کد خبر: ۹۲۳۱۶۱
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۱

واکاوی جنایت هولناک پادکستر ایرانی/رابطه سبک زندگی و جنایت

روایتگری که سال‌ها ازچاقوی جیبی کندی روایت می‌کرد که با فشار قاتل رگ‌های گردن مقتول را می‌برید خود عاقبت از چاقوی جیبی خودش استفاده‌ کرد و گردن همسرش را برید.
واکاوی جنایت هولناک پادکستر ایرانی/رابطه سبک زندگی و جنایت
آفتاب‌‌نیوز :

مهدی پورباقی پادکستر ایرانی روایتگر پادکست جرائم واقعی آخرین پادکست خود را آن گونه که خود دست به جنایت هولناک زد روایت کرد و منتشر نیز کرد. روایتگری که سال‌ها از چاقوی خونین که در شکم‌ها فرو می‌رفت و یا اسلحه‌های که به سمت صورت مقتول نشانه می‌رفت و یا چاقوی جیبی کندی که رگ‌ها را می‌برید خود عاقبت از چاقوی جیبی خودش استفاده‌ای کرد گردن همسرش را برید؛ و بعد از چند روز با پایان دادن به زندگی خود راز چرایی قتل همسرش را به گور برد. 

 زنگ خطر زمانی به صدا در می‌آید که به این پرسش‌ها پاسخ ندهیم که رابطه جنایت با سبک زندگی فرد چیست؟ چه افرادی دست به جنایت می‌زنند؟. رابطه اختلال شخصیت با جنایت چیست؟. آیا پیگیری اخبار جنایی در تمایل آدم به جنایت موثر است.

کارشناسان معتقدند نوع زندگی افراد نقش کلیدی در آسیب پذیری آنان دارد. تحقیقات حکایت از آن دارند که افراد دارای سبک‌های زندگی مخاطره آمیز، بیشتر در معرض بزه دیدگی قرار دارند. احتمال بزه دیدگی افراد بر اساس میزان قرار گرفتن آن‌ها در موقعیت‌های پرخطر که مجرمان بالقوه در آنجا حضور دارند، متفاوت است. از یک سو برگزیدن سبک‌های زندگی ویژه، آنان را برای بزهکاران در دسترس می‌سازد و از دیگر سو این سبک زندگی بر اندیشه بزهکار مبنی بر میزان آسیب پذیری یا مقاومت بزه دیده اثر می‌گذارد.

در نظر سنجی که در سال ۱۹۸۹ صورت گرفته نشان می‌دهد که افرادی که هرشب از خانه خارج می‌شوند در مقایسه به افرادی که از خانه خارج نمی‌شدند اغلب سه برابر بیشتر در معرض متضرر شدن قرار گرفته اند. در کانادا از شهروندانی که به طور دایمی از خانه خارج می‌شدند در مقایسه با افرادی که به ندرت از خانه خارج می‌شدند دو برابر بیشتر قربانی یا متضرر اعمال مجرمانه گردیده‌اند.

به ساده‌گی می‌توان رابطه موجود بین مجرم و متضرر شدن پی‌برد. می‌دانیم که داشتن شب گذارانی، رفت آمد در مکان‌های پر خطر مانند قهوه‌خانه‌ها جز زندگی جدایی ناپذیر مجرمین است و از سوی دیگر عدم موجودیت ترتیبات امنیتی باعث آن می‌شود که به نکته مهم دیگری پی ببریم که آن آسیب پذیری است.

مجرمین زیادتر به تعقیب افرادی هستند که به خوبی نتوانند از خود دفاع نمایند به مثابه گرگ که به دنبال بره است، کودکان زنان، افراد مسن از جمله افرادی هستند که توانی نیروی بدنی آن‌ها به اندازه کافی نسیت که بتوانند از خود دفاع کنند و یا افراد که دارای امرض روانی‌اند، یا معتادین مواد مخدر، دایم الخمر‌ها طعمه‌های خوبی برای سارقین محسوب می‌شوند..

دکتر میثم حسین پور قاضی دادگستری و جرم شناس در پاسخ به این پرسش کسانی که دارند در زمینه جرم کار می‌کنند، از روایتگر گرفته تا گزارشگر و خیلی‌های دیگر، چه اتفاقی در خودشان می‌افتد؟ گاهی اوقات به جای اینکه عبرت بگیرند خود دست به جنایت می‌زنند؛ می‌گوید: در مورد موارد خاص این چنینی اولاً شخص باید اشراف کامل به پرونده داشته باشد و تمام ابعاد و زوایای آن را بداند. اما به صورت موردی و خاص، در چنین مواردی قطعاً قاتل این پرونده دچار اختلالات روانی است. در این مورد شک نداشته باشید. این مورد که گفتید در خارج از کشور است، ولی اگر داخل کشور هم بود...

همین مؤید این نکته است که دچار آسیب روحی روانی بوده است. اما اگر بخواهیم به‌طور کلی در این باره بحث کنیم که آیا مواجه شدن با یک حادثه، با اخبار جنائی و موضوعات این چنینی، ما را هم در گیر می‌کند یا خیر؟ من بار‌ها گفته‌ام بخش‌های خبری‌ای که این گونه اخبار را منتشر می‌کنند و مردمی که به خواندن این نوع مطالب علاقه نشان می‌دهند، بستگی دارد که خبر چگونه بازتاب پیدا کند. گاهی اوقات اعلام این موضوعات می‌تواند جنبه پیش‌گیرانه و علمی داشته باشد؛ بعضی وقت‌ها هم می‌تواند جنبه عکس داشته باشد و خودش عاملی برای ارتکاب جرم باشد.

نمونه‌ای برایتان بگویم. مثلاً در حوزه صحنه جرم در کشور‌های مختلف، کارشناسان ما یک بار نشستند و همه گزارشات مربوط به یک صحنه جرم را در امریکا و انگلیس بررسی کردند. انتشار گزارش این نشست می‌تواند از جنبه علمی برای ما مفید باشد، اما در حوزه خبری، خبرگزاری‌ها و رسانه‌های ما به سمتی می‌روند که فقط به خاطر جذب مخاطب موضوعی را برجسته می‌کنند و خواه ناخواه روی قسمت‌هائی از پرونده متمرکز می‌شوند که نه تنها جنبه پیشگیری ندارند، بلکه می‌توانند محرکی برای ارتکاب جرم باشند. فلانی به خاطر خیانت همسرش دست به قتل زد. این موضوع برای کسی که پرونده را می‌خواند عادی‌سازی می‌شود و می‌گوید پس اگر من هم با چنین موضوعی مواجه شدم، قتل انجام می‌دهم.

تا به حال نداشته‌ایم که یک خبرنگار یا حوزه خبری ما بیاید و اتفاقات بعد از قتل را بررسی کند و بگوید این قتل اتفاق افتاد، اما پس از آن چه اقداماتی انجام شدند. سرانجام قاتل به کجا رسید؟ ابعاد جرم‌شناسی‌اش چه بود؟ چرا این کار را کرد؟ آیا پشیمان هست یا نیست؟ چون مخاطب به این موضوعات جذب نمی‌شود و روی آن‌ها کار نمی‌شود، این موضوعات به این شکل تأثیر می‌گذارند.

احتمالاً پس از ارتکاب قتل، قاتل از لحاظ روحی روز‌های سختی را می‌گذراند. اگر این‌ها هم واکاوی بشوند، شاید آدم‌ها این حالات روحی را که ببینند، کمتر دست به جنایت بزنند. این طور نیست؟

دقیقاً همین طور است. ضعف دیگری که در کشور ما وجود دارد این است که ما وقتی سرما می‌خوریم یا از نظر جسمی بیمار می‌شویم، به پزشک مراجعه می‌کنیم و دارو می‌گیریم، اما در مورد روان‌مان تصور می‌کنیم چنین ضرورتی وجود ندارد؛ در حالی که روان ما مهم‌تر از جسم ماست. فرد باید خودش را تحت نظر یک مشاور درست درمان قرار بدهد تا به او بگوید که چنین خلاءهائی دارد و ممکن است به خاطر آسیب‌هائی که دیده دست به اقدامات خاصی بزند. انسان باید خودش را بشناسد و بداند در چه مواردی آسیب‌پذیر است تا در معرض آن‌ها قرار نگیرد.

اکثر قتل‌های آنی از این قبیل هستند. افراد پرخاشگر در مواجهه با چنین موضوعاتی زود از کوره در می‌روند و همین باعث می‌شود که دست به قتل بزنند. اگر این‌ها قبلاً تحت نظارت یک مشاور قرار بگیرند که به آن‌ها بگوید حواست باشد. اگر در ترافیک گیر کردی، آرامش خودت را حفظ کن. سر موضوع پارک کردن ماشین ممکن است چنین وضعیتی پیش بیاید و این اتفاق بیفتد و طرف زندگی‌اش را از دست بدهد. این هشدار‌ها می‌توانند جنبه پیش‌گیرانه داشته باشد.

به نظر شما به‌عنوان یک جرم‌شناس، چه اختلالاتی بیشتر آدم‌ها را به سمت جرم می‌برند؟ مثلاً ضد اجتماعی بودن می‌تواند یکی از این اختلالات باشد. افراد اگر چه نشانه‌هائی را دیدند، باید متوجه شوند که به درمان نیاز دارند؟

با توجه به اکثر پرونده‌هائی را که به آن‌ها رسیدگی می‌کردم و حالا هم دارم در دادگاه رسیدگی می‌کنم، فکر می‌کنم ارتکاب جرم ریشه در کودکی افراد دارد. یعنی ریشه در موضوعاتی دارد که درمان نشده و با فرد بزرگ شده و آسیبی که تأثیر آن در کودکی می‌توانست خیلی کم باشد، با بزرگ شدن فرد و درمان نشدن آن، بزرگ‌تر و فرد دچار این اختلالات شده است. مثالی می‌زنم. کسانی که دچار افسردگی هستند و آسیب‌هائی به آن‌ها وارد شده که درمان نشده‌اند، دوقطبی یا دچار اختلال مرزی هستند، دست به خودکشی می‌زنند. در مورد کسانی که دست به قتل می‌زنند، بسیاری از عوامل در ارتکاب جرم نقش دارند. قاتلین سریالی چنین اختلالاتی ندارند، بلکه از هوش زیادی برخوردارند. یعنی ضریب هوشی بسیار بالائی دارند و برای اشباع شدن آن بعضاً دست به قتل می‌زنند. قتل‌های سریالی کشور خودمان را بررسی کنید. همه قاتلین سریالی ما از ضریب هوشی بسیار بالائی برخوردار بودند و جنایات آن‌ها تازه پس از هشتمین و دهمین قتل کشف می‌شد و به این سادگی نمی‌شد جنایات آن‌ها را کشف کرد. در مصاحبه‌هائی هم که با آن‌ها می‌شد، مشخص بود که چه ضریب هوشی بالائی دارند.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین