«میدانی وطن چیست صفیهخانم؟ وطن یعنی اینکه نباید همه این اتفاقها میافتاد.» این تکه از شعر معروف غسان کنفانی، نویسنده و روزنامهنگار معروف فلسطینی را ایرانیها روز پنجشنبهای که گذشت، بیش از همیشه در متنهای اینستاگرامی و پستهایشان در شبکه ایکس تکرار کردند. مفهوم «وطن» پس از مرارتها و ماجراهای هرروزهای که ایرانیها با آنها درگیرند، یکبار دیگر به میان آمده؛ پس از دو مبارزه، یک سکو و سه مدال.
روز پنجشنبه مسابقه ناهید کیانی و کیمیا علیزاده در تکواندو و امین میرزازاده و صباح شریعتی در بازیهای المپیک ۲۰۲۴ پاریس، آنقدر به مرکز توجهها آمد که برای ساعاتی، ایرانیها بیشتر خبرهای خوب و بد را کنار گذاشتند و درباره ورزش و حواشیاش حرف زدند؛ در دو جناح حمایتگر و منتقم. عده زیادی اینکه کیمیا علیزاده، خلاف بازی قبلش در بازیهای المپیک ۲۰۲۰، به ناهید کیانی در مسابقات تکواندوی ۵۷ کیلوگرم زنان باخت را موضوعی خوشحالکننده و در مقابل، ایرانیان زیادی آن را موضوعی غمگینکننده و تلخ دانستند؛ اینکه چرا باید شرایطی بهوجود بیاید که یک ورزشکار ایرانی بهعنوان پناهنده و زیر پرچم بلغارستان با دوست قدیمی و هموطنش، مسابقه دهد و زمین مسابقه، آنها را به دو رقیب تبدیل کند، حتی اگر قرار باشد زمان توزیع مدال، هردوی آنها؛ یکی برای گرفتن مدال برنز و یکی برای گرفتن اولین مدال نقره زنان در تاریخ المپیک، روی یک سکو بایستند و در آخر، هم را به گرمی بغل کنند.
ازطرفدیگر انتشار گسترده فیلم خداحافظی غریبانه صباح شریعتی، کشتیگیر ایرانی تیم آذربایجان از دنیای کشتی، در دو روز گذشته، اشک خیلیها را درآورده؛ فیلم خداحافظی فرنگیکار سنگینوزن آذربایجان پس از شکست مقابل امین میرزازاده در دیدار ردهبندی المپیک که تنهاییاش، امینمیرزازاده و مربیان تیم کشتی ایران را بر آن داشت تا او را روی شانههایشان بگذارند و دور تشک کشتی بچرخانند.
اما آنچه این روزها محل بحث و نظر شده، دوگانگی رفتار با این دو اتفاق و اختلاف بر سر موضوع «وطن» و «هویت» است؛ کاربران زیادی نوشتهاند، کیمیا علیزاده از روزی که به کشور دیگری پناهنده شده، بیوطن است و ایرانیها از گرفتن دومین مدال برنزش در بازیهای المپیک نباید خوشحال باشند و عده زیادی به آنها تاختهاند که مهاجرت و حتی پناهندگی، آدمها را بیوطن نمیکند.
حالا تحلیلگران و جامعهشناسان هم پا به میدان گذاشته و در این باره نوشتهاند؛ آنها مبارزه یک ایرانی مقابل ایرانی دیگر را «تراژدی» خواندهاند، موضوعی که هم ناراحتکننده است، هم خوشحال کننده؛ نمونهاش محمدرضا جوادی یگانه، جامعهشناس در این باره نوشته است: «تبریک به ناهید کیانی! اما رقابت او و کیمیا علیزاده تلخ بود. نه پیروزیاش آنچنان شاد است، نه شکستش دردناک بود. طعم دیگری دارد جز شادی و غم؛ تلخ است. سیستمی که مردماش را در جنگ، ایل کرده و بین دو لشگر گذاشته، چه پیروز شود و چه شکست بخورد، باخته، چون درهرحال مردماش کشته میشوند.»
تحلیلگران حوزه اجتماعی معتقدند، بازیهای اخیر ایرانیها موجب شده دوباره بحث درباره سیاستهای اجتماعی بازیهای المپیک و هویت ملی دوباره به میان کشیده و این نظر تقویت شود که بازیهای ملی بهویژه در المپیک، فقط ورزشی نیستند و تقویتکننده هویت ملی ورزشکارانند. ازطرفدیگر مسابقات اخیر، دوباره پای مفهوم مهاجرت و تعداد زیاد مهاجران ایرانی را به میان کشیده؛ حالا مهاجران زیادی میگویند و مینویسند که حال صباح و کیمیا را درک میکنند و این روزها با اشکهای آنها اشک ریختهاند.
«سارا» که حالا ۱۰ سالی میشود در کبک کانادا زندگی میکند به «هممیهن» میگوید که در روزهای گذشته مدام به این فکر کرده که وطنش را دوباره از دست داده، چون خوانده و شنیده که تعدادی از ایرانیها، کیمیا علیزاده را بیوطن و بیهویت خواندهاند: «ما تحت شرایطی بودهایم و چه اعتراضی و غیراعتراضی، وطنمان را ترک و به کشور دیگری رفتهایم. سودای خیلیمان، داشتن زندگی بهتر و با فشار کمتر بوده، اما به این معنی نیست که قلبمان برای وطنمان ایران نمیزند و دیگر خودمان را از آن آب و خاک نمیدانیم.»
مهدیه، زن ۳۵ سالهای که پنج سال گذشته را در مونیخ آلمان زندگی کرده هم میگوید، بیش از آنکه دلش به حال خودش و دیگر مهاجران ایرانی بسوزد، به این فکر کرده که چرا برخوردها با صباح شریعتی و کیمیا علیزاده با هم فرق داشته است: «ما در تشک کشتی گویی پهلوانی را دیدیم که پهلوانی دیگر را روی دوشش گذاشته و دور قهرمانی میزند، اما کیمیا را بعضی افراد به چشم یک خیانتکار دیدند! آن هم زنی که اولین مدال تاریخ ورزش زنان در المپیک را برای ایران آورده و حالا که زیر پرچم ایران مسابقه نمیدهد، گویی بیوطن و خائن است. چرا؟ چون یک زن است؟ چون به شرایطش در ایران اعتراض داشته و پناهنده شده است؟ این تبعیض برای من بسیار دردآورد بود.»
محمدرضا جوادی یگانه، جامعهشناس هم در گفتگو با «هممیهن» موضوع مهاجرت و پناهندگی را زیر ذرهبین میبرد. او معتقد است، آدمها مهاجرت میکنند و مهاجرت هم یک انتخاب شخصی است. در همین المپیک، بیشتر اعضای تیم پینگپنگ آلمان و آمریکا، چینی و ژاپنیاند؛ بنابراین مهاجرتکردن، هویت یا ملیت دوم داشتن یا ترک تابعیت کردن، مشکلی ندارد. اینها در دنیای جدید رواج دارد و پدیده استثنایی نیست: «اما اینکه چرا مهاجرت یا پناهندگی یک ورزشکار بیشتر دیده میشود، به این دلیل است که ورزش قهرمانی بهویژه المپیک میشود نماد هویت و کسی که مدال میآورد، سرمایه نمادینی کسب میکند و نماد وطن میشود. مثلاً یک متخصص کامپیوتر که مهاجرت میکند و موفق است، پرچم کشوری را برایش به اهتزاز در نمیآورند، برایش سرود ملی نمیزنند، اما در المپیک و ورزشهای قهرمانی، موضوع متفاوت است؛ بنابراین هرگونه رفتاری در این ماجرا از منظر هویت ملی باید دیده شود، نه فقط انتخاب شخصی. همانگونه که یک قهرمان المپیک وقتی برنده میشود، آدمها به او احترام میگذارند و با او همذاتپنداری میکنند، اما اگر رفتار متفاوتی هم داشته باشد، مردم ناراحت میشوند؛ بنابراین در نمونههای اخیر، مسئله هویتی داریم، نه دو ورزشکار یا یک ورزشکار که پناهندگی گرفته بلکه مسئله ملیت است؛ مسئله، زیر پرچم بودن یک کشور است یا کشور دیگری. مسئله، نماد ملیت و هویت ملی است. اگر با این رویکرد نگاه کنیم، بیشتر متوجه حساسیتها میشویم.»
او با برخورد جنسیتی با کیمیا علیزاده موافق نیست: «من واکنشهای مردم را جنسیتی ندیدم. اینکه کسی که پرچم ایران را حمل میکرد پیروز شد خلاف بار قبل، جایی شد برای رجزخوانی و واکنشهای مختلف. مسئله، سیاسی و جنسیتی نیست و هویتی است. مسئله جنسیت نیست، نوع برخورد است. موضوع این است که هویت ملی در جاهایی مورد تردید واقع میشود و آدمها دربارهاش موضع میگیرند. مثلاً موضعی که خانم کیانی دو سال پیش داشته، بهدلیل اعتراضات در ایران بود و مسائل سیاسی و اینکه ورزش دستمایه مسائل سیاسی شده بود و حالا مسئله فرق میکند.
از این دید، حساسیتها طبیعی است، چون به مرزهای ملیت پیوند خورده؛ کسی که رفته از ایران، ترک تابعیت نمیکند، اما کسی که زیر پرچم دیگری کشتی میگیرد، مسئله پرچم پیش میآید. موضوع، فرد نیست، مسئله این است که آدمی در جایگاهی بوده و چندسال پیش توجه ویژهای به او شده و بهعنوان سرمایه نمادین بوده، کسی که مردم از بردش خوشحال میشوند و از باختش ناراحت. وقتی در مرکز توجه قرار میگیرید و ملیت وسط میآید، برخوردها سنگینتر میشود. نکته این است که آدمها برای فرصت بهتر میتوانند مهاجرت کنند، مثل خیلی از ایرانیها که انتخاب فردی داشتند و رفتند، اما مسئله پناهندگی موضوع تلخی است. مبارزه ایرانی با ایرانی چندان چیز جذابی نیست، اما نمیشود با آن کاری کرد.»
جوادی یگانه معتقد است که مهاجرت ورزشکاران با مهاجرت عادی فرق دارد؛ مثل طلاق: «طلاق خودش آسیب اجتماعی نیست، بلکه راهحل یک مسئله است. همین را راجع به مهاجرت هم میبینیم، علیالاصول بهعنوان انتخاب فردی میتواند مورد توجه قرار بگیرد، اما مسئله این ورزشکاران مهاجرت نیست، هویت است.»
ابوالفضل بجانی، مدیرگروه جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسان ایران، درباره دلایل بروز تقابل برخی گروهها با کیمیا علیزاده در مسابقات المپیک از تفاوت واکنشهای نظام سیاسی و اجتماعی در برخورد با پدیدههای مشابه میگوید و اینکه گاهی نظام اجتماعی نمیتواند این موضوع را بپذیرد؛ چون بخشی از جامعه احساس میکند یکنفر از او جدا شده و ابزاری برای تبلیغ با وطن اولیه شده است. کسی که در ایران به دنیا آمده و روی او سرمایهگذاری شده، اما ناگهان همهچیز را رها میکند و میرود؛ درحالیکه جایگاه و منزلت متناسبی هم برایش درنظر گرفته شده بود؛ به همین دلیل در این شرایط احساسات ملی جریحهدار میشود و در مقطع المپیک هم افزایش پیدا میکند.
بجانی امیدوار است که اگر کمی از این مقطع زمانی فاصله بگیریم، افکار عمومی با این موضوع کنار بیاید: «درباره ورزشکاران دیگر، تقابل جدی اجتماعی با زادگاه به این اندازه وجود نداشت. برخی از ورزشکاران ایرانی که به کشورهای دیگر پناهنده میشوند، معلوم است که برای پول بیشتر این کار را انجام میدهند و گاهی ممکن است حتی از نفرات اول رشته خود نباشند و با حضور در کشوری دیگر، فرصتی برای رقابت و دیدهشدن کسب کردهاند؛ به همین دلیل از نگاه افکار عمومی این میزان حساسیت روی آنها وجود نداشت.»
این جامعهشناس ریشههای اختلاف و تقابل بخشی از جامعه با مهاجرت علیزاده از ایران را هم بررسی میکند؛ از نگاه بخشی از جامعه، کیمیا علیزاده با وجود حمایتهایی که دریافت کرد و تاریخسازیای که انجام داد، از کشور رفت. همین دیدگاه باعث ایجاد این تفاوت در واکنشها میشود. تقابل احتمالاً ناآگاهانه با فضای ورزش ایران هم بخشی از جامعه را به این سمت هدایت میکند که علیه او واکنشی نشان دهند.
آیا مسابقات المپیک که تلاشی برای تقویل ملیگرایی کشورهاست، به این فضا دامن میزند؟ بجانی میگوید، دیدگاه تخصصی او این است که ورزش رقابت بین انسان و نهایتاً شهرهاست، نه کشورها و ملتها، اما جریان ورزش امروز در دنیا مخصوصاً المپیک، جریانی ناسیونالیستی دارد و تقسیمهای آن مبتنی بر نظامهای سیاسی و ملی انجام میشود: «براساس برخی علائم و روندهای موجود پیشبینی میکنم در دهههای آینده در این جریان تغییراتی رخ میدهد، همانگونه که شاهد برخی از تلاشها برای شکلدادن رقابتهایی خارج از تقسیمبندیهای ملی در برخی رشتهها هم هستیم. با این حال و در حال حاضر، روال رقابتی موجود در المپیک رنگ و بوی ملی دارد و شهروندان ایرانی هم دوست دارند در این رقابت از شخصیت و هویت خود دفاع کنند و با وجود فشارهای سیاسی، مادی و رسانهای حداقل با افکار عمومی دنیا ارتباط برقرار کنند؛ به همین دلیل از آوردگاههایی مانند المپیک برای نشاندادن تصویری صلحجو و ملتی زنده و در حال تلاش و توسعه به دنیا استفاده میکنند.» او میگوید که در این شرایط وقتی یکنفر این تصویر را خدشهدار میکند و از نگاه بخشی از مردم در بازی رقبا قرار میگیرد، عکسالعمل بیشتری به آن نشان داده میشود. در این دیدگاه، مهاجرت علیزاده بهمعنی پشتپا زدن به کشور بود و از دیدگاه ملیگرایانه برخی گروهها به سمت تقابل با او پیش میروند.
بجانی میگوید، باتوجه به اینکه از نگاه بخشی از مردم، علیزاده کشور را رها کرده به همین دلیل نمیتوانند او را بهعنوان هموطن بپذیرند. او میگوید، بخش عمدهای از دانشآموزان درباره مفهوم مهاجرت و رفتن یا ماندن همیشه سوال دارند: «این روند یعنی مهاجرت در حال حاضر در ایران مسئلهای اجتماعی و جدی است و بخشی از مردم فکر میکنند با مهاجرت میتوانند به چیزهایی برسند یا موانعی را رفع کنند که اینجا برایشان مقدور نیست. از دیدگاه شخصی علاقه دارم که کیمیا علیزاده به ایران برگردد و مسئولان سیاسی و ورزشی، او را با عطوفت بپذیرند؛ چون در برههای، تاریخسازیکرده است. از این جهت میشود بیان کرد که تقلیل موضوع به یک شخص و خائن یا قهرمان نشاندادن او را رویکرد مؤثر و سازندهای نمیدانم.»
این جامعهشناس به مطرحشدن موضوع مهاجرت در فضای مجازی ایران بهشکلی پررنگ اشاره میکند و معتقد است که بهشکل خوشبختی مطلق نشان داده میشود؛ درحالیکه هر جامعهای مسائل خود را دارد، جامعه عاری از مسئله و مشکل وجود ندارد و بسیاری از کسانی که از ایران بدون آگاهی و صرفاً بهصورت احساسی مهاجرت میکنند، در صورت امکان برمیگردند. بجانی اعتقاد دارد، کیمیا علیزاده پس از مهاجرت همان موفقیتی را به دست آورد که در ایران به آن رسیده بود و این یعنی فقط زحمت و سختی یک پناهندگی و مهاجرت احساسی برایش ماند؛ بههمیندلیل باید به مفهوم مهاجرت بیشتر پرداخته شود.
مدیرگروه جامعهشناسی ورزش انجمن جامعهشناسان میگوید، کیمیا علیزاده بهخاطر تجربه کم، شناخت ناکافی سیاسی و اجتماعی و نبود مشاوران و همراهان آگاه در جریانی قرار گرفت که منجر به ایجاد تقابل با بخشی از مردم شد: «این دیدگاه بهمعنای مخالفت با هر مهاجرتی نیست و از نظر منطقی نباید با این پدیده بهصورت کلی مخالف باشیم، اما بهنظر میرسد مهاجرت ایشان در این زمره قرار نمیگیرد. ازسویدیگر فضایی حمایتی هم برای او ایجاد شده است. بااینحال علیزاده باید متوجه این باشد که آیا این حمایتها واقعاً حمایت از خود اوست یا استفاده از جایگاه و ظرفیتاش برای داغ نگه داشتن تنور یک تقابل؟ اگر این ظرفیت از بین رفت، آیا باز چنین حمایتهایی وجود خواهد داشت؟ آیا در کشور جدیدش جایگاهی برای شهروند پناهندهای که سابقاً مدالی برای آنان گرفته، وجود خواهد داشت؟»
بجانی توضیح میدهد که اگر مهاجرت علیزاده آگاهانه، براساس شناخت و برای رشد و توسعه شخصی و ورزشی و نه در تقابل با کشور خود بود، احتمالاً میتوانست امری عادی تلقی شود و این فضا ایجاد نشود: «بااینکه حالا کیمیا علیزاده را قهرمان بدانیم مخالفم؛ چون بههرحال او انتخاب کرد که بهنام بلغارستان در المپیک حضور پیدا کند. البته امیدوارم که ایشان جبران مافات کند و در آینده به ایران برگردد و نباید به این سادگی برای وضعیت او کلمه وطنفروش را بهکار برد. مردم باید صبورتر باشند. همانطور که فرزندان این کشور فداکاریهایی میکنند، خطاهایی هم دارند و نباید امیدواری را برای کسانی که رفتهاند به صفر برسانیم. همیشه درها باید باز باشد و حداقل دافعه در نظام سیاسی و اجتماعی ایجاد شود.»
منبع: روزنامه هم میهن