدی گرفتار شده است. او به این نتیجه رسید که آرش باید خود بخواهد که بهبود یابد و تا زمانی که او تمایل به درمان نداشته باشد، هیچچیز نمیتواند وضعیت را بهبود بخشد.
نازنین پس از سالها تلاش و تحمل، به این نتیجه رسید که نمیتواند زندگی خود را وقف تغییر کسی کند که خود به تغییر اعتقادی ندارد. او تصمیم به جدایی گرفت تا بتواند بهسلامت روانی و زندگی خود توجه بیشتری کند. نازنین فهمید که ازدواج بهتنهایی نمیتواند مشکلات جدی روانی را حل کند و تغییرات واقعی نیازمند اراده و تعهد فردی است.
تجربه نازنین و رضا و امثال او که به امید تغییر خود یا طرف مقابلشان ازدواج میکنند، نشان میدهد که ازدواج نمیتواند درمانگاه مشکلات جدی روانی باشد. اگرچه حمایت و عشق همسر میتواند به بهبود شرایط کمک کند، اما تغییرات واقعی باید از درون فرد ناشی شود. ازدواج باید بر پایههای محبت، احترام متقابل و مسئولیتپذیری بنا شود و نه بر اساس امید به تغییر معجزهآسای رفتارهای منفی.
برای داشتن یک زندگی مشترک موفق، باید قبل از ازدواج بهدقت به مشکلات روانی و رفتاری خود و فرد مقابل توجه کرد و از تصمیمات عجولانه که بر اساس امید به تغییر است، پرهیز نمود. دکتر مصطفی تبریزی، مشاور پیش از ازدواج در این باره میگوید: «کسانی که تصور میکنند بعد از ازدواج خیلی از بیماریهای روانشناختی آنها از جملههای اسکیزوفرنی، وسواس و افسردگی بهبود پیدا میکند، این خیال باطلی است؛ چون همه این مشکلات یک مسئله درمانی است و به بیرون و فرد دوم هیچ ارتباطی ندارد.»
او افزود: «خلق افراد مثل درونگرایی صرف نیز با ازدواج تغییر نمیکند و به برونگرایی تبدیل نخواهد شد. البته همه افراد درصدی از درونگرایی و برونگرایی را دارند و این طبیعی است؛ اما کسانی که در دو سر طیف قرار دارند، یعنی فوقالعاده درونگرا یا فوقالعاده برونگرا هستند، با ازدواج تغییر نخواهند کرد.»
این مشاور پیش از ازدواج تأکید میکند: «برخی نیز تصور میکنند که بعد از ازدواج همسرشان باید زخمهای دوران کودکی آنها را ترمیم کند، این هم فکر اشتباهی است. همسر، پرستار و پزشک نیست که وظیفه درمان داشته باشد.»
تبریزی در پاسخ به این سؤال میگوید: «تغییراتی که با ازدواج ایجاد میشود، تغییرات روبنایی است. آن تغییرات در ساختار شخصیت افراد ثابت است. شخصیت به معنای ویژگیهای نسبتاً پایدار است؛ لذا ویژگیهای کوچکی با ازدواج تغییر میکند؛ البته ممکن است باور افراد نیز بعد از ازدواج تغییر کند که این مسئله فقط به ازدواج مربوط نمیشود؛ ما در تعامل با دیگران از جمله همسرمان ممکن است باورهایمان دچار تغییرات درست یا غلطی شود.»
به گفته تبریزی، هیچ فردی صددرصد از شخصیت سالمی برخوردار نیست این واقعیتی است که در زندگی مشترک و ازدواج اهمیت ویژهای دارد؛ اما برخی افراد مشکلات بیمارگونهای دارند و دچار اختلال سایکوتیک هستند، این افراد تا زمانی که درمان نشدهاند نباید ازدواج کنند؛ چون در صورت ازدواج طرف مقابل این افراد هم آسیب میبیند و این ازدواج در نهایت منجر به دعوا یا طلاق خواهد شد.
او افزود: «طبیعتاً همه افرا ضعفهایی دارند؛ لذا اگر در مشاورههای ازدواج به زوج آگاهی داده شود که هر فردی شخصیت منحصربهفردی همراه با ضعف و قوت دارد و هیچ فرد کاملی وجود ندارد، مسیر درستی برای ازدواج افراد فراهم خواهد شد.»
این مشاور پیش از ازدواج با تأکید بر پذیرش نقاط قوت و ضعف طرف مقابل بیان میکند: «ما در ازدواج باید ضعف و قوت افراد را بپذیریم و با مجموع قوت و ضعف او را قبول کنیم؛ در این صورت مشکلی در ازدواج پیش نخواهد آمد؛ اما برخی عوامل بهتنهایی میتوانند در ازدواج منجر به مشکل شود مثل بیماری وسواس یا تضاد در عقاید دینی.»
تبریزی با بیان اینکه ازدواج هم مثل رانندگی به گواهینامه نیاز دارد، میگوید: «توصیه من به جوانان این است که قبل از ازدواج عوامل مؤثر بر ازدواج و شیوههای حل تعارضات را آموزش ببینند و مثل یک فرد متبحر وارد زندگی مشترک شوند.»
او در پایان تأکید میکند: «ازدواج یک تصمیم مهم و سرنوشتساز است که نباید باعجله و بدون تفکر گرفته شود. قبل از ازدواج باید به طور کامل در مورد آن فکر کنید و از آمادگی خودتان برای این تعهد بزرگ مطمئن شوید.»