آفتابنیوز :
آفتاب - سرویس سیاسی: رئیس مجلس خبرگان رهبری در گفتوگو با گاهنامه الکترونیکی وب سایت شخصی خود به بیان نکات و خاطراتی در مورد دوران مبارزات ونزدیکی خود به امام خمینی (ره)، نحوه پیشبرد مبارزه، چگونگی آشنایی با حضرت آیت الله خامنهای، وصیت حضرت امام در سفارش به ایشان و آیتالله خامنهای مبنی بر وحدت همیشگی برای تداوم انقلاب در آخرین روزهای حیاتشان، و تلاش برخی برای ایجاد جدایی میان سابقون انقلاب پرداخته است.
رئیس مجلس خبرگان رهبری در این گفتوگو، در پاسخ به سوالی دریاره رابطه خود با امام(ره) به تشریح این موضوع پرداخت و اظهار داشت: من ۱۴ ساله بودم که به قم آمدم و در منزل اخوان مرعشی ساکن شدیم. اخوان مرعشی خانهای روبهروی خانه امام(ره) در کوچه یخچال قاضی خریدند که آن خانه هنوز هست.
طبیعتاً چون روبروی خانه امام بودیم، ایشان را گاهگاهی در مسیر درس و حرم میدیدیم. من در آن مدت وصف امام را زیاد شنیده بودم. کمکم در مسیر به دنبال ایشان میرفتم و سؤالاتم را مطرح میکردم. مدتی ارتباط ما به این شکل بود.بعداً به مقطعی رسیدیم که توانستیم درکلاس درس ایشان حضور یابیم، درس ایشان، از درسهای ممتاز در حوزه بود. ما هم از شاگردانی بودیم که اگر در درس ابهامی برایمان پیش میآمد، سؤال میکردیم و این باعث آشنایی بیشتر ما شد. بعد یک نشریه به نام مکتب تشیع منتشر کردیم که بعد از نشریه مکتب اسلام بود. محور نشریه مکتب اسلام آیتالله شریعتمداری بود و بزرگانی که از ما جلوتر بودند، آن را اداره میکردند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه با اشاره به این که "ما چهار نفر بودیم و میخواستیم محور کارهایمان امام باشد" افزود: امام محوریت را نپذیرفتند، اما پذیرفتند که به ما درباره مطالب و نویسندهها مشورت بدهند. ایشان با توجه به نظر خودشان افرادی را معرفی یا مطلبی را عنوان میکردند. تا این زمان روابط ما در همین حد بود.
هاشمی رفسنجانی گفت : قبل از شروع مبارزه به این فکر افتادیم که چرا شخصیتهای پایینتر از امام(ره) رساله دادهاند، ولی ایشان رساله نمینویسند؟ من و آقایان ربانیاملشی و شیخ حسن صانعی و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم. امام خیلی بنا به ملاحظاتی در جمع حاضر نمیشدند و در اعیاد در خانه نمینشستند، درحالی که مراجع دیگر در خانه میماندند تا مردم برای دیدارشان بروند. خیلی اصرار کردیم تا امام(ره) در خانه ماندند و مردم و طلبهها برای دیدار با امام هجوم آوردند. خواهش کردیم که ایشان هم رساله بنویسند. ایشان قبول نمیکردند. کمکم قانع شدند. با شروع مبارزه ارتباط ما به تدریج عملیاتی شد و جزو اولینها بودیم که خدمت امام رسیدیم.
وی خاطرنشان کرد: البته توجه داشته باشید که امام در زمان آیتالله بروجردی به دلایل خاصی که برخاسته از ادب و احترام ایشان بود، زیاد در مسائل وارد نمیشدند. از طرف دیگر عدم حضور مقطعی امام(ره) در جمع در حوزه هم به خاطر وجود بعضی از تفکرات افراطی و تفریطی در عدم تمایل امام بیتأثیر نبود. ما گروهی از طلبهها به عنوان شاگردان حلقه اول درس ایشان اصرار میکردیم که ایشان وارد مسایل شوند. پس از فوت آیتالله بروجردی خود ایشان هم کمکم وارد میدان شدند و وقتی رساله خویش را نوشتند، با استقبال کمنظیری روبرو شد.
حوادث سیاسی کشور بهتدریج امام را علاوه بر یک مرجع مذهبی، به عنوان یک رهبر سیاسی مطرح کرد که با نخستین اعلامیهها شروع شد. در این برهه زمانی نیز ما طلبهها در نوشتن، تکثیر و پخش اعلامیهها دخالت داشتیم و این کار با روحیه جوانی ما نیز سازگار بود. حتی در زمان حیات آیتالله بروجردی، با همه علاقهای که به ایشان داشتیم، سکوت و مدارای ایشان را نمیپسندیدیم و بعدها متوجه شدیم که همان سکوت پایهگذار انقلاب اسلامی بود. چون ایشان با تقویت بنیان حوزه علمیه قم که در زمان رضاخان ویران شده بود، به پرورش طلبههایی پرداختند که بعدها مبارزان اصلی علیه پهلوی بودند. حداقل امام اعلامیه که میدادند ما در چاپ آن خیلیموثر بودیم. بازاریها هم وارد شدند و گروه کاری ما بهتر شد. در زمان مبارزه روابط خیلی نزدیک میشد، زیرا اسرار و خطر و مشورتهای سیاسی زیاد بود.
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود: آن زمان امام اصرار سیاسی را بیشتر به ما میگفتند. فکر میکنم نقطه جهش ارتباط ما با امام در مبارزه بود. آن زمان من مجذوب امام بودم و برای سؤال کردن از کوچه یخچال قاضی تا حرم دنبال ایشان میرفتم. سؤال بهانه بود، دلم میخواست ایشان را ببینم. کمکم تبادل مسائل سرّی سیاسی در مبارزه بین ما ایجاد شد که باعث گسترش روابط ما شد. این وضع تا زمانی که امام در ایران بودند، ادامه داشت.
وی تصریح کرد: زمانی که ایشان به ترکیه تبعید شدند، حدود یک سال جز چند باری که خانواده ایشان به ایران رفت و آمد داشتند، اطلاع دیگری از ایشان نداشتیم. به عراق که رفتند، ارتباطات قویتر شد. ایشان متوجه شدند که ما اجازه ندادهایم تا پرچم مبارزه ایشان زمین بماند. البته آقای منتظری از ما قویتر و بهتر و پناهگاه بودند، اما ما عملیاتیتر بودیم.
زمانی که متوجه شدند در طول تبعید ایشان، این شعله خاموش نشده، رضایتشان جلب شد. میدانستند که چه کسی این کارها را کرده، البته ما نمیخواستیم این مسائل در جامعه علنی شود. زمانی که کمی از مسائل علنی میشد، بازداشت میشدیم.
هاشمی رفسنجانی با اشاره به اینکه ارتباط ما با امام در عراق از طریق حاجآقا مصطفی، حاجاحمدآقا و آقای دعایی بود، گفت: بعضی از طلبهها به طور مخفی امکان رفت و آمد داشتند که حساسیت زیادی روی آنها نبود. ما مسائل ایران را از این طریق برای امام میفرستادیم. در زمانی که امام در عراق تبعید بودند، مبارزه از حوزه فراتر رفت و گروههای خاصی از دانشگاهیان و تحصیلکردهها و بازاریان و متدینین نیز وارد بستر مبارزاتی شدند.
وجود گروههای متعدد و اختلافات سلایق در مقطعی باعث رکود مبارزه شده بود که بیشتر اختلافات در خارج از کشور بروز کرده بود. در سال ۵۳ - ۵۴ به بهانه سفر، از کشور خارج شدم و در لبنان، اروپا و آمریکا با دانشجویان مبارز مثل قطبزاده، حبیبی، بنیصدر و یزدی و دیگران صحبت کردم و پس از حصول نتایج با همکاری شهید محمد منتظری که در لبنان بود، تذکرهای تهیه شد و با هواپیما به عراق رفتم. به کمک آقای دعایی از فرودگاه بغداد به کربلا و سپس نجف اشرف رفتم و پس از زیارت، به دیدار امام رفتم.
نکته جالب این که در سفر اخیر به عراق برای تجدید خاطره آن دیدار، به همان منزلی که آن سال در آن منزل با امام دیدار کرده بودم، رفتم. منزل در حال تجدید بنا است. به هر حال در آن دیدار گزارش کارهای داخل کشور و اختلافات مبارزان در خارج از کشور را خدمت ایشان ارائه کردم و برای ادامه مبارزه و چند و چون آن رهنمود گرفتم. هم تجدیدی عهدی شد و هم مسائلی را که لازم بود، رو در رو به ایشان گفتم. بعد از آن ما به زندان افتادیم و ارتباط ما با امام قطع شد.
وی در پاسخ به این سوال که در طول این سالها نامه هم به ایشان ارسال میکردید؟ اظهار داشت: گاهی فرصتی پیش میآمد، مسایل را از طریق نامه خدمت ایشان میگفتیم. اتفاقاً یک بار به خاطر لو رفتن یکی از نامههایم، زندانی شدم.
هاشمی در پاسخ به اینکه چرا علیرغم رعایت جوانب کار، چگونه نامه لو رفت؟ گفت: گویا نامه را در صندق پستی آقای قطبزاده در خارج از کشور پیدا کرده بودند. معلوم شد سفارت روی صندق او اشراف داشت. البته امضای من در نامه نبود و معلوم نبود چه کسی نامه را نوشته، ولی ساواک از خط و مضامین نامه حدس زده بود که نامه کار من میباشد. من هیچگاه نپذیرفتم که نامه را من نوشتم. از آن به بعد مطالب را به طرق دیگری به ایشان میرساندیم. ایشان هم رهنمودهای خود را غیرمستقیم به ما میگفتند. بعد از آن امام به فرانسه رفتند و مسائل دیگری پیش آمد.
وی یادآور شد: بعد از آزادی من از زندان، اولین کاری که حضرت امام به من ارجاع دادند، عضویت در هیئت رفع مشکل سوخت مردم کشور بود. کارکنان شرکت نفت در جنوب، مخصوصاً در پالایشگاه آبادان اعتصاب کرده بودند و مصرف داخلی مشکل پیدا کردهبود. ما به آنجا رفتیم و این مشکل را حل کردیم. آقای مهندس بازرگان رئیس بودند و دکتر سحابی هم بودند.
این مبارز دوران انقلاب در ادامه با اشاره به تشگیل شورای انقلاب خاطرنشان کرد: امام قبل از مراجعتشان پنج نفر را برای تشکیل شورای انقلاب تعیین کردند. بعد از تبعید امام به فرانسه به پاریس نرفتم. احمد آقا میگفتند که امام میپرسند «شما چرا نمیآیید؟» گفتم: «با توجه به اینکه پس از آزادی من از زندان، آنقدر کار برایم ایجاد شده که در صورت آمدن، خیلی از کارها عقب میماند، به ایشان سلام برسانید و بگویید به وقت خودش انشاءالله زیارتشان میکنیم.»
بعد از بازگشت ایشان هم در شورای انقلاب بودیم و به خاطر تصمیمات اساسی کشور که در آنجا میگرفتیم، به صورت مرتب با ایشان روابط داشتیم، زیرا باید کارها را با ایشان مطرح میکردیم. با توجه به اینکه در دهه فجر قرار داریم، خوب است خاطرهای در اینباره بگویم. روزی که امام به کشور برگشت، من، آیتالله بهشتی، دکتر باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی به فرودگاه رفتیم، اما انبوه جمعیت نمیگذاشت به ایشان نزدیک شویم. امام به سوی بهشت زهرا رفتند و ما هم به دلیل حجم زیاد کارها، به منزل آیتالله موسوی اردبیلی در حوالی میدان توحید رفتیم و مسائل را با تلفن پیگیری میکردیم.
هاشمی خاطرنشان کرد:بعد از سخنرانی امام در بهشت زهرا، خبر آوردند که امام را با هلیکوپتر بردند و از ایشان خبری نیست. خیلی نگران شدیم. چون همهگونه احتمال وجود داشت. پس از پرسوجوهای فراوان معلوم شد که در منزل یکی از بستگان خویش در «دروس» هستند و همان شب به مدرسه رفاه در خیابان ایران رفتند.آقای ناطق نوری که در هلیکوپتر همراه ایشان بودند بعد ماجرا را تعریف کردند. در مدرسه رفاه خدمت ایشان رفتم و با دیدن من با لحنی که آمیخته به گلایه و محبت بود، فرمودند: «معلوم است، کجایی؟» من هم گفتم: «مشغول کارها بودم و ان شاءالله در فرصتهای بعدی خدمت میرسم». فکر میکنم همان روز یا فردای آن روز بود که وقتی خدمت ایشان بودیم، ظاهراً از اخبار و موسیقیها و سرودهایی که از رادیو و تلویزیون پخش میشد، ابراز ناراحتی کردند و به من و شهید مطهری گفتند: «به آنجا بروید و سروسامان بدهید»
هاشمی رفسنجانی همچنین در پاسخ به سوالی درباره کمکهای ملی وی به مبارزین و خانواده زندانیان سیاسی گفت: چند منبع داشتیم. یک مقدارش از اموال خودم بود. زیرا زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه پوششی لازم داشتم که به همین خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به این که خواهرزاده من بنا بود (هنوز هم هست) برای من کار آسانی بود. زمینه مساعدی درست میکردیم، زمینی میگرفتیم و چند خانه میساختیم و میفروختیم. نصف یک پاساژ هم ساختیم. در سالهای آخر شرکت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد کردیم که کارهای وسیعی میکردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین کارها میکردیم. به همین خاطر کسانی هم که میخواستند کمک کنند، به من مراجعه میکردند. ما هم به جاهایی که لازم بود، کمک میکردیم. افراد زیادی از طلبهها در همان زمان ممنوعالمنبر میشدند. منبعی هم غیر از منبر نداشتند. باید اینها را اداره میکردیم.
وی یادآور شد:چند موضوع تحقیقی مطرح کردیم. یک موضوع راجع به زندگی ائمه، یک موضوع راجع به قرآن و یک موضوع راجع به نهجالبلاغه بود و هر کدام از این آقایان روزی پنج الی شش ساعت برای ما کار میکردند و ساعتی ۵ تومان به آنها میدادیم که زندگی آنها کاملاً اداره میشد. نهجالبلاغهای که آقای معادیخواه منتشر کرد، نتیجه همین حرکت بود. کارهای مربوط به تحقیق راجع به قرآن را خودم انجام دادم و زندگی ائمه را هم به دفتر تبلیغات دادیم که متأسفانه هنوز کامل نگردیده، ولی رویش کار میکنند و فکر کنم نتیجه آن، مجموعه با ارزشی شود.
هاشمی رفسنجانی افزود: از طرفی اجازه سهم امام را هم داشتیم که در صورت لزوم از آن هم استفاده میکردیم. گاهی هم وجوهی به دستمان میرسید. سالهای آخر وضع بهتری ایجاد شده بود. در آن زمان آقای تولیت، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند با اینکه آن موقع نمیدانستیم کی به پیروزی میرسیم.
هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوال دیگری در مورد نقش خانواده و زحمات همسر وی یادآور شد: از وقتی که من وارد مبارزه شدم تا زمانی که شناخته شدم و پایم به سربازی و زندان رسید، بچههایمان در اضطراب زندگی میکردند، زیرا یا در زندان و یا مورد سوءظن ساواک بودم. با یک نوشته و سخنرانی ما را احضار میکردند. معمولاً زمانی که منتظر مهمان نبودیم و درب خانه را میزدند، فکر میکردند که پلیس است. پنج فرزند داشتیم که همسرم باید آنها را در هر شرایطی حفظ میکردند. دوران سختی بود.
البته هیچ وقت مضیقه مالی پیدا نمیکردند، چون خودشان داشتند. زندگی ما عمدتاً روی همان درآمد حاصل از ارث ما و مادر بچهها بود و اگر کمبودی پیدا میکردند، میتوانستند خودشان را تأمین کنند. ولی تا پیروزی انقلاب همیشه در اضطراب بودند.
وی ادامه داد:آن سالها به این شکل گذشت، ولی صبورانه تحمل کردند و مزاحم من نمیشدند. پایه زندگی ما روی داراییهایی بود که از پدرمان داشتیم. ولی به اندازه کافی نبود. من هم کار میکردم و وضع ما خوب بود. زمانی هم که کار نمیکردم، از امکاناتی که داشتیم، استفاده میکردیم.بعد از انقلاب هم بهتدریج هرکدام از بچهها به دنبال علاقه خود وارد خدمات کشوری شدند. مهدی بیشتر دنبال تکنولوژی ساخت صنایع دریایی بود، آن زمان وضع کشور در این زمینه بد بود و او میخواست جبران کند.
هاشمی در خصوص فعالیت فرزندان خود نیز گفت:یاسر به دنبال صنایع جنبی لبنیات رفت و عمده کارهایش با وزارت در جهاد بود. آنها از زمانی که به ۱۶ سالگی رسیدند، دائماً در جنگ بودند. فاطمه وارد بنیاد امور بیماریهای خاص شد و عمرش را در این راه صرف میکند. فائزه هم به دنبال سیاست و ورزش زنان رفت. اینکه در کشور به زنها میدان نمیدهند، یک نقص است، او رفت و تابویی را شکست و هنوز هم در امور ورزش زنان در کشورهای اسلامی فعال است.
وی در خصوص محسن هاشمی نیز گفت:محسن زمانی که به دانشگاه رسید، در شرایط ناامنی اول انقلاب میگفتند در دانشگاه برایش محافظ بگذارید. او قبول نمیکرد. بد هم بود که در دانشگاه برایش محافظ بگذاریم. به همین خاطر برای تحصیل به خارج از کشور رفت، ما در موشکسازی به تخصص او نیاز پیدا کردیم. تحصیل در مقطع دکترا را رها کرد و به ایران آمد و در صنایع موشکی کمک زیادی کرد. بعد هم در دفتر من و بعد در مترو به کار مشغول است.
وی همچنین در پاسخ به این سوال که با توجه به عدم وجود امکانات و دسترسی به رسانه، همراهی مردم با فلسفه سیاسی امام و نهضت، در دوران مبارزه که منجر به انقلاب ۵۷ شد، چگونه شکل گرفت؟ یادآور شد: یک ویژگی حوزه قم این بود که طلبه زیاد داشت و اگر کسی هم علاقهای به وعظ و منبر نداشت، به خاطر زندگیاش ناچار بود به سوی وعظ و منبر برود. مثلاً در ماه محرم و ماه رمضان همه طلبهها چند روزی به شهرها و روستاهای سراسر کشور میرفتند و حرفهای حوزه را به مردم میزدند و حرفهای مردم را میشنیدند. در طول مبارزه سالها این وضع ادامه داشت. این خیلی مهم بود که هزاران مبلّغ به مناطق مختلف میرفتند.
وی در پاسخ به اینکه در زمان حضور شما در حوزه علمیه، آیا جریانی وجود داشت که با روشهای امام(ره) مخالف باشد؟ گفت:بله، کسانی بودند که با کار امام مخالف بودند. مثلاً بعد ازماجرای ۱۵ خرداد جریانی در حوزه به راه افتاد که میگفتند: «جواب این خونهای ریخته شده را چه کسی میدهد؟!» یک عده هم بیطرف بودند. ولی نیروهایی که فعالیت میکردند، آنقدر خوب و نیرومند بودند که نمودشان در حوزه از بقیه بیشتر بود. امام ۴۰۰ تا ۵۰۰ شاگرد داشتند، عدهای هم قبلاً فارغالتحصیل شده بودند. به علاوه به خاطر درسهای اخلاق امام، شاگردان زیادی مجذوب ایشان شده بودند. البته آن موقع شبکه بازاریها هم خیلی خوب کمک میکردند. هیئتهای موتلفه نوعاً کسانی بودند که با آیتالله کاشانی کار میکردند و با تجربه مبارزه آمده بودند و در سراسر کشور شبکه داشتند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سوالی درباره سفرهای خارجی خود یادآور شد: در جوانی، در حدود سال ۳۱ یا۳۲ به همراه پدر و مادرم به سفر مکه رفتم تا چون عربی بلد بودم، کمکشان کنم. بعد از آن هم سفری با آنها به کربلا داشتم که باعث شناخت خوبی از عراق شد. سفری هم با جمعی از دوستان طلبه از جمله آیتالله خامنهای به عراق رفتیم و مدتی در نجف ماندیم برای دیدن درسهای علمای بزرگ نجف، البته قبل ازانقلاب آقای برقعی مشاور وزیر آموزش و پرورش بودند و آقای باهنر هم برای کتب درسی کمک میکردند. آنها مأموریتی یک ماهه به ژاپن داشتند که ما هم از موقعیت استفاده کردیم و به ژاپن رفتیم. آن سفر وضع خاصی داشت.
در مسیر به پاکستان آمدیم. پاکستان یکی از هجرتگاههای نیروهای فراری ما بود. در همان سفر به سوریه و لبنان رفتم که آنجا هم یکی از جایگاههای نیروهای فراری بود و به کشورهای اروپایی هم برای آشنایی با انجمنهای اسلامی مبارز دانشجویان رفتم.
وی در پاسخ به این که آیا شهید رجایی در این مسیر ارتباطی را مهیا کردند؟ گفت:ایشان دخالتی نداشتند. برعکس یک بار آقای رجایی مأموریتی از طرف جمع ما پیدا کرد و به فرانسه برای ایجاد شبکه رفت که کارهای بسیار خوبی هم انجام دادند. بعد از آن بود که مدرسه رفاه را تأسیس کرده بودیم، سفری هم بعداً رفتیم. این دفعه به آمریکا رفتم. دانشجویان در آمریکا برنامه خوبی داشتند. اخوی محمد آنجا را اداره میکرد. در بازگشت از آن سفر خدمت امام رفتم، کلاً این سفرها و آشنایی با پیشرفتهای علمی و صنعتی آن کشورها، تأثیر زیادی بر اندیشه من قبل از پیروزی انقلاب گذاشت.
رئیس مجلس خبرگان رهبری در ادامه درباره رابطه خود با مقام معظم رهبری خاطرنشان کرد:اولین بار آیتالله خامنهای را در درس خارج مرحوم محقق داماد دیدم. آقای محقق، داماد مرحوم آیتالله حائری بودند و محور بحث در حوزه همیشه با آقای حائری بود. من در آن جمع از همه جوانتر بودم. یک دفعه دیدم که آقای خامنهای به جلسه درس آمد. البته ایشان از مشهد آمده بود و میخواست درس آقایان را هم ببیند. خیلی نوجوان به نظر میرسیدند. بعد از درس قدری با هم صحبت کردیم و دیدیم افق دید ما در مباحث به هم نزدیک است.
بعدها با هم سفری به کربلا رفتیم. ایشان با برادرها و مادرشان و من با رفقا رفته بودیم. آنجا در کلاس درسها حاضر میشدیم تا تفاوتشان را با قم ببینیم.
ما در حجرهای در مدرسه آقای بروجردی بودیم و ایشان در منزل خویشانشان بودند. علما، فضلا و ایرانیان به دیدن ما میآمدند. محفل خوبی بود. در آن سفر به هم نزدیک شدیم. با شروع مبارزه هر دوی ما از سابقون در مبارزه بودیم. ایشان در مشهد بودند و من در قم بودم و بعدها ایشان هم به قم آمدند.
معمولاً نیروها در مبارزه خیلی صمیمی میشوند. از آن سال تقریباً در تمام مسائل مشترک بودیم. در مشورتها خیلی به اشتراک نظر میرسیدیم و در بعضی مواضع اختلاف کمی داشتیم.
من ۵ سال از آقای خامنهای بزرگترم. ایشان از همان جوانی در خط مستقیمی حرکت کرده بودند. در هر دورهای ایشان یکی از برجستههای اهل قلم بودند و همه به خوبی ایشان اعتراف داشتند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پاسخ به این که با توجه به وصیت حضرت امام در سفارش به شما و آیتالله خامنهای مبنی بر وحدت همیشگی برای تداوم انقلاب که در آخرین روزهای حیاتشان داشتند، چرا عدهای سعی میکنند به هر طریقی اختلاف شما را در جامعه القا کنند؟
تصریح کرد: اولاً این را باید از این افراد پرسید که چرا سعی میکنند چنین اختلافی در جامعه القا شود. انتظار طبیعی این است که این حرفها در محافل خارج از کشور مطرح شود و دوستان و دلسوزان در داخل کشور با ارائه ادلّه فراوان، در ردّ آن بکوشند، اما الآن میبینیم برعکس شده است. عدهای در داخل به اختلافاتی که هیچ وقت نبوده و نیست، دامن میزنند و خارجیها هم که دنبال خوراک تبلیغاتی میگردند، لقمههای چرب و نرمی پیدا میکنند.
ثانیاً، هم من و هم شخص آیتالله خامنهای در طول بیش از ۵۰ سال آشنایی و همکاری، مخصوصاً در طول ۳۰ سال پس از پیروزی و به ویژه طی یکی دو سال اخیر بارها و بارها از استحکام روابط خویش در جلسات خصوصی و حتی در سخنرانیها و مصاحبههای عمومی سخن گفتهایم. ثالثاً، هر دوی ما انقلاب اسلامی را بیشتر از جان خویش دوست میداریم و آن سفارش امام (ره) را در گوش جان خویش طنینانداز میبینیم. رابعاً، چرا باید با هم اختلاف داشته باشیم؟ همین الآن هر دو هفته یک بار با هم مینشینیم و درباره همه مسائل کشور بحث میکنیم. جلساتی است که چون ضبط نمیشود، هیچ محدودیتی در بیان مسائل نداریم.
وی تاکید کرد:من فکر میکنم القاکنندگان اختلاف، اگر هم سوءنیتی نداشته باشند، دچار اشتباه شدهاند، یا شاید ادبیات صریح و غیرمتملّقانه مرا نمیپسندند. درباره نامهای که در آستانه انتخابات خدمت ایشان فرستادم، خود آیتالله خامنهای به من گفتند: درباره محتوای سراسر نامه ملاحظهای ندارم و فقط زمان انتشار آن را اگر بعد از انتخابات بود مناسب میدانستم. ولی میبینید که دوستان و دشمنان چه تحلیلهایی نوشتهاند.
رئیس مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد: قبلاً هم گفتم که هر بار در حمایت از آیتالله خامنهای جملهای گفتم، یک جریان که حالا دیگر ناشیانه هم عمل میکند، دست به کار میشود. نمونه بارز آن همین اقداماتی است که پس از حمایت اخیرم از آیتالله خامنهای میشود.
وی در پایان تاکید کرد: به هر حال ما به بیاثر بودن این تلاشها برای القای اختلاف هم ایمان داریم و هم عادت کردهایم و امیدوارم دوستان هم از عادت بد خویش دست بردارند که این کارها جز القای دودستگی، یأس مردم و امیدواری دشمنان هیچ ثمرهای برای ملّیت و اسلامیت ایران عزیز و جمهوری اسلامی ندارد.