کد خبر: ۱۲۱۹۸۹
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۱:۳۴

عسگراولادی: انصاری بالای منبر اعتراض کرد؛ شورشی‌ها چوب کشیدند

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: عسگراولادی در کتاب خاطرات خود آورده است:

بعد از جریان کودتای 28 مرداد و شهادت شهید نواب صفوی و یارانش، شرایطی پیش آمد که شهید عراقی و تعدادی از یاران فدائیان اسلام و مجموعه ما که بعدها «هیأت موید» لقب گرفت، از مبارزه مأیوس شدیم.

ما تعدادی از گروه‌های مذهبی بودیم که ذهن‌مان از آنچه در کودتای 28 مرداد گذشت، آسیب دید؛ از طرفی اختلافات شدید بین دو بخش جبهه ملی یعنی بخش مذهبی‌اش آیت‌الله کاشانی و بخش سیاسی‌اش دکتر مصدق درگرفت و همراهان اینها خیلی متعصبانه و لجوجانه با هم برخورد کردند؛ به همین دلیل ما مأیوس شده و کنار رفته بودیم تا اینکه امام و مراجع تقلید تلگراف‌هایی را درباره مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به محمد‌رضا پهلوی زدند؛ تلگراف امام به ما امید دوباره‌ای داد و سعی کردیم با این مرجع تقلید تماسی برقرار کنیم.

ما با امام، ارتباط برقراری کردیم که طی این ارتباط‌ها جریان عزای ملی در فروردین 42 از جانب امام اعلام شد و ما برای رساندن پیام عزای ملی، از حضرت امام اعلامیه گرفتیم و خودمان هم تراکت‌هایی را چاپ کردیم که فروردین 1342 عزای ملی اعلام شود. برخی بدخواهان و بدگویان می‌گفتند چون دوم فروردین شهادت امام صادق علیه السلام است، مرجع تقلید به این مناسبت عزای ملی اعلام کرده است نه در موضع‌گیری سیاسی بر علیه شاه و رژیم اما امام خمینی (ره) روز دوم فروردین را عزای ویژه اعلام فرمودند و از سراسر کشور دعوت کردند تا به قم بیایند؛ ما نیز حضوری دعوت شدیم که به مدرسه فیضیه برویم.

حضرت امام فرمودند "این اهانت‌هایی که از جانب رژیم به اسلام، حوزه‌های علمیه، علما و مراجع شده است اگر امام صادق علیه‌السلام هم تشریف می‌داشتند، این عید را عزا اعلام می‌کردند ".

روز دوم فروردین جمعیت‌ها و هیئت‌هایی از سراسر کشور به قم اعزام شدند و مجلس بزرگی تشکیل شد به طوری که 7 میدان اطراف مدرسه فیضیه پر از جمعیت شد و در این روز شهید عراقی، دو سه تا کار کرد که اسباب معرفی گروهشان بود و از اینجا به بعد بود که امام خمینی (ره)، هیئت‌های کوچکی را در کنار هیئت‌های بزرگ تشکیل دادند و این هیئت‌ها را با هم مرتبط کردند.

در این روز، شهید عراقی و یاران وقتی وارد مدرسه فیضیه ‌شدند، مجلس عزای امام صادق (ع) با دعوت آیت‌الله العظمی گلپایگانی تشکیل شده بود؛ شهید عراقی بدو ورود متوجه می‌شود که گروه‌های متحد‌الباسی نزدیک منبر نشسته‌اند که به آنها مشکوک می‌شود لذا خود و یارانش جلو می‌روند و خصوصاً اطراف مراجع تقلید، من جمله آیت‌الله گلپایگانی موضع می‌گیرند تا اگر این هیئت‌های متشکل، شورشی داشتند، از علما محافظت کنند.

جلسه با کارشکنی این گروه‌های متحد‌الشکل و متحد‌الباس که در زیر لباس‌هایشان، چوب‌های تراشیده آماده‌ای داشتند، شروع می‌شود. مرحوم شیخ مرتضی انصاری قمی بالای منبر در حال سخنرانی بود که یکی از افراد گروه متحد‌الشکل، برای سلامتی رضا‌شاه صلوات داد؛ مردم ابتدا نمی‌دانستند و صلوات ‌فرستادند؛ آقای انصاری از بالای منبر اعلام کردند "شعار نمی‌خواهد، صلوات نمی‌خواهد؛ من هر وقت گفتم شما شعار بدهید ".

آنها دوباره برای محمد‌رضای پهلوی شعار دادند که آقای انصاری اعتراض کرد؛ برای ولی‌عهد شعار دادند که آقای انصاری از منبر پایین آمد و آنها چوب‌ها را از زیر پیراهن بیرون کشیدند و شروع کردند به کتک زدن طلبه‌ها و هر کس را که عبا، عمامه و محاسن داشت، می‌زدند.

طلبه‌ها هم درخت انار مدرسه فیضیه را شکستند و افتادند به جان آنها. از طبقه دوم هم تعدادی از طلبه‌ها آجرها را می‌کندند و دو نفری به سوی آنها پرت می‌کردند که تعدادی از شورشی‌ها مجروح شدند.

صبح همان روز که به منزل امام رفته بودیم، ایشان پیش‌بینی کردند که حدود یک هزار نفر را با پوشش خاصی به قم آورده‌اند. امام به ما هم دستور داده بودند همین که دیدید زد و خورد شروع شد، جمعیت را به خیابان بکشانید و نگذارید جمعیت در جای بسته بماند.

این حرکت یعنی حفاظت آقای عراقی و یاران از مراجع و منبر، اسباب این شد که آنها منبر را رها کرده و بروند تا به مراجع حمله کنند که وقتی می‌خواستند به سمت مراجع و آیت‌الله گلپایگانی که جلوی در نشسته بودند، بروند، شهید عراقی و دوستانش مراجع را به داخل بردند و به همین خاطر فرمانده آن‌ها اعلام کرد "به خانه (امام) خمینی بروید ".

شهید عراقی به دوستانش دستور داد که به خانه امام بروند و یکی دیگر از کارهای شهید عراقی این بود که با سرعت خود را قبل از دیگران به خانه امام رساند.

وقتی شهید عراقی به منزل امام رفت، در خانه امام را بست؛ امام فرمودند "این در را چه کسی بسته است آن را باز کنید؛‌ این در نباید بسته بماند ". بعد از آن یکی دیگر از علما خطری را احساس کرد و در منزل امام را دوباره بست. امام اعلام کردند "در را باز کنید؛ اینها را من دعوت کرده‌ام. اینجا را خلوت کنید، اینها با من کار دارند " چون چند روز پیش، امام در تهدید شاه فرموده بود "من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‌های شما آماده کرده‌ام ".

شهید عراقی نگران ایستاده بود؛ امام فرمودند "همه جمعیت را بیرون کنید "؛ شهید عراقی و یارانش خود را در زیرزمین مخفی کردند. امام یکی یکی اشخاص را از منزل بیرون کردند که صدایی از زیرزمین شنیدند؛ آمدند نزدیک پنجره زیرزمین و گفتند "شما چه کسانی هستید؟ آنجا چه می‌کنید؛ اینجا نیازی به محافظ ندارد " و آنها را بیرون کردند.

شهید عراقی و یارانش به منزل حجت‌الاسلام خسروشاهی که نزدیک منزل امام بود، رفتند و آنجا مخفی شدند. آن گروه شورشی نیز تا جلوی آب انبار پیش رفتند و متوجه شدند که اگر داخل بروند، گیر می‌افتند به همین دلیل از همان جا چند تا شعار دادند و برگشتند. اینجا بود که شجاعت و مدیریت شهید عراقی آشکار شد و ما نیز اینجا با هم آشنا شدیم.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین