درباره چگونگی سفر در ایران و فرهنگ مسافران ایرانی و مقاصدی که پرتقاضا و حتی چالشبرانگیز هستند و کمبودهایی که برای این مقاصد پیشبینی شدهاند، پژوهشهای بسیاری انجام شده است. روشن است که در تعطیلات کوتاه و بلند سال، مردم ایران بیشتر کدام مقاصد را برای سفر برمیگزینند و حتی مشخص است بیشتر چه نوع اقامتگاههایی را انتخاب میکنند، در کدام محلها تجمع مسافر شکل میگیرد و کدام جادهها حادثهخیز هستند و یا کدام مناطق در پیکهای قبلی سفر حادثهآفرین شدهاند. حتی پیش از آغاز تعطیلات براساس پیشبینیها درباره خطرات سقوط، گازگرفتی و غرقشدگی هشدار داده میشود اما کدام سمت ماجرا درست نیست که سفرهای داخلی بیشتر از آنکه مزیت داشته باشد آسیبرسان جلوه میکند؟
اوایل دهه نود با رکود سفر گردشگران خارجی به ایران، با این توجیه که سفرهای داخلی میتواند درآمدزا و عامل توسعه گردشگری و کشور باشد، ستادی تشکیل شد تا این سفرها را سیاستگذاری، برنامهریزی و ساماندهی کند و توزیع جمعیتی مسافران در کشور اتفاق افتد.
زمستان ۱۳۹۲ پیش از آغاز تعطیلات نوروز، هیأت وزیران به پیشنهاد سازمان وقت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تشکیل ستاد مرکزی هماهنگی خدمات سفر را تصویب کرد. آن زمان به جز سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری که ریاست ستاد مرکزی را به عهده داشت، وزارتخانههای کشور، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، آموزش و پرورش، دادگستری، راه و شهرسازی و سازمان صدا و سیما و جمعیت هلال احمر اعضای اصلی این ستاد بودند که به تدریج بر تعداد آنها افزوده شد و در ادامه ستادهای استانی به ریاست استانداران شکل گرفت.
آنچنان که در مصوبه این ستاد آمده است هدف از تشکیل آن توسعه گردشگری داخلی و ایجاد هماهنگی و انسجام در ارائه خدمات مناسب برای رفاه حال مسافران و گردشگران، سیاستگذاری، برنامهریزی، سازماندهی و نظارت بر انجام فعالیتهای سفر بوده است که براساس آن وظایف دستگاههای عضو مشخص شده است و باید از توانمندی، ظرفیتها و امکانات دستگاههای مرتبط با امر سفر به منظور ارائه خدمات بهینه به مسافران استفاده کند و با شناسایی معضلات و مشکلات مربوط به سفر راهکارهای قانونی و متناسب تدوین کند و برای توزیع سفر به مناطق کمتر شناختهشده برنامهریزی کند و از ظرفیت بخش خصوصی بهره ببرد و منابع مالی و اعتبارات تخصیص یافته برای ارائه خدمات مطلوب سفر را پیشبینی، تامین و هدایت کند.
پرسش این است ستاد مرکزی هماهنگی خدمات سفر که در حال حاضر بیش از ۲۰ عضو دارد و پیش از هر تعطیلات که میتواند «زمان شلوغی سفر» باشد تشکیل جلسه میدهد، چقدر به وظایف خود عمل میکند و یا میتواند عمل کند، آیا نهادهای بالادستی روی عملکرد آن نظارتی دارند، آیا این ستاد همانطور که در شرح وظایف آن طبق مصوبه هیأت وزیران آمده است اختیارات کافی برای نظارت بر عملکرد دستگاهها دارد و چرا تصمیمهای این ستاد در دستگاههای عضو لازمالاجرا نیست و چرا با وجود معضلاتی که سفرهای بیبرنامه به دنبال دارد، این ستاد صرفا در سطح یک هماهنگکننده بیندستگاهی باقی مانده و یا به محلی برای ارائه گزارشهای دیگر دستگاهها تبدیل شده است؟
ستاد مرکزی هماهنگی خدمات سفر در سالهای واپسین بیشتر به عنوان یک هماهنگکننده بیندستگاهی ظاهر شده و در مقاطعی همچون دوران همهگیری کرونا و یا تعطیلات نوروز تنها به ارائه اطلاعیههایی که بیشتر کاربرد توصیهنامه برای مسافران را داشت، ظاهر شده و عملکردش آنچنان که در شرح وظایف آمده است درباره سیاستگذاری، برنامهریزی و سازماندهی سفر و نظارت بر خدمات و استفاده از توانمندی و ظرفیت دستگاههای مرتبط با سفر و بخش خصوصی و بررسی و تدوین راهکار مناسب برای ارائه خدمات به ویژه در پیکهای مسافرت همچون نوروز و یا تعطیلات مناسبتی، روشن نبوده است.
در تعطیلات نیمه شهریورماه ۱۴۰۳ نیز اگرچه ستاد مرکزی هماهنگی خدمات سفر پیش از آغاز تعطیلات تشکیل جلسه داد و ستادهای استانی هم تشکیل شدند و با آنکه مقاصد پرتقاضا پیشبینی شده و بروز معضلاتی از جمله کمبود سوخت و ارزاق در برخی مناطق احتمال داده شده بود اما آنچه در تعطیلات گذشته رخ داد نشان میدهد حجم سفرها غیرقابل پیشبینی بوده و متولیان سفر را به نوعی غافلگیر کرده بود، به گونهای که برخی از شهرها و مناطق پرتقاضا آمادگی پذیرش این حجم از مسافر را نداشتند.
به رغم آنکه آمارهای رسمی نشان میدهد نزدیک به دو تا سه درصد مسافران چادر و کمپ را برای سفر انتخاب میکنند اما برای این دسته از مسافران تدبیر قابل توجهی اندیشیده نشده بود. انتشار تصاویری از استقرار چادرهای مسافرتی در بلوارهای شهری و پیادهراهها تاییدی بر این موضوع است.
ایجاد کمپها در مسئولیت شهرداریها تعریف شده است اما بعد از گذشت بیش از یک دهه از تشکیل چنین ستادی و کمیتهای در ذیل آن با عنوان «کمیته هماهنگی امور شهرداریها و دهیاریها» که مدیرکل دفتر امور شهری و روستایی استانداری، شهرداران استان، نمایندگان شوراهای شهر، شهرستان و استان، دهیاران روستاهای هدف و پرتردد گردشگران و سازمان همیاری شهرداریها عضو آن هستند، روشن نیست دقیقا در این باره چه اقدامی شده است و چرا هر بار در پیک سفر چنین زخمی سر باز میکند؟
از سوی دیگر، این ستاد کمیته دیگری با عنوان «کمیته خدمات اسکان و رفاه» دارد که اداره کل آموزش و پرورش، جامعه هتلداران استان، مجری طرح خانه مسافر، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، شهرداریها، اوقاف و بقاع متبرکه، انجمن مراکز پذیرایی و بینراهی، نماینده مجتمعهای رفاهی تفریحی، انجمن دفاتر خدمات مسافرتی، نمایندگان سازمانهای دارای ظرفیتهای اقامتی عضو آن هستند اما گزارشهای ستاد سفر درباره وضعیت اقامت مسافران گویای آن است که صرفا خود را مسئول اقامت مسافران در اقامتگاههای رسمی و یا ذیل این مجموعه میداند و درباره دیگر اقامتگاهها همچون خانههای اجارهای که بعد از منزل اقوام و خویشاوندان، بیشترین گزینه مصرفی مسافران است، آنچنان که باید مسئولیتی را متوجه خود نمیداند. البته در مقاطعی در قالب طرح ساماندهی «خانهمسافرها» برای جذب صاحبان این خانهها و صدور مجوز رسمی به آنها اقداماتی انجام شد. هرچند این طرح با مخالفت صاحبان سرمایه و هتلداران همواره مواجه بوده و تقریبا به طرحی بیسرانجام و بلاتکلیف تبدیل شده است. در دورههایی هم ستاد مرکزی و ستادهای استانی با این خانهها به جای ساماندهی، برخورد قهری داشتند و با «غیرمجاز» نامیدن آنها و پلمب این نوع اقامتگاهها، سعی در خارج کردن آنها از چرخه خدمات داشتند که رشد قارچگونه این خانهها و ویلاهای اجارهای و سایتهای رزرو این خانهها و افزایش مصرفکنندگان آن، نشان میدهد این نوع برخورد نتیجهبخش نبوده است.
از دیگر سو، مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی که اردیبهشت ۱۴۰۳ از وضعیت سفرهای داخلی در ایران منتشر کرد، با دادهپردازی آمارهای مرکز ملی آمار ایران اعلام کرد که استانهای مازندران، خراسان رضوی، گیلان، تهران و فارس در ۱۱ سال اخیر جزو پرسفرترین مقاصد بودهاند، هرچند در سالهای اخیر با تغییر الگوی سفر استانهای همدان، کرمانشاه و کردستان و بخشهای ایران وارد این فهرست شدهاند، اما با توجه به مشخص بودن مقاصد سفر و انگیزههای مسافران میطلبد سیاستگذاران و متولیان سفر متناسب با این تقاضا برای بهبود زیرساخت در این مقاصد تصمیمگیریهای ضربالاجلی داشته باشند و میان زیرساختها و توزیع جمعیت تناسبی برقرار شود و به فراخور نیاز مسافران خدماتی متناسب همچون کمپهای گردشگری و مراکز اقامتی ارزانتر ایجاد شود.
از آنجا که یکی از وظایف این ستاد، توزیع سفر بوده است پرسش مطرح است، فرهنگسازی این ستاد در راستای توزیع جمعیتی مسافران و رفتار با طبیعت و جامعه میزبان چه بوده است، آیا اطلاعیههایی که با محتوای توصیه و معرفی شهرهای جایگزین شهرهای پرمسافر صادر میشود به تنهایی کارساز بوده است؟ طبیعتاً ترافیک چند کیلومتری خودروها در ورودی معدود شهرها، حجم زبالهها، حوادث در طبیعت و رفتار غیر اصولی با میزبان پاسخ روشنی به این سوال میدهد.
به هر روی، گردشگری یا سفر انبوه و پیامدهای آن تنها معضل ایران نبوده و در بسیاری از کشورها و مقاصد پرتقاضا درحال اتفاق است و نه تنها منجر به سرگردانی مسافران و یا اعتراض آنها به خدمات و زیرساخت شده است، بلکه جامعه میزبان را از ازدحام و شلوغی مسافران نیز به مرز عصبانیت و حتی انزجار رسانده است. نمونه آن شهر ونیز در ایتالیا و شهرهای جنوبی اسپانیا است که در یکی دو سال اخیر موجی از اعتراضها علیه گردشگران در این مناطق شکل گرفته است. با این حال مقامات این کشورها به جای پاک کردن صورت مساله و یا رها کردن آن و مقصر دانستن گردشگر و یا میزبان، درحال چارهاندیشی و تدبیر برای چگونگی کنترل و مدیریت سفرهای انبوه هستند.
مورد دیگر کشور چین است که به خوبی از گردشگری داخلی بهره میبرد و آن را به یک مزیت اقتصادی و فرهنگی تبدیل کرده است. در جشن سال نو چینیها که شلوغترین تعطیلات دنیا شناخته میشود، بیش از نیم میلیون سفر به مدت دو هفته داخل این کشور انجام میشود که مدیریت این جمعیت حتما چالشبرانگیز است اما برای مدیریت و کنترل آن، طی سالها برنامهریزی شده و زیرساخت متناسب با این نیاز همچون شبکه گسترده حمل و نقل هوایی و قطارهای سریعالسیر با کلاسهای قیمتی متنوع ایجاد شده است.
البته ایران هم در این مورد آزمون پس داده است، نمونه آن اربعین است که با تشکیل یک ستاد در زیرمجموعه وزارت کشور و با عضویت دستگاههای مختلف برای خدماترسانی به زائرانی که به عتبات عالیات عراق سفر میکنند، تمام امکانات و خدمات را بسیج میکند و نظارت جدیتر روی قیمت و خدمات در این مقطع زمانی دارد و بسیاری از زائران هم نسبت به خدماتی که دریافت میکنند تقریبا رضایت دارند، اما چرا همین تجربه در پیک سفرهای داخلی همچون نوروز و یا تعطیلات مناسبتی و مذهبی، که به هر حال سفر در آن اتفاق میافتد، استفاده نمیشود تا سفر در داخل کشور امنتر و با کیفیتتر انجام شود و اثرات اقتصادی خود را نشان دهد و صرفا به بحران تبدیل نشود؟