کد خبر: ۹۵۰۶۵۹
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۳

فاجعه خانوادگی/ مردی که زنش را شوهر داد و چهار نفر را به قتل رساند

یکی از تلخ‌ترین پرونده‌های رسیدگی شده در قرن گذشته در ایران، پرونده مردی بود که زنش را شوهر داد، در عروسی او شرکت کرد و 4 نفر از جمله فرزندانش را به قتل رساند.
فاجعه خانوادگی/ مردی که زنش را شوهر داد و چهار نفر را به قتل رساند
آفتاب‌‌نیوز :

این مرد که عراقی الاصل بود، وقتی متوجه شد همسرش به نام معصومه با مردی به نام ابراهیم رابطه دارد، نقشه‌ای هولناک طراحی کرد. نقشه‌ای که قربانی آن دو فرزندش و شوهر و خواهرشوهر زنش بودند. متهم که اسماعیل نام داشت به تصور اینکه بچه‌ها از او نیستند آن‌ها را سر برید.

پرونده این تراژدی هولناک در سال ۸۳ در شعبه ۷۱ وقت دادگاه کیفری استان تهران رسیدگی شد.

اسماعیل متهم ردیف اول پرونده که در تاریخ ۲۰ بهمن سال ۸۲ دستگیر شده بود به ارتکاب قتل ۲ فرزند خود به نام‌های امیر مهدی ۶ ساله و عماد ۱۱ ساله و همچنین قتل ۲ نفر دیگر به نام‌های ابراهیم و فاطمه متهم بود. متهم ردیف دوم به نام معصومه ۳۱ ساله نیز در این پرونده متهم به رابطه نامشروع و مباشرت در قتل فاطمه، ابراهیم و ۲ فرزندش بود.

متهم ردیف سوم که متهم به قتل ابراهیم بود، غلامحسین نام داشت و کشاورز و تبعه افغانستان بود. همچنین مرد ۴۷ ساله دیگری به نام جعفر نیز در قتل ابراهیم دست داشت که به عنوان متهم ردیف چهارم در این پرونده مطرح بود.

امیرمهدی پسر اسماعیل و معصومه به بیماری کم‌خونی مبتلا بود و به همین دلیل معصومه مرتب فرزندش را از ورامین به تهران می‌آورد و نزد پزشک معالجش می‌برد. او در این رفت و آمد‌ها با مرد مسافرکشی به نام ابراهیم آشنا شد و ابراهیم از او خواستگاری کرد.

معصومه نیز وقتی با این درخواست مواجه شد موضوع ازدواجش را مخفی کرد و گفت مجرد است و امیر مهدی نیز بچه برادرش است. به این ترتیب رابطه ابراهیم و معصومه آغاز شد و این روابط ادامه داشت تا این که علی فرزند ۱۴ ساله معصومه به این موضوع پی برد و ماجرا را به پدرش اطلاع داد. اسماعیل پس از پی بردن به ارتباط پنهانی همسرش با ابراهیم از معصومه خواست تا دراین رابطه به وی توضیح بدهد. معصومه با انکار رابطه با مرد مسافرکش گفت: اسماعیل به او یک انگشتر داده و او نیز آن را فروخته و انگشتر دیگری برای اسماعیل خریده و رابطه آن‌ها فقط به همین جا خلاصه می‌شود.

اسماعیل پس از شنیدن حرف‌های همسرش در حالی که همچنان به وی مظنون بود از او خواست تا برای رفتن به امامزاده داوود با ابراهیم قرار بگذارد. از سویی قرار شد خود اسماعیل نیز در این ملاقات حضو ر داشته باشد و خودش را دایی معصومه معرفی کند. به این ترتیب ۳ مرد و زن به امامزاده داوود رفتند و در راه برگشت اسماعیل خودش را به خواب زد تا حرف‌های همسرش و ابراهیم را مخفیانه گوش کند در این جا بود که او فهمید روابط معصومه و ابراهیم فراتر از آن چیزی است که همسرش ادعا می‌کرد.

به این ترتیب اسماعیل که به همه چیز پی برده بود با طرح نقشه‌ای به معصومه گفت قصد دارد از ابراهیم انتقام بگیرد. برای همین به زنش گفت: به خواستگاری ابراهیم جواب مثبت بدهد. معصومه نیز همین کار را کرد و پس از دادن جواب مثبت به خانه پدر و مادر ابراهیم رفت و حدود ۲ ماه در آنجا زندگی کرد تا این که سرانجام والدین مقتول با ازدواج پسرشان با معصومه مخالفت کردند و گفتند، چون او هیچ خانواده‌ای ندارد اجازه نمی‌دهند این عروسی انجام شود.

در این مرحله معصومه که ادعا می‌کرد پدرش در دوبی کارخانه دار است به خانواده ابراهیم گفت دایی‌اش در ورامین زندگی می‌کند. به این ترتیب همسر این زن به عنوان دایی وی به خانه پدر و مادر ابراهیم رفت و پس از چندی بحث و گفتگو سرانجام قرار ازدواج معصومه و ابراهیم گذاشته شد، اما از آنجایی که این زن ادعا کرده بود تاکنون ازدواج نکرده است نمی‌توانست شناسنامه‌اش را برای عقد ارائه بدهد. او این بار با طراحی نقشه‌ای، کپی شناسنامه‌اش را دستکاری کرد و به همراه ابراهیم راهی محضر شد، اما محضردار از عقد آن‌ها خودداری کرد با این وجود زن و مرد این موضوع را مخفی و نزد پدر و مادر ابراهیم ادعا کردند به عقد یکدیگر درآمده‌اند.

به این ترتیب مجلس عروسی مفصلی برپا شد و اسماعیل نیز در این مجلس حضور یافت و به ابراهیم یک خط تلفن همراه و به همسر خودش یک انگشتر هدیه داد و سپس با این بهانه که زنش سرطان دارد و او باید ازبچه‌ها مراقبت کند از پدر و مادر ابراهیم خداحافظی کرد و از مجلس عروسی بیرون آمد.

اسماعیل برای اجرای نقشه‌اش از معصومه خواست تا خواهر ابراهیم به نام فاطمه را فریب بدهد و به او بگوید یکی از دوستان دایی‌اش قصد دارد با وی ازدواج کند.

از سویی قاتل به یکی ازدوستانش به نام محمد مبلغ ۱۰ هزار تومان پول داد تا به صورت ظاهری به خواستگاری فاطمه برود، اما پس از برگزاری مراسم خواستگاری باز هم پدر و مادر فاطمه و ابراهیم با این ازدواج مخالفت کردند تا اینکه سرانجام معصومه، فاطمه را قانع کرد که این ازدواج می‌تواند وی را خوشبخت کند.

به این ترتیب دختر جوان باوجود مخالفت اولیه خانواده‌اش، با اصرار آن‌ها را وادار کرد به ازدواج وی با محمد رضایت دهند.

سرانجام قرار عقد و عروسی گذاشته شد و خانواده فاطمه برای دخترشان خانه‌ای تهیه کردند، اما چند روز قبل از عروسی اسماعیل به فاطمه گفت محمد قرار است به خانه او بیاید. متهم در ادامه از دختر جوان خواست تا او نیز برای ملاقات با محمد به منزل وی مراجعه کند. به این ترتیب فاطمه راهی خانه اسماعیل شد؛ اما در آنجا هیچ خبری از محمد نبود و متهم در همین موقع نقشه خود را عملی کرد و فاطمه را با چاقو کشت و سپس جسد را تکه تکه کرد و در چاه انداخت؛ اما هنگام ارتکاب جنایت عماد و امیرمهدی -فرزندان قاتل- شاهد جنایت بودند و همین مسئله اسماعیل را به هراس انداخت.

متهم پس از قتل اول یک شب ابراهیم را به این بهانه که گنج پیدا کرده است به محلی خلوت کشاند و در آنجا ابتدا یکی از دوستان اسماعیل به نام غلامحسین با کلنگ ضربه‌ای به این مرد زد و سپس اسماعیل وی را با چاقو به قتل رساند و سرش را از بدن جدا کرد. وی در ادامه ۲ فرزند خود را که شاهد قتل اول بودند نیز از پای درآورد و سپس به همراه معصومه راهی جمکران شد و آن‌ها حدود یک ماه در آنجا مخفی شده بودند تا اینکه به دام افتادند.

این قتل‌ها در حالی روی داد که معصومه نیز در جریان همه آن‌ها بود و به شوهرش کمک کردهبود.
پدر فاطمه و ابراهیم در جلسه دادگاه

وضعیت روحی پدر و مادر فاطمه و ابراهیم، خواهر و برادری که قربانی نقشه اسماعیل شده بودند به شدت بهم ریخته بود. آن‌ها هم فرزندان خود را از دست داده بودند و هم در برابر سناریویی قرار داشتند که در بوجود آمدن آن هیچ نقش و گناهی نداشتند. آن‌ها هم برای فرزندانشان عزادار بودند و هم یک رسوایی در خانواده‌شان اتفاق افتاده بود.

پدر فاطمه و ابراهیم در جلسه دادگاه گفت: ۲ سال پیش (از وقوع حادثه) پسرم به من گفت قصد دارد با دختری به نام معصومه ازدواج کند، اما، چون این دختر هیچ خانواده‌ای نداشت ما با ازدواج آن‌ها مخالفت کردیم تا این که با اصرار زیادی که از هر دو طرف به ما شد، راضی شدیم و حتی برای آن‌ها جشن عروسی مفصلی نیز گرفتیم و پول این جشن را اسماعیل به ما داد، اما پسرم پس از مراسم و فروش هدایا، پول را پس داد.

پسرم با معصومه زندگی می‌کرد تا این که یک روز این زن به ما گفت دوست دایی‌اش عاشق فاطمه شده و می‌خواهد با او ازدواج کند و هر چند ما اول مخالف بودیم، اما با اصرار زیاد تسلیم شدیم، تا این که چند روز قبل از عروسی دخترم، او ناپدید شد و ما بلافاصله ماجرا را به کلانتری محل اطلاع دادیم. از طرفی، چون می‌دانستیم فاطمه قصد داشت به خانه اسماعیل برود نزد وی رفتیم، اما او گفت از دخترم خبری ندارد و او برخلاف قرار قبلی به خانه وی نرفته است.

یک ماه و نیم پس از این جریان، پسرم ابراهیم نیز گم شد او با معصومه از خانه بیرون رفته و دیگر بازنگشته بود، اما معصومه می‌گفت هیچ خبری از پسرم ندارد و من نمی‌دانستم چه بلایی سر ۲ فرزندم آمده است، تا این که یک روز ماموران به خانه‌ام آمدند و گفتند اسماعیل به قتل آن‌ها اعتراف کرده است.

ماجرا از این قرار بود که برادر اسماعیل که می‌دانست وی ۲ پسرش را کشته موضوع را به پلیس اطلاع داده و ماموران نیز او را دستگیر کرده بودند.

اسماعیل نیز در بازجویی‌ها علاوه بر قتل امیرمهدی و عماد به قتل فاطمه و ابراهیم نیز اعتراف کرد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین