آفتابنیوز : آفتاب: سایت گل نوشت: وقتی آقاتختی رفت میگویند در تحریریه مجله توفیق غوغایی بود، خیلیها منتظر بودند ببینند که موضعگیری مهمترین نشریه آن روزها در مقابل این حادثه چیست. برای همین جلسهای در توفیق تشکیل شد که حاصل آن کاریکاتوری بود که توسط توفیق کوچک کشیده شد، در آن طرح روح آقاتختی بالای سر مردمانی که در غم از دست دادن او اشک میریختند فریاد میزد که «به حال خودتان گریه کنید، نه من.»
حالا این حکایت غم ناشی از رفتن ناصر حجازی است، نه! حجازی تختی نیست و نبود. او حتی کوچکترین شباهتی به آن ستاره سبیلو که میخواستند با هزار وصله و پینه جانشین آقاتختی کنند، نداشت... او اسطورهای بود از جنس ناصر حجازی، او شبیه هیچکس نبود، شبیه خودش بود... او اسطوره مبارزه با خودسانسوری بود، او مردی بود که میخواست خودش باشد؛ «ناصرحجازی».
ناصرحجازی به اشکهای ما احتیاج ندارد، همان طور که در همه عمرش به تشویقهای ما نیاز نداشت و هیچگاه آنگونه زندگی نکرد که بخواهد کسی را به تشویق وادارد... حجازی، حجازی بود چون خودش را هیچگاه سانسور نکرد و آنچه بود را مینمود، او برای آن که خودش باشد و خودش بماند، حتی رنج تبعید غیررسمی را به جان خرید، آن هم برای چیزهایی که شاید برای خیلی از ما پایبندی به آنها خیلی هم افتخار نباشد... حجازی همیشه آن چه دلش خواست، گفت، خودش را سانسور نکرد، برایش مهم نبود که کسی خوشش آید یا نه... حرفش را میزد، درست یا غلط، میگفت، دلش را خالی میکرد، آن چه بعد از گفتن پیش میآمد کوچکترین اهمیتی نداشت...
ناصر حجازی آنطور که دوست داشت زندگی کرد، آنطور که دوست داشت لباس پوشید، آنچه دوست داشت گفت، همه شادیهای ممکن را در فوتبال تجربه کرد. او اسطورهای بود با تعریف خودش از اسطوره... اسطورهای بدون سانسور، اسطوره مبارزه با خودسانسوری... اینگونه زندگی کردن جای غبطه دارد نه مرثیه... فقط رفتنش دوستداشتنی نبود که... بگذریم و به خودمان بپردازیم، به خودمان که نمیگوییم آن چه را که باید ... مایی که دروغ میگوییم حتی به خودمان، مایی که لابی کردن و لایی کشیدن برایمان افتخار است. مایی که خودمان را سانسور میکنیم همیشه و همه وقت.... به حال ما باید گریست نه حجازی!