کد خبر: ۱۴۵۶۹۹
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۶:۱۷

ای کاش داربی هم دنده‌عقب داشت!

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: نیمه اول بازی استقلال-پرسپولیس تمام شده و بازیکنان به رختکن رفته‌اند. از رختکن استقلال صداهای عجیب و غریبی می‌آید... 

نیمه اول بازی استقلال-پرسپولیس تمام شده و بازیکنان به رختکن رفته‌اند. از رختکن استقلال صداهای عجیب و غریبی می‌آید. نویسنده دیالوگ‌بازی بنابر همان رسالت همیشگی و احترام به مخاطبان، سریع مثل کارگاه گجت(!) به سرویس‌بهداشتی که مشرف به رختکن استقلال است می‌رود تا از طریق لوله آب(!) صدای آن‌ها را برای ثبت در تاریخ ضبط کند!

صدای رحمتی: آبی رنگ عشقه. مثل رنگ روزهای خیلی قشنگه... (شعر را بلد نیست!)
صدای برهانی: ‌ای‌کاش بازی دنده‌عقب داشت . به نیمه اول برمی‌گشتیم و به جای یک گل، 5تا می‌زدیم! حیف!
صدای حنیف: پس نیمه دوم‌رو اختراع کردن واسه چی؟!
صدای میداوودی: من می‌گم با این وضع پرسپولیس، دروازه‌بان می‌خوایم چی‌کار؟ رحمتی هم حمله کنه!


در این لحظه حساس که گوش نویسنده دیالوگ‌بازی گرم شده و صدا‌هارو شنود می‌کند، یک نفر درب دستشویی را می‌زند؛
مرد: آقا سریع بیا بیرون، معلوم هست دوساعته اون‌تو چه کار می‌کنی؟
(نویسنده دیالوگ‌بازی برای این‌که رد گم کند آب را باز می‌کند که متاسفانه آب داغ است و دستش می‌سوزد!)
نویسنده دیالوگ‌بازی: آی سوختم، آی بر پدرت لعنت!


مرد: آقا خیلی سوخت!
نویسنده دیالوگ‌بازی: ببین! ببین! چه قرمزی شده! سوخت رفت پی کارش، من نمی‌دونم آب داغ توی دستشوئی چی‌کار می‌کنه!
مرد: اگه خیلی سوخته دکتر خبر کنم.
نویسنده دیالوگ‌بازی: پماد سوختگی داری؟
(نویسنده دیالوگ‌بازی در حالی که از درد اشک در چشمانش حلقه زده ولی فقط به عشق این مردم دستش را محکم می‌گیرد و گوشش را به لوله نزدیک‌تر می‌کند، تا صدا را بهتر شنود کند!)


صدای فتح‌ا...زاده: به ازای هر گلی که بزنید یک دست آپارتمان جایزه می‌دم.
زندی: (خودش را می‌خاراند!) اگه دوتا زدیم چی؟
صدای فتح‌ا...زاده: دو دست می‌دم آپارتمان.
صدای مظلومی: آقا با این وضعیتی که پرسپولیس داره باید یه شهرک واسه ما بخری!


صدای فتح‌ا...زاده: آفرین به این روحیه! راستی آقای مظلومی این طرفدارا، جباری‌رو صدا می‌کردن. قربون دستت اگه زحمتی نیست نیمه دوم بفرستش زمین.
صدای مظلومی: جباری که خیلی وقته مصدومه!
صدای فتح‌ا...زاده: خُب حالا که جباری نیست کراررو بفرست.
صدای مظلومی: آقا بی‌ادبی نباشه ولی کرار که خیلی وقته رفته بوشهر.


صدای فتح‌ا...زاده: بازی به این مهمی، کی بهش اجازه داده بره بوشهر؟
(در این لحظه حساس دوباره درب دستشویی را می‌زنند)
مرد1: آقا چی‌کار می‌کنی، کمک نمی‌خوای؟
مرد2: نکنه داره علیه تیم ما شعار می‌نویسه!


نویسنده دیالوگ‌بازی: آقا شعار چیه، این «حیا‌کن رهاکن »از قبل بوده.
مرد2: دروغ می‌گه. من الان سال‌هاس به این دستشویی رفت و آمد دارم! هیچی درودیوارش نبود.
نویسنده دیالوگ‌بازی: عجب شری شده‌ها! من فقط «فلفل نبین چه ریزه»رو نوشتم، بقیه‌اش کار من نیست!
مرد2: دروغ می‌گه!


نویسنده دیالوگ‌بازی: آره «حیا‌کن رهاکن» من نوشتم (عصبانی می‌شود) تنهام بذارید، بذارید تو حال خودم بمیرم!
مرد1: اگه نیای بیرون، گزارشگر نودرو صدا می‌کنم ازت فیلم تهیه کنه.
نویسنده دیالوگ‌بازی: آقا من سه‌سر عائله دارم، با آبروی بی‌صاحاب من بازی نکنید..
(در این لحظه که مرد شماره1 می‌رود گزارشگر نود را صدا کند تا با آبروی یک خدوم(!) بازی کنند، خوشبختانه برق استادیوم قطع می‌شود و نویسنده دیالوگ‌بازی از تاریکی استفاده می‌کند و بنابر‌‌ همان رسالت همیشگی، درمی‌رود!)
مرد2: آی... فرار کرد، بگیریدش!

همشهری تماشاگر
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین