کد خبر: ۱۴۰۹۶۵
تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۳۹۰ - ۰۰:۵۰

آزاد ارمکی: خلخالیسم هنوز زنده است

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: در دسته‌بندی‌ای که از انقلاب‌ها وجود دارد، انقلاب اسلامی ایران به دلیل غلبه استراتژی‌های غیرمسلحانه و عناصر فرهنگ دینی در زمره انقلاب‌های غیرخونین قرار می‌گیرد. اما در مرحله استقرار، انتقام‌جویی‌هایی ظهور می‌یابد که گرچه با اعتراض طیف‌های میانه‌رو مواجه می‌شود اما همچنان با شدت ادامه می‌یابد تا پاسخی باشد به درخواستی که در آن فضای انقلابی به چیزی جز انتقام نمی‌اندیشید. 

صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاه‌‌های انقلاب، نماد انقلابی‌گری تندی شد که اگرچه در آن روز‌ها به مثابه آبی بر آتش انتقام بود اما حال با گذشت بیش از سی سال از آن روز‌ها کارنامه‌اش مدافعانی ندارد. 

«تاریخ ایرانی» در گفت‌و‌گو با دکتر تقی آزاد ارمکی به بررسی علل ظهور پدیده خلخالیسم در جامعه ایرانی بعد از انقلاب پرداخته است. 

این استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران معتقد است که خلخالی می‌خواست خودش را انقلابی‌تر از بقیه نشان دهد و این جلو‌تر بودن از دیگران امکان خطای بیشتری به او داد. به گفته او، بسیاری از کسانی که بعدا خلخالی را مورد نقد قرار دادند هم در بروز این خطا‌ها موثر بودند چرا که خودشان را عقب کشیدند تا او فرصت یابد خودش را انقلابی‌تر نشان دهد. دکتر آزاد تاکید می‌کند که میراث خلخالی برای ما رادیکالیسمی است که همچنان همه عرصه‌های جامعه ما را دربرگرفته است.

***

چرا انقلابی که پیروزی‌اش مرهون مشی غیرخشونت‌آمیز و غیرمسلحانه بود، در مرحله استقرار با انتقام‌جویی‌هایی از جنس رفتارهای صادق خلخالی مواجه شد؟ خلخالی محصول شرایط زمانه خود بود یا متاثر از برداشتی نادرست از ماهیت انقلاب و تهدیدات علیه آن؟

اینکه انقلاب اسلامی اساسا یک انقلاب غیرخشونت‌آمیز بود مفروض بسیار مهمی است که چندان هم به آن توجه نشده و از آن دور شده‌ایم. داعیه حضرت امام و جریان روشنفکری که پشت انقلاب وجود داشت مبتنی بر یک کنش عقلانی و انسانی بود و دعوت از کسانی که وارد انقلاب می‌شدند بر اساس ارجاع به یک متن و بازگشت به یک فرهنگی بود که در آن دوستی و محبت و عشق وجود دارد و به همین دلیل این دعوت به سرعت فراگیر شده و اکثر نیروهای اجتماعی را در برگرفت و مقاومت نیروی نظامی در برابر انقلاب را هم از بین ‌برد. این امر وضعیتی به انقلاب داده بود که ایده‌های آن فراگیر شد و مشارکت جمعی را ایجاد کرد و سقوط رژیم که بنیانش بر نیروی نظامی بود را سهل کرد. اما بعد از انقلاب، نیروهای انقلابی با مجموعه‌ای از فشار‌ها روبرو شدند که یکی از آن‌ها ماجرای چپ‌گرایی خیلی افراطی و پیدایش رادیکالیسم فرهنگی و سیاسی بود. این رادیکال شدن حوزه فرهنگ و سیاست بیشتر نتیجه چپ‌گرایی فرهنگی و سیاسی بود تا خود ماهیت انقلاب اسلامی.

ما بعد از انقلاب دچار بازخوانی شرایط انقلاب بر اساس انقلاب مارکسیستی شدیم. از طرف دیگر یک نگاه لیبرالیستی هم در مورد انقلاب وجود داشت. عده‌ای از کسانی که رویکرد خیلی لیبرالیستی داشتند شروع کردند به بازخوانی انقلاب بر آن اساس و تعبیرش به ساحتی که در دنیای لیبرال وجود داشت. دعوایی بین جریان لیبرال به عنوان ساحت رادیکال حوزه سیاست که اصل حرکت اجتماعی جامعه ایران را نادیده می‌گرفت و جریان مارکسیستی رادیکال که آن‌ها هم اصل انقلاب اسلامی را نادیده می‌گرفتند در می‌گیرد و بر خود عمل نظام و جامعه‌ای که وجود داشت غالب می‌شود. یعنی دعوای بین این دو جریان بر مسیر اصلی‌ای که در انقلاب وجود داشت حاکم شد.

نکته دیگر اینکه جامعه انقلابی آن روز به اندازه الان درگیر معضل اعتیاد نبود، اما با این حال یک فرض در مورد رژیم پیشین وجود داشت، در آن رژیم فردی مثل اشرف پهلوی نماد اعتیاد و فساد اخلاقی بود. بعضی از نیروهای انقلابی این فرض را پذیرفته بودند و هر کس که معتاد بود به جای اینکه آن را بیمار تلقی کنند، او را یک عنصر سیاسی و بیانگر نظام سیاسی رژیم پیشین تلقی می‌کردند. مبارزه با اعتیاد از اینجا شروع شد. دوم اینکه ما بعد از انقلاب به دنبال جامعه پاک بودیم. جامعه پاکی که در آن فحشا و اعتیاد و دزدی و نابرابری نباشد و... این فرضی بود که وجود داشت و متاسفانه چون زیاد بر روی آن کار نشده بود معنایی که به آن داده بودند معنای خیلی غلطی بود. از آنجا که در رابطه با جامعه پاک مفهوم‌‌سازی نشده بود یک عده آمدند و این مفهوم را دچار بحران کردند. به نظر من گذشته از ابعاد حقوقی کارهایی که خلخالی انجام داد، اساسا خطایی که خلخالی و امثال او انجام دادند، این بود که تصویر غلطی از جامعه پاک ارائه داده و مفهوم جامعه پاک را دچار ویرانی کردند. جامعه پاک حرف درستی است و دین و انقلاب اسلامی به دنبال جامعه پاک است، ولی انتقال از جامعه ناپاک به جامعه پاک به معنای نابودی همه عناصر ناپاک نیست. به دلیل اینکه چندان به بایدهای دوره انتقال قائل نشدیم رادیکالیسم شکل گرفت.

پس رادیکالیسمی که در دوره خلخالی شکل می‌گیرد از عوامل متعددی از جمله ظهور مارکسیسم و شرایط جهانی، سلیقه خود این فرد و گروهی که با او کار می‌کردند، تعارض با رادیکالیسم دیگری که در حوزه سیاسی- فرهنگی از سوی لیبرال‌ها وجود داشت، تصویری که از جامعه پاک ارائه می‌شد و همینطور تصویری که از رژیم پیشین وجود داشت، ناشی می‌شد. همه این‌ها عناصری بودند که اعمال این فرد را مشروع و ممکن ساخته و او را برای انجام آن‌ها فعال می‌کرد.

با این تفاسیر به اعتقاد شما خلخالی یک فرد است یا یک جریان؟

خلخالی یک جریان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. البته بیشتر یک جریان سیاسی در واکنش به رژیم پیشین و مفهوم جامعه پاک است. یک نکته‌ای هم در مورد شخص خلخالی وجود داشت و آن اینکه بالاخره چه کسی انقلابی‌تر است، یعنی پیشی گرفتن در ارائه یک تصویر انقلابی‌تر از خود. خلخالی را قبل از انقلاب می‌شناختم و در دوره تبعید به او سر زدم. او خیلی انقلابی‌تر از این‌ها بود و خودش را جلو‌تر جلوه می‌داد و اتفاقا خیلی جلو‌تر از بقیه بودن اجازه خطای بیشتر به او داد. شاید یک عده هم که خودشان را عقب کشیدند، کمک کردند که او خیلی بیشتر خطا کند. کسانی که بعد‌ها آمدند و منتقد او شدند در خطاهای او خیلی موثر هستند، به دلیل اینکه به او اجازه دادند خودش را خیلی انقلابی جلوه دهد و خودشان در حاشیه قرار گرفتند. اینکه فردی می‌خواست هرچه انقلابی‌تر باشد و جامعه هم در رقابت با مارکسیسم که شعارهای رادیکال می‌داد، چهره انقلابی‌تری از خودش ارائه می‌کرد، شرایطی است که از درونش خلخالی و خلخالیسم بروز می‌کند. جامعه امروز هم همینطور است. وقتی خودش را بخواهد خیلی جلو‌تر از آن چیزی که هست جلوه دهد حتما رادیکالیسم بروز می‌کند. 

آیا جریان خلخالیسم با طرد و منزوی شدن خلخالی از میان رفت یا اینکه همچنان زنده است و همچون میراثی برای ما باقی مانده است؟

میراث خلخالیسم در جامعه ایرانی همچنان باقی مانده و هنوز زنده است. به دلیل اینکه آن رفتار انقلابی و یا انقلابی‌گری اولا میل یک گروهی از جامعه است و بعد هم نیروهای دیگری با طرح مجدد این رفتارهای انقلابی در جهت برخورد با نیروهایی که در نظام رسمی و بوروکراتیک صاحب قدرت هستند بر می‌آیند. ما نمونه‌های خلخالیسم را الان هم داریم. یعنی جامعه این استعداد را پیدا کرده که مسایل و مشکلاتش را معنای سیاسی بدهد تا معنای حقوقی. وقتی مسایل معنای حقوقی پیدا می‌کنند هزینه بر‌تر، سنگین‌تر، پیچیده‌تر بوده و حل آن به خود فرد واگذار می‌شود، اما با معنای سیاسی فورا پای نیروی سیاسی به میان می‌آید.

پس آن رادیکالیسم هنوز هست و عمل می‌کند و اثراتش هم بیشتر در ساحت سیاسی است. راه حل آن تقویت نظام حقوقی است. اما این رادیکالیسم به دلیل ضعف نظام حقوقی و یا فهم حقوقی و قانونی از عمل اجتماعی و مناسبات سیاسی استمرار یافته است. چون نظام قضایی و حقوقی ما به این عرصه‌ها وارد نشده و خودش را هم سیاسی تعریف کرده، این ناتوانی در جامعه ایجاد شده و همچنان بازتولید آن جریان رادیکالیسم سیاسی و فرهنگی در جامعه وجود داشته و وجود خواهد داشت مگر اینکه نظام حقوقی از خود تعبیر قضایی و غیرسیاسی ارائه داده و رفتارهای حقوقی و مدنی بروز دهد و میانداری کند تا اینکه حاکم باشد و نقش حاکمیت پیدا کند. نظام حقوقی در ایران نقش حاکمیتی پیدا کرده، در حالی که باید میانداری کرده و ساحت میانی پیدا کند، وقتی میانی شد رادیکالیسم کاهش پیدا می‌کند و امکان ظهور و بروز مجدد آنچه که تحت عنوان خلخالیسم در عرصه‌های مختلف می‌بینید فراهم نخواهد شد. هرکس کاری را انجام دهد باید به لحاظ حقوقی پاسخگو باشد و فعلش نمی‌تواند به یکباره نتیجه عام سیاسی در سطح ملی داشته باشد، ممکن است محله‌ای، منطقه‌ای، نقطه‌ای، حادثه‌ای و حاشیه‌ای باشد.

ظهور امثال خلخالی بعد از انقلاب‌ها حاصل یک پروسه طبیعی است؟ ببینید ما مشابه این پدیده را در انقلاب لیبی هم که انقلاب متفاوتی از انقلاب ایران بود داریم، از تخریب قبر مادر و دایی قذافی گرفته تا خشونت علیه کارگزاران نظام پیشین؛ پس می‌توان قائل به تکرار این پدیده در دیگر انقلاب‌ها شد؟

نه این طبیعی نیست. انقلاب ما انقلاب فرهنگی و دینی بود و داعیه‌اش صلح و رفاقت و دوستی و اگر غیر از این بود انقلابیون باید ۵۰ سال با ارتش شاه می‌جنگیدند، ولی ما در تظاهرات بزرگ خیابانی قبل از انقلاب می‌بینیم که مردم به نظامی‌ها گل می‌دادند و از آن‌ها به عنوان برادر ارتشی یاد می‌کردند و از آن‌ها دعوت به پیوستن به جمع می‌کردند. ولی ماجرایی که در لیبی اتفاق افتاد غیر از این است. مصر از این جهت شبیه انقلاب اسلامی بود، ارتش در مقابل مردم نمی‌ایستد که بکشد ولی در لیبی دیدید که کشت و این همه ویرانی عظیم ایجاد کرد و ۴۰ هزار نفر کشته شدند و کینه‌ها ادامه پیدا کرد. ولی در انقلاب اسلامی هوشمندی امام این بود که گفتند ارتش مال ماست و شاه باید برود. اگر این رویه ادامه پیدا می‌کرد ما با پدیده رادیکالیسم روبرو نمی‌شدیم. همانطور که گفتم دوگانه رادیکال آنقدر خودش را قوی می‌کند که نیروهای میانه‌رو را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. امروز هم همینطور است. این دوگانه رادیکال اتفاقا متن اصلی نظام سیاسی و اجتماعی ایران را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد و آن را هم رادیکال می‌کند.

زینب صفری/ تاریخ ایرانی

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین