مهراداد خدیر طی یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: مسعود پزشکیان رئیسجمهوری منتخب در یک روز دو بار به دیدار سیدمحمد خاتمی رئیسجمهوری پیشین ایران رفت که هرچند در اخبار ساعت ۱۴ شبکه اول سیما از او بهعنوان رئیس دولتهای هفتم و هشتم یاد شد اما عنوانی که با آن شناخته است و قامت او را میبرازَد، رهبری جبهۀ اصلاحات است.
همان جبهۀ سیاسی که پیش از اعلام اسامی تأییدشده برای رقابت ریاستجمهوری اعلام کرد «تنها در صورتی در انتخابات شرکت خواهد کرد که یک، دو یا هر سه چهرۀ ثبتنام کرده تأیید شوند و اگر بیش از یک نفر بود بر سر فرد واحد تصمیم خواهند گرفت.»
در آن بیانیه تصریح شده بود از هیچ نامزد دیگری حمایت نخواهند کرد و این به معنی آن بود که حمایت از علی لاریجانی یا نامزدی غیر سه چهره به سبک پشتیبانی از حسن روحانی در سالهای ۹۲ و ۹۶ منتفی است. شگفتانه این بود که نام مسعود پزشکیان هم در میان تأییدشدگان بود و اگرچه از دو نامزد دیگر – اسحاق جهانگیری و عباس آخوندی- خبری نبود اما علی لاریجانی را هم برای دومین بار متوالی تأیید نکردند و حالا حجت بر جبهۀ اصلاحات تمام شده بود و باید تمامقد وارد صحنه میشد و شد و بازی را در دو مرحله برد.
این در حالی بود که کمتر کسی حدس میزد در مشارکت ۴۰ درصدی هم اصلاحطلبان بختی داشته باشند اما این اتفاق در مرحلۀ اول رخ داد و با جذب بخشی از قهرکردهها و تحریمیها مسعود پزشکیان به پیروزی رسید.
نه به این خاطر که او وزیر دولت سیدمحمد خاتمی در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ بوده که چون نامزد جبهۀ اصلاحات ایران بود – هرچند هر گونه تعلق حزبی خود را انکار میکرد- نگاهها بار دیگر به رئیسجمهوری پیشین ایران دوخته شد که با صدایی گرفته و چهرهای خسته مردم را به مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری دعوت کرد و نیمۀ تیر سیاستمدارِ حالا ۸۱ساله با سیمایی شاداب رأی خود به دکتر پزشکیان را در حسینیۀ جماران به صندوق انداخت. دیدار رئیسجمهوری منتخب با رئیسجمهوری پیشین یا رئیس سابق خود در وضعیت عادی طبعاً امری عادی است خاصه اینکه از جانب جبهۀ اصلاحات هم حمایت میشد اما آنچه به این دیدار رنگ و بوی خاص داده ناشی از اموری دیگر است:
یکی اینکه از ۱۵ سال قبل و در پی انتخابات پرماجرای سال ۱۳۸۸ میان خاتمی و اندرونی قدرت فاصله و گسست افتاد و هر چه کوشید بهبود نیافت در حالیکه در سال ۹۰ تکرأی خود را در دماوند به صندوق انداخت و اگرچه آماج طعن و گاهی لعن هم قرار گرفت اما میوۀ آن را در سال ۹۲ چید که با حمایت از یک چهرۀ اعتدالگرا صحنه را تغییر داد.
چک سفید خاتمی به روحانی بدون اخذ امتیاز و تغییر مناسبات بعد از خروج ترامپ از برجام و سلسله حوادث سالهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ به زیان سرمایۀ اجتماعی اصلاحطلبان تمام شد و خاتمی را به این نتیجه رساند که از اعتبار خود برای ساختاری که احساس میکرد از اهداف اولیه دور شده بیش از این هزینه نکند خاصه اینکه پشتیبانی نیمبند و مبهم از نامزدی عبدالناصر همتی در انتخابات ۱۴۰۰ نه مانع پروژۀ خالصسازی شد و نه به احیای سرمایۀ اجتماعی اصلاحطلبان مدد رساند.
دوران ممنوعالتصویری
در این سالها انتشار تصویر رئیسجمهوری پیشین هم ممنوع بود و اگرچه در اوایل دولت روحانی گشایشهایی حاصل شد ولی در مراسم تحلیف او چه در سال ۹۲ و چه ۹۶ از خاتمی دعوت نشد یا امکان حضور او فراهم نیامد.
شگفتا که رسانهها در نشر تصویر نتانیاهو منعی نداشتند اما خاتمی ممنوعالتصویر شده بود و همین میان نسل تازه با او فاصله انداخت. هرچند که در فرهنگ ایرانی این گونه محدودیتها نوعی اسطورهسازی در پی دارد و در نگاهی کلانتر به زیان او تمام نشد.
مهمتر از همۀ اینها اما این بود که درست ۴ ماه قبل در ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ سیدمحمد خاتمی برای اولین بار اعلام کرد در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت نکرده و این به معنی تغییر راهبرد او بود و تصور میشد اگر قرار بر تجدیدنظر باشد این اتفاق در سال ۱۴۰۴ رخ میدهد یا به عکس بر او سختتر خواهند گرفت.
هیچکس اما پیشبینی نمیکرد که سانحۀ سقوط بالگرد حامل رئیسجمهوری – سیدابراهیم رئیسی – در بعدازظهر ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ فضای سیاسی را چنان دستخوش تغییر کند که به یک اصلاحطلب اجازۀ شرکت در انتخابات ریاستجمهوری بدهند و خاتمی هم از او حمایت کند و بدین ترتیب طی ۴ ماه داستانی دیگر را شاهد باشیم.
۱۶اسفند ۱۴۰۲ خاتمی به صراحت اعلام کرده بود: «این بندۀ کوچک خدا همیشه بر انتخابات و اهمیت آن تاکید داشته است و دارد و راه خیرخواهانه اصلاح وضع نگرانکننده کشور را اثربخش کردن نهاد انتخابات میداند. من آنچه را که برای بهبود وضع و در جهت منافع ملت و کشور و حتی حکومت به نظرم میآمده است تاکنون گفتهام و پیشنهاد کردهام امّا متأسفانه به آن اعتنایی نشده است. این بار تصمیم گرفتم که اگر نمیتوانم کاری برای مردم بکنم همراه و همنوا با خیل ناراضیانی باشم که در عمق وجودشان بر این باورند که اگر راه نجاتی باشد راه اصلاح امور است.
آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم. بدون اینکه با انتخابات معنادار به عنوان منشأ تقویت قدرت و حاکمیت ملت و امنیت ملی و ترمیم اعتماد همگانی، مخالف باشم و بدون اینکه با رأی دادن مردم مخالفت کنم، رأی ندادن را در شرایط نامطلوب کنونی وجه دیگری از رأی دادن در وضعیت حتی نسبتاً مطلوب انتخابات میدانم، به این امید که با رأی ندادن در این شرایط اعتماد آسیبدیده مردم از حکومت و جریانهای سیاسی از جمله اصلاحطلبی (که دامنهاش گستردهتر از دائره اصلاحطلبان رسمی است) تا حدی ترمیم شود.
نیاز حیاتی امروز کشور بازگرداندن سرمایه اجتماعی و حرکت به سوی نوعی مصالحه میان حاکمیت و مردم برای نجات کشور از تهدیدها و بحرانها و برداشتن گامهای جدی برای ورود به وضعی است که در آن ثبات و امنیت پایدار و پیشرفت همهجانبه کشور و آزادی و رفاه و بهبودی معیشت همه طبقات مردم و عزّت ملی و بینالمللی ایران عزیز تامین شود.»
برای آنکه بدانیم نقشآفرینی خاتمی در انتخابات اخیر تا چه حد خشم اصولگرایی رادیکال را برانگیخته و دو دیدار رئیسجمهوری منتخب با او را برنمیتابند نوشتۀ روزنامۀ کیهان که به خاتمیستیزی شهره است گویاست: «آقای پزشکیان پس از پیروزی در انتخابات گفت: «قدردان وسعت نظر و گرهگشای مقام معظم رهبری هستم که در این انتخابات عرصه را برای مشارکت و رقابت و سلامت و نقشآفرینی بیشتر گشودند. اینکه رأیها درست خوانده شد، به لطف مقام معظم رهبری بود. این هدایتی بود که رهبری داشتند، اگر به خاطر ایشان نبود، فکر نکنم اسم ما از این صندوقها بیرون میآمد.»
در اینکه رهبری، پاسدار رأی مردم و سلامت انتخابات هستند، تردیدی نیست. اما جفا و کملطفی است که القا شود متولیان انتخابات، امانتدار رای مردم نیستند. در سلامت انتخابات همین بس که بارها نامزدهای رقیب هم، در عین ناباوری پیروز شدهاند و نتیجه، در موارد متعدد قابلپیشبینی نبوده است.
البته نگرانی آقای پزشکیان، یک مابهازای واقعی دارد و آن کسانی مانند خاتمی هستند که سال۱۳۸۸ هماهنگ با نقشه آمریکا و انگلیس و اسرائیل، در مقابل ۲۴/۵میلیون رای اکثریت ملت، سر به آشوب گذاشتند و کشور را گرفتار دودستگی و سپس تحریمهای گسترده دشمنانی کردند که از دیدن دودستگی، جرأت پیدا کرده بودند.
آقای پزشکیان طی سه روز گذشته دو بار با خاتمی ملاقات کرد. یعنی همان کسی که اگر بازیگری او و موسوی در نقشه آمریکایی- صهیونیستی پیش میرفت، نه اثری از امنیت و ثبات کشور باقی مانده بود و نه انتخابات، که آقای پزشکیان یا هرکس دیگر بخواهد انتخاب شود.
خیرخواهانه باید به آقای پزشکیان یادآور شد که امثال خاتمی به شهادت گذشتهشان، خیرخواه او و هیچکس دیگری نیستند. بنابراین، باید فاصله ایمنی لازم را با آنها حفظ کرد و این جدای از این نکته مهم است که رئیسجمهور در مراوداتش نباید خود را وامدار کسی یا کسانی نشان بدهد. رئیسجمهور فقط وامدار مردم و نظام است. »
جملۀ آخر در حالی است که مسعود پزشکیان را بهرغم تمام سوابق انقلابی و زیست مسلمانی از آنچه «جبهۀ انقلاب» میخواندند جدا میدانستند و انگار انتخابات ریاستجمهوری به صحنۀ تقابل ۴ نامزد انقلابی با پزشکیان و پورمحمدی بدل شده و همین که دبیر جامعۀ روحانیت مبارز با سابقۀ معاونت وزارت اطلاعات و وزارت کشور و دادگستری را هم از جبهۀ انقلاب بیرون گذاشته بودند خود به تنهایی کفایت میکرد تا نشان دهند مرزبندیشان تا چه حد بیپایه است مگر آنکه به این سبب بدانیم که ائتلاف اصولگرایی در هر دوره با یک نام ظاهر میشود و حالا که اصولگرایی سنتی بوی «نا» گرفته و در غیاب ضلع اصولگرایی از نوع احمدینژاد ناچار به رقابت دو ضلع نواصولگرایی (قالیباف) و اصولگرایی رادیکال (جلیلی) تن دادند و دو نفر هم مأمور شدند تا پروژۀ احمدینژاد در سال ۸۸ را شبیهسازی کنند و بگویند پزشکیان درصدد تشکیل دولت سوم روحانی است.
چرا؟ چون دو سوی او «جوادِین» قرار گرفته بودند: جواد ظریف وزیر خارجه و جواد آذریجهرمی وزیر ارتباطات دولت روحانی و این در حالی بود که از دولت روحانی سه سال میگذشت و پزشکیان با آن صنمی نداشت و اتفاقاً اگر بنا بر دولت سوم میبود دولت سوم خاتمی متناسبتر مینمود.
دولت سوم روحانی یا خاتمی؟
این اشارات برای آن است که بگوییم از قضا سرکنگبین صفرا فزود و راهبرد رقبای پزشکیان که با ادبیاتی زننده و گاه چندشآور بر زبان دو مدعی – علیرضا زاکانی و قاضیزاده هاشمی- مینشست پزشکیان را ناچار کرد به خاتمی اشاره کند و حتی در مناظرۀ آخر به صراحت گفت: مردم! زمان خاتمی وضع شما بهتر بود یا سه سال دولت آقای رئیسی؟
بدین ترتیب نام خاتمی بارها و بارها در مناظرهها مطرح شد و رئیسجمهوری پیشین که طی ۱۵ سال تمام تلاشها برای راندن و حذف او صورت گرفت در کانون توجه نشست. شاید تنها در خرداد ۱۴۰۰ خاتمی نتوانست در انتخاباتی اثر بگذارد وگرنه در غالب انتخابات قبل از آن یا بازیگردان بوده یا به قهر و آشتی رویکرد او توجه شده است.
درست است که در سال ۱۳۷۲ و با رأی اعتراضی استان کردستان به احمد توکلی انگاره برگزاری انتخابات در ایران که اجماع بر سر یک نفر و چیدن رقبایی غیر جدی گرداگرد او بود ترک برداشت اما از سال۱۳۷۶ و با ورود سیدمحمد خاتمی انتخابات ریاستجمهوری به مسیری دیگر افتاد. دوم خرداد خاتمی در حالی پیروز شد که ۵ سال قبل از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کناره گرفته و تنها مشاور فرهنگی رئیسجمهور وقت – هاشمیرفسنجانی – به حساب میآمد و تصور نمیشد با شخصیت فرهنگی و روشنفکری تودهها را جذب کند.
به عبارت دیگر با منتفی شدن نامزدی میرحسین موسوی تصور میشد خاتمی تنور را گرم خواهد کرد اما نانی که از آن بیرون میآید باب میل نهادهای قدرت خواهد بود که بعد از درگذشت رهبر فقید انقلاب بافتار و ساختار آنان از جناح چپ فاصله گرفته بود.
خاتمی اما با ۲۰ میلیون رأی رئیسجمهور شد و دو سال بعد در بهمن ۱۳۷۸ مجلس ششم هم به دست اصلاحطلبان افتاد. از انتخابات شوراها صرف نظر میکنم تا بحث مطول نشود. در سال ۱۳۸۰ چارهای جز تأیید رئیسجمهور مستقر نبود منتها نامزدهای بیشتری تأیید شدند تا از رئیسجمهوری ۲۰ میلیونی خاتمی با ۱۰ میلیون رأی بسازند منتها آرای او نهتنها کم نشد که به ۲۲ میلیون رسید.
طاقت اصولگرایان طاق شده بود و برای مجلس بعدی دست به ردصلاحیت گسترده زدند. درست است که در نهایت به برگزاری انتخابات تن دادند اما چند ماه درگیر انتقاد و تهدید او بودند.
در سال ۸۴ نامزد اصلاحات پیروز نشد اما فضایی که در دوران اصلاحات طی ۸ سال ایجاد شده بود به محمود احمدینژاد جسارت داد بر شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی بشورد وسازی جدا کوک کند. ۴ سال بعد خاتمی عزم ریاستجمهوری کرد اما منصرف شد و میرحسین موسوی را به صحنه فرستاد و به خاطر همین او را مسئول اتفاقات بعد و حتی مواضع آخرین نخستوزیر ایران میدانند درحالیکه خاتمی وزیر موسوی بود و رئیس او نه آنکه گوش به فرمان و توصیه او داشته باشد.
دو سال بعد با تک رأی در دماوند و چنان که اشاره شد اثر گذاشت. طعنهها را به جان خرید تا رشتهها نگسلد و در ۹۲ اثرگذاری او با واداشتن محمدرضا عارف معاون اول دولت دوم اصلاحات به کنارهگیری رخ نمود چراکه فضای انتخابات به دوقطبی بر سر پرونده هستهای بدل شد و روحانی مرد این میدان بود که یک بار توافق سعدآباد را به سامان رسانده بود.
دو سال بعد باز خاتمی بود که با «تَکرار» مشهور برای تغییر ترکیب مجلسین شورا و خبرگان کوشید و مصباح یزدی و محمد یزدی با آن تَکرار از دایره بیرون افتادند تا جبران ردصلاحیت سیدحسن خمینی باشد. اگرچه هاشمیرفسنجانی نتوانست باز بر کرسی ریاست خبرگان بنشیند اما مجلس شورای اسلامی هم دستخوش تغییر شد و اینجا هم باز نشد که عارف را بر کرسی ریاست بنشانند.
سال ۹۶ هم باز خاتمی بود که با حمایت دوباره از روحانی مانع انتخاب مرحوم رئیسی شد و در ۱۴۰۰ اگرچه رأی داد اما اشارات صریحی به همتی نداشت و فضای سیاسی کشور در پی وقایع سال ۹۸ کاملاً تغییر یافته و با خروج ترامپ از برجام و فیلترینگ دولت روحانی در مخمصه افتاده و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان به شدت آسیب دیده بود.
پروژه اقلیتسازی
اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ خاتمی را به این نتیجه رساند که مانع تبدیل اصلاحات به اقلیت شود و در تصمیمی متفاوت با بیانیه موسوم به روزنهگشایی رأی نداد و این بار با رأی ندادن اثر گذاشت. ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ اما در شمال شرقی ایران و در ورزقان اتفاقی رخ داد که تا سالها دربارۀ آن خواهند نوشت و عجالتاً فضای سیاسی کشور را گشود و به تعبیر احمد زیدآبادی پس از سوءالقضا، حُسنالقضا فرارسید و ناگهان اصلاحطلبان مجال شرکت در انتخابات را یافتند.
مسعود پزشکیان در حالی انتخاب شد که فضای تحریم سنگین بود و وعدههای پوچ و پوک و اغواگر برخی نامزدها آنچنان که بیم رویگردانی از نامزد مورد نظر خاتمی را در دلهایی انداخته بود اما این بار هم باز انتخابات با نام خاتمی عجین شد. چندان که صداوسیما تابو شکست و پذیرفت که او میتواند در هر انتخاباتی اثر بگذارد. در غالب موارد ایجابی و گاهی هم چون اسفند گذشته سلبی و حالا یکی باید به کیهان یادآوری کند اگر خاتمی نبود نرخ مشارکت به زیر ۲۵ درصد فرومیکاست و باید شاکر باشند نه شاکی.
متقابلاً خاتمی و دوستان او هم متوجه هستند که بدون تدابیری در سطوح عالی این امکان فراهم نمیشد و به جای تکرار کلیشههای ادبیات سابق در دو طرف باید بر موازنه و آشتی تاکید کرد چراکه به قول بابا طاهر: چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی…