روزنامه اطلاعات نوشت: آقایی برای خواستگاری میرود و به عروس خانم آینده وعده می دهد که در صورت ازدواج، سند خانه و ماشین و محل کار را به نام او خواهد زد! عروس خانم، که چند خواستگار دیگر هم دارد، «باید فکر کنم» می گوید، اما از ته دل «این با بقیه فرق دارد!» را بر زبان می آورد!
در حالی که عروس خانم خود را آماده کرده است تا با فریادی که گوش فلک را کر می کند، به خواستگار مناسب جواب «بله» بدهد، خواستگار «من نیستم» می گوید، اما برای اینکه دل عروس خانم را نشکند «دوست خوبی دارم که دنبال همسر مناسب میگردد» را به سمع دختر خانم میرساند!
او برای راضی کردن دختر خانم می گوید درست است که این بار از سند خانه و ماشین و محل کار خبری نیست، اما در عوض خواستگار، به تو قول می دهم که به مجرد جاری شدن خطبه عقد، با حقوق بالا به استخدام یک شرکت معتبر در خواهی آمد و علاوه بر آن، پس از بچه دار شدن پرستاری که فرزندت را همیشه و حسابی تر و خشک کند، خواهی داشت!
دختر خانم، ندید، قبول کرده و برای فرا رسیدن روزهای خوش بعد از ازدواج، لحظه شماری می کند؛ بی آنکه سر سوزنی به این فکر کند آنی که یک هفته هم سر قولش نمانده است، آیا می تواند معرف خوب کسی باشد که به مدت ۴ سال تمام روی تمامی وعده هایش خواهد ایستاد و به هر آنچه گفته است، جامه عمل خواهد پوشاند!