کد خبر: ۱۱۹۷۷۷
تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۷

پیشکسوتان ورزش کرایه‌کشی می‌کنند

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: میرمجید، فوتبال را از تیم شهاب محله سرخاب تبریز آغاز کرد و سال49 به تیم منتخب دانشجویان کشور دعوت شد. او سال55 هم به اردوی تیم ملی ایران که در سلطه تهرانی‌ها بود دعوت شد. ناظمی از معدود بازیکنان تحصیلکرده دهه50 بود که در سال1350 لیسانس اقتصاد از دانشگاه تبریز گرفت. و اکنون هر 4دخترش در رشته‌های شیمی، کامپیوتر و مترجمی زبان تحصیل کرده‌اند.

یک‌روز در دوران حکومت نظامی قبل از پیروزی انقلاب‌اسلامی وقتی به غشمال رفت با طعنه‌های تماشاگری مواجه شد که غیرمستقیم او را نشان می‌داد و می‌گفت: «حرفه‌ای‌ها آمدند.» ناظمی که زبان گزنده‌ای دارد، خطاب به آن تماشاگر گفت: «داداش! پاس‌دادن که اسلامی و غیراسلامی ندارد.» و همان لحظه فوتبال را بوسید و کنار گذاشت.

یادم هست خط‌خوردن شما که از بهترین دفاع چپ‌های دهه50 بودی و رحیم مهنمای‌اقدم که مدعی آقای گلی لیگ بود از تیم ملی خیلی سروصدا کرد.
سال55 بود که من و رحیم توسط آقای بیاتی به اردوی تیم ملی دعوت شدیم. آن زمان آندرانیک اسکندریان و عزت جانملکی و مهدی دینورزاده و من دفاع چپ‌های مطرح بودیم. من 18هفته از 30هفته لیگ را بهترین بک چپ هفته شده بودم و امید داشتم، ولی آن زمان‌ها تیم ملی در اختیار پرسپولیس و تاج و پاس بود و کمتر بازیکنی خارج از این مثلث وارد حریم تیم ملی می‌شد. روزهای آخر اردو بود، قرار بود لیست نهایی را بدهند.

پرویز قلیچ هم که به عنوان کاپیتان تیم ملی در رای‌گیری‌ها نظر مشورتی می‌داد ظاهرا سفارش‌مان را به هیات انتخاب‌کننده کرده بود؛ گفته بود حق میرمجید است. آن شب تا ساعت11 نشستند و جلسه کردند.

8تا از پرسپولیس، 7تا از استقلال و 5نفر از پاس انتخاب کردند و زمان انتخاب مدافع چپ، گفتند که اگر یار ما را در این پست انتخاب نکنید تیم ملی را تحریم می‌کنیم. گفته بودند بهتر این است که این شهرستانی‌ها را غربال کنیم. قلیچ آمد به من گفت حکایت این‌جوری شده. ساعت 11شب بود. آمد گفت چون تو کسی را نداشتی که ازت دفاع کند، خط خوردی و گفتند چون شهرستانی است صدایش در نمی‌آید. من گفتم پرویزخان پس ما با اجازه‌ات برمی‌گردیم تبریز. فردایش روزنامه‌ها نوشتند من و رحیم بدون اجازه، اردو را ترک کردیم. اما باز روزنامه‌ها و مجلاتی بودند که نوشتند این دو در کمال شگفتی خط خوردند.

الان هم که این همه سال است از فوتبال و تراکتور دور هستی. چرا؟ 

زبانم بلای جانم است. من حق می‌گویم و چون حق تلخ است برنمی‌تابند. ایراد مربی را توی روی خودش می‌گویم و رنگش لبو می‌شود و از همکاری با من منصرف می‌شوند. در زمان آقای گوهرخانی که میدن دروپ از آلمان آمد و یا در زمان پیوس صحبت‌هایی شد که بروم کمک‌شان کنم اما به دلایلی که نمی‌دانم چیست این همکاری اتفاق نیفتاد. 

ظاهرا شما پسر نداری ولی اگر داشتی، اجازه می‌دادی برود سراغ فوتبال؟ 

نه؛ الان فوتبال ما خیلی آلوده است. اگر زمان گذشته بود می‌گذاشتم برود اما الان فوتبال را فساد و باندبازی و حق‌کشی برداشته است. این‌جا از آدم‌هایی استفاده کردند که فوتبال نمی‌فهمیدند اما دست‌بوس بودند؛ رفتند دست مدیر باشگاه تراکتور را بوسیدند، خودم با چشم‌های خودم دیدم. من تمام مراحل فوتبال را گذرانده‌ام اما جایی برای ما نیست. 

در جام تخت‌جمشید یک‌بار خبرها پیچید که می‌خواهی بروی تاج(استقلال). 

خسروانی چک سفید داد اما من شاهینی بودم و نرفتم. گفتم عذر می‌خواهم. گفت خاک بر سرت، برو. از پاس هم مرا می‌خواستند. سرهنگ اسداللهی بود. برق شیراز هم خیلی آدم فرستاد اما من در تراکتور ماندم. من عاشق تبریز بودم و نمی‌توانستم جای دیگری بازی کنم. 

حالا از همان تراکتور چقدر پول می‌گرفتی؟ 

فقط ماهانه هزارتومان حق فوتبال می‌گرفتیم که آن را هم می‌دادیم بلیت می‌خریدیم و می‌بردیم به هواداران قهوه‌خانه‌نشین تراکتور می‌دادیم. آن زمان‌ها که پولی در فوتبال نبود. یادم هست در اوج جوانی می‌خواستیم با پیراهن تیم تبریز در مسابقات قهرمانی کشور شرکت کنیم؛ هیات فوتبال پول نداشت، از پول توجیبی‌مان پول بلیت قطار را دادیم و رفتیم در ایران دوم شدیم. اواخر دهه40 بود.

با مقام نایب‌قهرمانی برگشتیم اما هیچ‌کس حال‌مان را نپرسید. سال50 به عنوان یار کمکی و تقویتی تیم ماشین‌سازی در مسابقات قهرمانی کشور که به‌صورت باشگاهی برگزار می‌شد شرکت کردم. همان‌جا آقای کوزه‌کنانی چک سفید گذاشت جلویم که بروم تاج(استقلال)، من فقط نگاه کردم توی صورت پرویزخان و گفتم چطوری برگردم تبریز و به همشهری‌هایم چه بگویم؟

علی‌آقا شیردل که واسطه این کار بود گفت خودت جهنم، چندهزار تومان قرار بود حق واسطه بگیرم. متاسفانه ما فقط به «مرام شاهینی» ‌فکر می‌کردیم. من فقط سال آخر فوتبالم که با ناصر میرزایی و رحیم مهنمای‌اقدم رفتیم ماشین‌سازی، 40هزار تومان حق قرارداد گرفتم و این اولین پولی بود که در عمرم از فوتبال کسب کردم.
الان هم بازی می‌کنی؟ شنیده‌ام قدیمی‌های تبریز در تیم آرسنال بازی می‌کنند.
تا 14ماه پیش با تیم پیشکسوتان بازی می‌کردم. آن‌جا یک تکل زدم و PCL پایم پاره شد. باید عمل کنم، دکتر می‌گوید 5/3میلیون پول وسایلش است و خودم پول نمی‌خواهم. اما من که این پول‌ها را ندارم عمل کنم. 

مگر عضو صندوق پیشکسوتان ورزش نیستی؟ 

چرا هستم ولی آن‌ها که حقوق نمی‌دهند. فقط کارت خالی داده‌اند. متاسفانه پیشکسوتان شهرستانی پرت افتاده‌اند و همه برنامه‌ها در تهران است. 

از شما برای تحلیل بازی‌های تراکتور در برنامه‌های تلویزیونی مرکز استان استفاده نمی‌کنند؟ 

آدم‌هایی را معمولا می‌برند که نه فوتبال بازی کرده‌اند و نه سابقه لیگ دارند. در تبریز به چیزی که اهمیت نمی‌دهند پیشکسوتان است. باید پیشکسوتان را ببرند برای پروژه بازیکن‌سازی و استعدادیابی. بازیکن نونهال و نوجوان را انتخاب کنند، دوسال رویش کار کنند یا برای تیم بزرگسالان و یا بفروشند 200میلیون و درآمدزایی کنند.

مثل کاری که ذوب‌آهن می‌کند اما این‌جا فقط بروند بازیکن غیربومی بخرند. شفق شاید یک حکم مشاور فنی می‌داد برای فلان پیشکسوت ولی مدیران فعلی تراکتور از یک پیشکسوت بومی هم استفاده نمی‌کنند. این‌ها آدم‌هایی را می‌برند که در عالم فوتبال نیستند. یاد آقای مهندس راستگار و اردبیلی از بنیانگذاران باشگاه افتادم که دیوانه فوتبال بودند. وقتی تیم می‌برد، دنیا مال آن‌ها بود و وقتی تیم می‌باخت، دنیا را می‌باختند. 

شنیده‌ام بعضی از پیشکسوتان باشگاه اوضاع وخیمی دارند. همان‌ها که در جام تخت‌جمشید می‌درخشیدند و الان منزوی شده‌اند. 

تقی اخطاری یادت است؟ سکته کرده، تاکسی می‌راند. مشهدی حسین (نورمحمدی) کرایه‌کشی می‌کند. عباس دژی و جواد صدقی هم کرایه‌کشی می‌کنند با ماشین، هیچکس هم نیست حال‌شان را بپرسد و از ایشان قدردانی خشک و خالی بکند. محمود نامجو، قهرمان افسانه‌ای وزنه‌برداری ایران و جهان، تمام عمرش با بی‌توجهی مسئولین مواجه شد اما یک هفته قبل از مرگش همه‌چیز به او دادند. الان هیچ‌کس از حال و روز من خبر ندارد اما اگر بمیرم 500تا دسته‌گل گنده می‌آید مسجد. چرا دسته‌گل را در زمان زنده بودنم نمی‌آورند؟

هیچکس نمی‌پرسد خرت به چند؟ همه دنبال پهلوان روز هستند. آن زمان که مقام می‌آوردیم امکانات نبود تا ازما قدردانی شود امروز هم که امکانات هست فراموش شده‌ام. نمی‌دانی مسئولین ورزش استان، چقدر ماشاا... بی‌خیال‌اند. این‌همه مربی آورده‌اند و جیب‌شان را پر کرده‌اند اما شکست هم که خورده‌اند از هیچ‌کدام‌شان بازخواست نکرده‌اند. 

سرعتی که شما داشتی غریزی بود؟ 

بعضی ‌چیزها در آدم، ذاتی است. سال50 مسابقات دانشگاه‌های ایران در شیراز برگزار می‌شد. ما عضو تیم فوتبال دانشگاه تبریز بودیم. یک‌روز آقای دکتر کوشافر گفت بدو بیا. پرسیدم امرتان؟ گفت دانشگاه تبریز دونده ندارد، بدو بیا. گفتم آقا، من که دونده نیستم. خلاصه به ما یک‌جفت کفش داد و گفت صدمتر باید بدوی. کفش را پوشیدم، دیدم نمی‌توانم راه بروم. اجازه خواستم پابرهنه بروم. ایشان هم با مسئولین مسابقه صحبت کرد، قرار شد با جوراب بدوم. دویدم و نفر دوم صدمتر سرعت شدم. باور می‌کنی؟ 

الگویت کی بود؟ 

از لحاظ فنی پرویز قلیچ بود که غیر از دروازه‌بانی در 10پست فوتبال بازی کرد و بازیکن برتر هفته شد. 

شما هم مثل امروزی‌ها فرت و فرت به داور اعتراض می‌کردید و همه کاسه کوزه‌ها را بعد از باخت سر این بدبخت‌ها می‌شکستید؟ 

نه، اصلا. آن زمان جعفر نامدار و ارشد برازنده و مقدس‌زاده و... همه سالم بودند. آن زمان بازیکن جرات نمی‌کرد به نامدار اعتراض کند، چون می‌دید که دارد درست سوت می‌زند. از زمانی که فوتبال پولکی شده حرمت همه‌چیز از بین رفته؛ حتی داوران.
یادم هست چندباری هم کله‌تان به تیر دروازه خورد و خونین و مالین شدی. 

دوبار سرم شکست. یک‌بار در تبریز، یک‌بار هم در ساری که با خانه جوانان این شهر بازی داشتیم. اگر تراکتور مساوی هم می‌کرد توی دسته‌یک باشگاه‌های ایران قهرمان می‌شد. توپ را از سه‌کنج دروازه‌مان با کله برگرداندم و سرم شکست. آن بازی بدون گل تمام شد اما مرا بردند بیمارستان و 3روز در کما بودم. جالب این‌که تراکتور به تبریز برگشت و من در بیمارستان ماندم. حالا کدام بازیکن از این فداکاری‌ها می‌کند و از جان می‌گذرد؟ گاهی بازی‌هایی در لیگ برتر می‌بینیم که اتوی پیراهن و شورت بازیکن، در آخر بازی هم سرجایش مانده است!
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین