یوشکا فیشر در یادداشتی در سایت پراجکت سیندیکیت به آینده تنش در خاورمیانه پرداخته و استدلال میکند که برخلاف بحران سارایوو در تابستان ۱۹۱۴ (سال آغاز جنگ جهانی اول)، درگیری یک قرنی بین یهودیان و اعراب در سرزمین فلسطین هرگز باعث یک جنگ جهانی نشده است. اما این وضعیت ممکن است در مقابل چشمان ما در حال تغییر باشد.
در ادامه این یادداشت آمده است: درگیری بین اعراب و یهودیان بر سر زمین بین دره اردن و دریای مدیترانه و در اطراف شهر بیتالمقدس بیش از صد سال به طول انجامیده است. اما اکنون وضعیت درگیری در حال تغییر است، آنهم نه در جهت بهتر شدن.
این امر تحت حکومت سلاطین عثمانی آغاز شد و پس از جنگ جهانی اول ادامه یافت، زمانی که حکم جامعه ملل پوشش سطحی برای آنچه در واقع حکومت استعماری دو فاتح اروپایی یعنی بریتانیای کبیر و فرانسه بود، ارائه کرد. سپس جنگ جهانی دوم آغاز شد که با سقوط رژیم نازی در آلمان به پایان رسید. در سال ۱۹۴۷، اکثریت دوسوم در سازمان ملل متحد که به تازگی ایجاد شده بود، با طرح تقسیم سرزمین فلسطین موافقت کردند و در سال ۱۹۴۸ رژیم اسرائیل تاسیس شد.
این وضعیت منجر به اولین جنگ خاورمیانهای بین اسرائیل و همسایگان عربش شد که در عرض یک سال شکست خوردند و منجر به آوارگی دستهجمعی بسیاری از اعراب از سرزمین خودشان شد (رویدادی که به نام نکبت به معنی «فاجعه» شناخته میشود).
اما جنگهای بیشتری در دهههای آینده به دنبال آمد که منجر به آوارگی و اخراج بیشتری شد. در طول این مبارزه یک قرنی، جهان دستخوش تغییرات ژئوپلیتیک گسترده و عمیقی شده است، از سقوط امپراتوریهای استعماری قدیمی تا دو جنگ جهانی و جنگ سرد طولانی. با این حال، مناقشه اسرائیل و فلسطین عمدتا یک امر منطقهای یا حتی صرفا محلی بین دو جمعیت کوچک باقی مانده است.
برخلاف بحران سارایوو در تابستان ۱۹۱۴، درگیری یک قرنی بین یهودیان و اعراب در سرزمین فلسطین هرگز باعث حریق جهانی یا درگیری بین قدرتهای بزرگ نشده است تا سرانجام به یک جنگ جهانی ختم شود. اما این وضعیت ممکن است در مقابل چشمان ما در حال تغییر باشد.
تقریبا یک سال از حمله حماس به مناطق مرزی اسرائیل با غزه میگذرد. جنگ حاصل در غزه تلفات وحشتناکی را بر غیرنظامیان فلسطینی وارد کرده است. اما از همان ابتدا، این جنگ چیزی بیش از یک فصل خونین دیگر در درگیری قرن گذشته صهیونیستی و فلسطینی بر سر سرزمین فلسطین نبوده است. بستر گستردهتر و غیرقابل انکار، مبارزه برای کسب هژمونی منطقهای بین ایران و «محور مقاومت» و مخالفان آن است.
نویسنده در ادامه استدلال خود مدعی است: از زمانی که ایران در ۱۳ آوریل حمله موشکی بی سابقهای را علیه اسرائیل از خاک خود انجام داد، این دو در یک وضعیت جنگی اعلام نشده آنهم نه بر سر مناقشه مرزی و سرزمینی قرار گرفتهاند. این درگیری ابعاد بسیار گسترده تری دارد، زیرا تا زمانی که اسرائیل وجود دارد، ایران نمیتواند به هدف خود یعنی هژمونی منطقهای دست یابد. پس برای ایران، اسرائیل در درجه اول وسیلهای برای رسیدن به این هدف است.
دولت یهود با ایجاد یک دلیل وجودی برای بقا از طریق جنگ با حماس، حزب الله و سایر اعضای محور مقاومت، مزیت مهمی برای خود نسبت به رقیب اصلی عربش یعنی عربستان سعودی، فراهم میکند. برنامه هستهای پیشرفته ایران ابزار دیگری برای همین هدف است. یک ایران مجهز به سلاح هستهای، توازن قوا را در خاورمیانه و احتمالا در سطح جهانی نیز تغییر خواهد داد.
اکنون که شبح یک جنگ بزرگ منطقهای در خاورمیانه سایه گسترانده است، بعید است که کسی بتواند آن را مهار کند. ایران و گروههای نیابتی اش قول داده اند انتقام ترورهای اخیر مقامات ارشد حماس و حزب الله توسط اسرائیل در تهران و بیروت را بگیرند. در جهانی که به شدت در حال تغییر است و به طور فزایندهای بی ثبات است، درگیریهای خاورمیانه به درازای قرون، به چیزی جدید تبدیل شده است. همه قدرتهای بزرگ هم اکنون درگیر هستند – از آنجا که ایران شریک نزدیک روسیه و چین است – و وضعیت منطقه به عنوان صادرکننده بزرگ انرژی به این معنی است که هر گونه تشدید بیشتر، اختلالات شدید اقتصاد جهانی را به همراه خواهد داشت.
مانند دهه ۱۹۷۰، خاورمیانه پتانسیل ایجاد یک بحران اقتصادی جهانی را دارد. با این حال، این بار هیچ راهحل قابل قبولی در چشمانداز نیست. همه طرفهای درگیر سرسختانه به شانسهای خود متقاعد شده اند و نه فلسطینیها و نه اسرائیلیها هرگز تسلیم نمیشوند.
فیشر در پایان یادداشت خود مدعی است: ایران با بالا بردن احتمالات یک جنگ گستردهتر با اسرائیل و ایالات متحده در تعقیب هژمونی منطقهای است. اما در این میان، اسرائیل با اعمال فشار نظامی وحشیانه در غزه، به انزوای خود در سطح بینالمللی ادامه خواهد داد. هر دو طرف محاسبات منطقی را کنار گذاشتهاند و این باید به همه ما مربوط باشد.