عباس عراقچی با رای بالای ۲۴۷ نماینده وزیر خارجه ایران شد. بر خلاف آنچه درباره برخی وزرا گفته میشد که انتخابشان با وعدههای انتخاباتی پزشکیان همخوانی ندارد، اما انتخاب مذاکره کننده ارشد سابق در این مقام با توجه به شخصیت عملگرا و نقشش در انعقاد برجام و مذاکرات احیای آن نه فقط همسو با وعدههای رئیس جمهور در سیاست خارجی به نظر میرسد، بلکه با توجه به سخنان پزشکیان در مجلس و همچنین رای بالای نمایندگان معطوف به اجماعی میان ارکان حاکمیت است.
چنین اجماعی برای واگذاری سکان دستگاه دیپلماسی ایران به دیپلماتی پراگمات و اهل مذاکره میتواند امارهای بر ادراک حاکمیت مبنی بر ضرورت گشودن مسیرهای جدید در سیاست خارجی ایران به ویژه در تعامل با غرب باشد.
این امر هم از آن جهت بیشتر از قبل واجد اهمیتی مضاعف است که سیاست داخلی کشور به ویژه در امر اقتصاد و مواجهه با بحرانهای متعدد مرتبط با آن و ناترازیها در حوزههای مختلف بیش از هر زمانی با سیاست خارجی پیوند خورده و باز شدن قفل اقتصاد به جهتگیری احتمالی این سیاست و رفع تحریمها به عنوان مهمترین اولویت و پرونده چالشی خارجی بستگی دارد.
اما واقعیت این است که رفع تحریمها امروز بیش از هر زمانی دشوار شده و به مسائلی فرابرجامی و فراهستهای پیوند خورده است. زمانی رفع تحریمها برای ایران در مقابل اولویت محدودسازی برنامه هستهای برای غرب و آمریکا با قید فوریت قرار داشت؛ اما امروز پرونده هستهای، چون قبل در اولویت سیاست خاورمیانهای آمریکا نیست، بلکه کلیت سیاست منطقهای تهران متعاقب «طوفان الاقصی» و جنگ غزه اولویت نخست واشنگتن به نظر میرسد و میتوان گفت نوعی جابجایی اولویتها در تعامل با ایران رخ داده است.
البته این بدان معنا نیست که پرونده هستهای اهمیت خود را برای آمریکا و اروپا از دست داده باشد؛ بلکه ناظر به این است که طرف مقابل با توجه به پدیدار شدن اولویت منطقهای بعید است که همان امتیازاتی را که قبلا در قالب رفع تحریمها در مقابل محدودسازی برنامه هستهای ایران میداد، دوباره در مذاکرات هستهای برای رسیدن به برجامی دیگر یا احیای همان برجام به شکلی متفاوت بدهد. به این علت که اتفاقا دریافت آمریکا از اعطای مجدد همان امتیازات تضعیف سیاست این کشور در مواجهه با همان اولویت اضطراری منطقهای (آینده و امنیت اسرائیل) است.
در مورد مساله هستهای، دیگر شاید غرب خود را، چون قبل ناچار به رفع تحریمهای مهم صرفا برای حل این مساله نبیند؛ چون آنچه از نظر غرب در حوزه هستهای نمیبایست اتفاق میافتاد و برای اتفاق نیفتادن آن حاضر به دادن امتیاز بود، تقریبا رخ داده است.
دغدغه آمریکا و اروپا قبلا این بود که توانمندیهای هستهای ایران تا رسیدن به نقطه گریز و تولید سلاح اتمی فاصله زیادی داشته باشد و برجام هم تلاشی برای افزایش این فاصله زمانی بود. اما اکنون که ایران این دانش را کسب کرده و بنا به منابع غربی، تا ساخت بمب اتم تنها چند هفته فاصله دارد، دیگر این دانش برگشت ناپذیر است و ایجاد محدودیت در سانتریفیوژها و غنی سازی اورانیوم نیز دیگر کارایی گذشته را ندارد.
قبلا این محدودیتها به این علت برای غرب واجد اهمیت زیاد بود و به خاطر اعمال آنها حاضر به دادن امتیازاتی بود، چون مانع دستیابی به دانش لازم برای رسیدن به مرز نقطه گریز هستهای میشد، اما حالا که این دانش به دست آمده است و از بینرفتنی نیست، دیگر آن محدودیتهای پیشین فاقد جذابیت و کارایی لازم برای آمریکا میباشد.
شاید گفته شود که ایران میتواند از اهرم ساخت بمب اتم برای امتیازگیری و رفع تحریمها استفاده کند؛ اما به نظر میرسد که علاوه بر دشواری طرح این مساله، خود آمریکا تلاش میکند با اهرم تهدید، ابزار پیش گفته را از حیز انتفاع بیندازد و مانع اتخاذ تصمیمی در این باره شود و گویا این قرائت در کانونهای تصمیمگیری غربی و آمریکایی وجود دارد که پیامدهای چنین تصمیمی نقشی بازدارنده برای جلوگیری از حرکت تهران در این مسیر دارد.
در این میان، اکتبر ۲۰۲۵ نظر به پایان اعتبار قطعنامه ۲۲۳۱ و احتمال فعال شدن قطعنامههای پیشین شورای امنیت علیه ایران احتمالا مهمترین چالش اضطراری پیشروی ایران را شکل دهد. قبل از این تاریخ نیز ادامه جنگ غزه و پیامدهای منطقهای آن گشایشی در مذاکرات هستهای را دور از دسترس کرده است. از این رو، فعلا سرنوشت این جنگ و شکل پایان آن نقشی مهم و تعیین کننده دارد.
در هر صورت، راهبرد مدیریت تنش و نه حل آن از جانب آمریکا و ایران همچنان تداوم خواهد یافت و این استراتژی نیز برای جلوگیری از خروج منازعه از کنترل میطلبد که احیانا در برخی پروندهها مانند پرونده هستهای امتیازاتی داده شود؛ اما نظر به تعدد پروندههای حائز اهمیت بعید است که حداکثری باشد و احتمالا بر اساس رویکردی حداقلی و محدود باشد.