کد خبر: ۱۶۳۴۳۴
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۱ - ۰۸:۳۵

چندین راه برای پیچاندن یا پیروزی در هنگامی که شکست خورده​اید

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب:  چاپ ششم «هنر همیشه به حق بودن» (38 راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خورده اید) نوشته آرتور شوپنهاور با ترجمه عرفان ثابتی از سوی انتشارات ققنوس روانه بازار نشر شد.

فیلسوف نامدار آلمانی، در این کتاب، که اثری منحصر به فرد در مجموعه آثار اوست، رهنمودهایی برای غلبه بر حریف در بحث و مجادله بیان می کند. در این رهنمودها به ظاهر آنچه اصل است غلبه بر حریف به هر تدبیری است، و غالباً مطالبی آمده است که جنبه جدلی دارد، نه استدلالی. با این حال،از منظری دیگر، خواننده در این کتاب با برخی آفات بحث و استدلال آشنا می شود، آفاتی که به کرات در گفتگوها و بحث های روزمره نیز رخ می نمایند.

گزیده ای از برخی راه های کتاب را در ادامه می خوانید:

با سؤال پیچ کردن اقرار بگیر

...بر اساس این نقشه، باید همزمان سؤالات پر دامنه بسیار زیادی از خصم خود بپرسید، به طوری که نفهمد درباره چه چیزی می خواهید از او اقرار بگیرید، و از طرف دیگر، باید به سرعت استدلال ِ منتج از اقرارهای او را بیان کنید. آن هایی که کند ذهن هستند نمی توانند بحث را به درستی دنبال کنند و متوجه اشتباهات و ضعف های احتمالی استدلال شما نمی شوند. 

اوضاع را به سود خود عوض کن

نوعی حرکت هوشمندانه عبارت است از عوض کردن اوضاع به سود خود،که به وسیله آن استدلال خصمت را علیه خودش به کار می گیری. برای مثال،او می گوید: «فلانی بچه است، باید هوایش را داشته باشی.» تو فورا در جواب می گویی: «اتفاقا به همین دلیل که بچه است، باید او را تنبیه کنم؛ در غیر این صورت، عادت های بدش از بین نخواهد رفت.»

حضار را متقاعد کن، نه خصم را

این ترفند به ویژه وقتی عملی است که دو عالِم در حضور عوام با یکدیگر بحث می کنند. اگر هیچ دلیل ردی نداری، می توانی دلیل ردی سر هم کنی که خطاب به حضار باشد؛ به عبارت دیگر می‌توانی مخالفت بی ارزشی را مطرح کنی که فقط اهل فن به بی ارزشی آن پی می برد. گرچه خصمت اهل فن است، ولی حضار اهل فن نیستند و بنابراین به نظر آن ها خصمت مغلوب شده است، به خصوص اگر مخالفت تو او را در وضعیت مضحکی قرار دهد.
 
مردم آماده اند که بخندند و خنده ها به نفع توست. خصمت برای این که بیهوده بودنِ مخالفت تو را نشان دهد باید توضیح مفصلی بیان کند و به اصول و مبادی شاخه معرفتِ مورد نظر،یا مبانی موضوع مورد بحث اشاره کند؛ 

و مردم حاضر به شنیدن این حرف ها نیستند. برای مثال،خصمت می گوید که در ابتدای شکل گیری رشته کوه،گرانیت و دیگر عناصر موجود در ترکیب آن،به دلیل دمای زیاد خود،به حالت مایع یا مذاب بوده اند و دما قطعاً بالغ بر حدود 480 درجه فارنهایت بوده است؛ و وقتی توده کوه شکل گرفته،دریا آن را پوشانیده است. تو در جواب می گویی که در آن دما –در واقع در مدت ها پیش از آن، یعنی در 212درجۀ فارنهایت- دریا قطعاً جوشیده،و به صورت بخار در هوا پراکنده شده است. حضار به این حرف می خندند. برای رد مخالفت تو، خصمت باید نشان دهد که نقطه جوش نه فقط به درجۀ حرارت،بلکه همچنین به فشار جو بستگی دارد؛ و به محض این که حدود نیمی از آب دریا بخار شود،این فشار به قدری افزایش می یابد که بقیۀ آن حتی در دمای 480درجه هم نخواهد جوشید.

ولی او از بیان این توضیح باز خواهد ماند، زیرا شرح دادن این مسئله برای کسانی که با فیزیک بیگانه اند مستلزم نگارش رساله ای در این باب خواهد بود!

در حرف صادق است،نه در عمل

«در حرف خیلی خوب است،ولی در عمل به درد نخواهد خورد.» در این سفسطه، مقدمات را می پذیری ولی نتیجه را رد می کنی...

به رغم شکست، مدعی پیروزی شو

این ترفند وقیحانه به این صورت اجرا می شود: وقتی جواب های خصمت به برخی از سؤال هایت مناسبِ نتیجه مطلوب نبوده، نتیجه دلخواهت را طوری بیان کن که گویی به اثبات رسیده، و آن را با لحنی پیروزمندانه اعلام کن. اگر خصمت خجالتی یا احمق باشد، و تو بسیار وقیح و خوش بیان باشی،این ترفند به آسانی به سرانجام می رسد.

بنابراین گزارش، «گستره مصداق را بسط بده، از مشترک های لفظی استفاده کن!، گزاره های خاص خصمت را تعمیم بده، دستت را رو نکن! به مقدمات کاذب متوسل شو! چیزی را که باید به اثبات برسد مسلم فرض کن! با سئوال پیچ کردن اقرار بگیر!، خصمت را عصبانی کن!، سئوال های انحرافی مطرح کن!، کسی را که به سئوال هایت جواب منفی می دهد گول بزن!،قضیه های ظاهرا بی معنی به کار ببر و...» از جمله فصل های این کتاب خواندنی است.

بنابراین گزارش، از این ناشر همچنین کتاب «با عشقی بزرگ» نوشته آلبا د سس‌پدس با ترجمه بهمن فرزانه منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است. آلبا د سس‌پدس طرح اولیه این کتاب را در سال 1939 با عنوان رمان کوبایی نوشت ولی نوشتن آن را در دهه هفتاد آغاز کرد و عنوان آن را هم جزیره گذاشت.
 
در سال 1977 در ملاقاتی با فیدل کاسترو در کوبا، از او سوال می‌کند که چطور توانسته در آن مدت کوتاه آن همه کارهای مفید برای کوبا بکند. کاسترو هم در جوابش می‌گوید: با عشقی بزرگ. آلبا نیز از آن جمله الهام می‌گیرد و عنوان قطعی کتاب خود را با عشقی بزرگ می‌گذارد.


یکی از بخش‌های بسیار جذاب کتاب بخش پایانی آن است که عکس‌های نویسنده را از کودکی تا پیری شامل می‌شود. همچنین دست‌نویس‌ها و روی جلد برخی کتاب‌های آلبا را نیز نشان می‌دهد.

همچنین دو شعر از مجموعه «نغمه‌های دختران بهاری» در پایان کتاب آمده است که ترجمه خوب بهمن فرزانه این شعرهای آلبا را نیز برای مخاطب ایرانی خواندنی کرده است.
 
نویسنده در این رمان از به قدرت رسیدن باتیستای مستبد می‏نویسد و در تنگنا قرارگرفتن خانواده‏اش در چنین اوضاعی و دیگر خانواده‌ها که هریک به نوعی زندگی سخت و جنون زده‌ای را تجربه می‌کنند؛ پیرزنانی که به هر شکل ممکن در پی این هستند که نفرت خود را از باتیستا که قاتل شوهر و فرزندان شان است، نشان بدهند و در نهایت خانواده‌ها برای رهایی از مشکلات احتمالی و به زندان و تبعید افتادن اعضای خانواده شان حاضرند شهادت بدهند که مثلا مادرشان دچارجنون است و برای او برگه قیومیت بگیرند تا کارش به زندان نیفتد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

«سال 1949، باید می رفتم و مدارکی را می گرفتم که مرا رسماً قیم مادرم معرفی می کرد. یکی از دو دوستانم، مارگریتا، مرا همراهی می کرد. راه خود را در طبقه اول باز کردیم و به اتاقی در انتهای راهرو رفتیم که کف آن با ته سیگار برگ و تف پوشیده شده بود. مدتی در انتظار ماندیم تا عاقبت یک نفر گفت:« نفر بعدی» و ماهم داخل شدیم.

یک پارچه سفید مثل ملافه به جای درِ اتاق از آن جا آویزان بود. مرد میانسالی در آن جا نشسته بود و یک پیراهن آستین کوتاه بر تن داشت. 

یک کلاه حصیری هم بر سر گذاشته بود. به ورقه ای که به دستش داده بودم نگاهی انداخت و پرسید: «کدام یک از شما قیم آن زن دیوانه هستید؟» من پیش رفتم و سوال کردم که آیا مدرکی باید بگیرم نزد اوست یا نه؟ او هم با تعجب گفت:«البته که این جاست. همه آن مدارک فقط پیش من است.» به گنجه پشت سر خود اشاره ای کرد و ادامه داد:« پرونده همه دیوانگان هاوانا این جاست. هاوانا و حومه. فهرست همه آن ها را دارم. مدام دم دستم هستند، انگار شخصاً یک یک آن ها را می شناسم. آن ها وقتی به این جا پا می گذارند دیگر خارج نمی شوند تا روزی که روی پرونده یک علامت صلیب رسم کنم و آن ها را در پرونده مرحوم ها، بایگانی کنم. منشی هم نمی خواهم، به کمک کسی احتیاج ندارم. به کسی اعتماد نمی کنم. از جایم تکان نمی خورم، حتی نمی روم با عجله یک فنجان قهوه بخورم، چون در این صورت مجبور می شوم این جا را تعطیل کنم. 

کارمندان دیگر وقتی شب می شود از این جا می روند و به گردش و تفریح می روند و من این جا با «آن ها» تنها می مانم. اشاره ای به پرونده ها کرد و آه کشید:« وقتی می روم همه کشوها و گنجه ها را قفل می کنم و کلید را هم همراه می برم. دلم نمی خواهد کسی به آن ها دست بزند... خوب، گفتید اسم او چیست؟» 

بلافاصله نام مادرم را به او گفتم. او باد به غبغبش انداخت و از جا برخاست. می خواست آستین های پیراهنش را از زیر آستین کت بیرون بکشد، ولی پیراهنش آستین کوتاه بود. در همان حال انگشت شست خود را روی انگشتان دیگر می مالید. انگار می خواست شعبده بازی کند. زیرلبی می گفت:«برتینی، برتینی، برتینی...» بعد ناگهانی به سمتم رو برگرداند و از بالای عینکش به من نگاهی انداخت. «با آن هنرپیشه معروف سینما نسبتی دارید؟»

این رمان خواندنی نیز مانند کتاب «هنر همیشه به حق بودن» با قیمت 3500 تومان منتشر شده است.

ساکنان تهران برای تهیه این دو کتاب کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» تماس بگیرند و سفارش خود را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز می توانند با پرداخت هزینه پستی، تلفنی سفارش خرید بدهند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین