سال ۱۹۹۴ سال «شیرشاه» (۱) بود، سال «فارست گامپ» (۲)، سال «دروغهای حقیقی» (۳)، سال «سرعت» (۷)، سال «ماسک» (۸)، سال «خانم داوتفایر» (۹)، سال «مصاحبه با خونآشام» (۱۰)، سال «فهرست شیندلر» (۱۲) و سال «داستان عامهپسند» (۱۹). این عددهای داخل پرانتز رتبه هر فیلم در جدول فروش آن سال است. خلاصه که سال ۱۹۹۴ سال خیلی فیلمها بود و سال خیلی فیلمها هم نبود. معمولا فیلمهایی که در گیشه موفقاند، در حافظه بازار و سینما و سینماروها میمانند، اما فیلمهایی که در گیشه شکست میخورند، محکوم به فراموشیاند. به وبسایت «boxofficemojo» که مراجعه میکنید نشان میدهد که در سال ۱۹۹۴ در امریکا ۲۰۰ فیلم اکران شده و خیلی فیلمها در آن سال شکست خوردهاند یا حتی در گیشه پیروز شدهاند، اما در گذر زمان فراموش شدهاند. ولی یک فیلم «فقط» در همان سال شکست خورد و هرچه گذشت، محبوب و محبوبتر شد.
«رستگاری در شاوشنک» که «رهایی از شاوشنک» هم ترجمه شده، ساخته فرانک دارابونت با بازی تیم رابینز و مورگان فریمن که فیلمی درباره امید و رستگاری است و سال ۱۹۹۴ در جدول فروش نودوپنجم شد، آنقدر خوشاقبال بود که امسال ۳۰ سالگیاش را جشن بگیرد. چند نکته از این فیلم را در ادامه میخوانید.
۱. «رستگاری در شاوشنک» در زمان اکرانش چه در گیشه و چه در فصل جوایز مورد بیتوجهی قرار گرفت. دستاندرکاران فیلم فکرش را نمیکردند فیلمی که با ۲۵ میلیون دلار سرمایه ساخته بودند، بدون در نظر گرفتن هزینههای تبلیغات و سهم سینماداران، فقط ۱۶ میلیون دلار در گیشه بفروشد. در شب افتتاحیه فیلم، فرانک دارابونت به همراه یکی از تهیهکنندگان کمپانی تولیدکننده، لیز گِلاتزِر، به یکی از سینماهای نمایشدهنده فیلم میروند، اما در کمال تعجب میبینند که حتی یک نفر هم برای تماشا نیامده است. به گفته گلاتزر، این دو موفق میشوند دو بلیت جلو در سینما بفروشند با این قول که اگر خریداران از فیلم خوششان نیامد، کمپانی پول بلیتشان را برمیگرداند.
۲. «رستگاری در شاوشنک» تنها فیلم تاریخ سینما نیست که به مرور زمان به شهرت و محبوبیت رسید. نمونه مشهور دیگری که در زمان خودش تحویل گرفته نشد، اما سالها بعد دوباره کشف شد «چه زندگی شگفتانگیزی» فرانک کاپراست. فیلم کاپرا از رتبه ۲۷ جدول پرفروشها در سال ۱۹۴۷ بالاتر نیامد. فروش ناامیدکننده فیلم با ۶ نامزدی از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و بهترین کارگردانی در مراسم اسکار کمی تسکین پیدا کرد، اما تنها یک جایزه اسکار فنی نصیب فیلم شد. تا اوایل دهه ۱۹۷۰، کاپرا را به عنوان کارگردان سهگانه موفق «آقای دیدز به شهر میرود»، «آقای اسمیت به واشینگتن میرود» و «ملاقات با جان دو» میشناختند. اما «چه زندگی شگفتانگیزی» با پخش مکرر از تلویزیون به شهرت رسید و بر اعتبار کاپرا افزوده شد. جالب است که «چه زندگی شگفتانگیزی» یکی از فیلمهای محبوب عمر فرانک دارابونت است. سرنوشت فیلم دارابونت به سرنوشت خود اَندی دوفرین (شخصیت اصلی فیلم «رستگاری در شاوشنک») هم شبیه است که مدام در زندگی به در بسته میخورد، اما سرانجام به آزادی و رستگاری رسید.
۳. «رستگاری در شاوشنک» چندان فیلم منتقدان نیست؛ فیلم مردمی است که امید کالایی ارزشمند در زندگیشان محسوب میشود. میگوییم کالا چراکه خیلیها این فیلم را به عنوان وسیلهای برای بازیابی امید به کسانی که از ادامه دادن و پیش رفتن ناامید شدهاند توصیه میکنند. فیلم در طی ۳۰ سال گذشته بیشتر از اینکه به عنوان فیلم ـــــ که باید به جنبههای زیباییشناختی و فرمی و محتواییاش توجه کرد ـــــ مصرف شود، به توصیه برخی روان شناسان و نویسندگان کتابهای موفقیت، به مثابه درمانی کوتاه برای مقابله با حس ناامیدی و شکست تجویز شده است. یکی از دلایل حضور بیوقفه فیلم در میان ۱۰۰ فیلم محبوب IMDb هم همین ویژگی امیدبخش آن است.
۴. فیلم اقتباسی است از رمانی به قلم استیون کینگ، نویسنده نامدار داستانهای وحشت. کتاب کینگ «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» نام دارد که داستانش درباره زندانی تحت اذیت و آزاری است که با پناه بردن به رؤیای فیلمها هم به معنی واقعی کلمه و هم به معنی استعاری به رهایی میرسد. به گفته خود کینگ، کتابش در ژانر «فرار از زندان» بود. نکته جالب قضیه این است که «رستگاری در شاوشنک» رسما فیلمی در ژانر فرار از زندان و مردانه است، اما بسیاری از دوستدارانش زنان هستند. همذاتپنداری زنان با زندانیان همدلیبرانگیز فیلم میتواند توضیحی درباره روح ملودارماتیک فیلم باشد.