آفتابنیوز : آفتاب: حسین قدیانی امروز دوشنبه طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت: این
واپسین شماره «وطنامروز» است... و آخرین نوشته من در روزنامهای که «13
آبان 87» متولد شد. چه روزنامه داشته باشیم، چه نه، قسم خوردهایم «بچههای
مرگ بر آمریکا» باقی بمانیم. روی دکه شاید عمر ما به سر آمده باشد، لیکن
فکهنویسیهای ما هرگز متوقف نخواهد شد.
نخستین متن من در
«وطنامروز» که در همان نخستین شماره این رسانه مظلوم کار شد، طنزی بود با
عنوان «بازتاب انتشار وطنامروز» در ستون خواندنی و به یاد ماندنی
«روزخند». در دومین شماره، شگفتا! طنز انتخاباتی «ماجرای شیخ دیپلمات» را
نوشتم تا شاهدی باشد بر این ادعا که ما از همان اول هم با تز «رقیب در صحنه
نیست!» مشکل داشتیم! آن روز، هنوز بیش از 5 سال مانده بود که جناب شیخ
حسن، رئیسجمهور منتخب شود! فیالحال اعتراف میکنم نوشتن برای شمارههای
نخستین یک روزنامه، بسیار راحتتر است تا نوشتن برای آخرین شمارههای یک
روزنامه... و البته این، آخرین شماره «وطنامروز» است! از قرار «مرگ
آگاهی»(!) همیشه هم شیرین نیست، بویژه اگر پای رفتن یک روزنامه در میان
باشد.
«بازتاب انتشار وطنامروز» نخستین نوشته من در این روزنامه
بود… همان به، «بازتاب قطع انتشار وطن امروز» غزل خداحافظیام باشد. گیرم
آن اولی به «مزاح» و این آخری به «آه».
هم BBC ، هم بعضی دوستان،
مسرور از رفتن، زمان رفتن، و نوع رفتن «وطنامروز»، این طعنه را سر دست
گرفتهاند که «وطنامروز مورد حمایت ویژه احمدینژاد بود. دولت محمود رفت،
پول قطع شد، کمر وطن امروز شکست!!»
من اما در اینجا فقط میخواهم
جواب BBC را بدهم! دوستان لطف کنند و به خود نگیرند! دوستی که نداند از
زاویه دولت (بلکه سایر قوا) و ناحیه احمدینژاد (بلکه قالیباف) هرگز
نمیتوان متن انقلابی «من مستاجر نیستم؛ خانهام بیت رهبری است» را نوشت،
لابد در «صراط زرد + عکسهای مستهجن» است، نه «صراط مستقیم + بصیرت». به
این دوستان کرم کلیک(!) نه جواب، که تنها باید «سلام» داد!!
یک: ما
که مورد حمایت ویژه یا غیرویژه دولتی از دولتهای جمهوری اسلامی نبودیم،
اما بر فرض، جایی، نهادی، دستگاهی از بدنه نظام مقدس جمهوری اسلامی، مدتی
از ما حمایت نیمبند کرده باشد؛ قدر مسلم، مورد حمایت مقطعی یکی از اجزای
این نظام 300 هزار شهید بودن، صد شرف دارد که رسانه آدمی، مورد تایید BBC
باشد.
دو: کینه بزرگ و خشم کهنه BBC از «وطنامروز»، ریشه در
شمارههای فراوانی از روزنامه دارد. از شمارههای غیور هشتاد و هشتی بگیر،
تا همه آن شمارههایی که وطن امروز، پرده از رسواییهای سبزاسبز، متعدد،
ممتد و جورواجور اخلاقی- سیاسی گردانندگان BBC کنار زد، تا شمارههای
انتخاباتی حماسه 24 خرداد که به روایت آرشیو، ما هرگز وارد بازی BBC شادکن
«دوگانه سازش و مقاومت» نشدیم، هر چند به اصل این دوگانه، اعتقاد داشته و
داریم. ما نیک میدانستیم که BBC برای به حاشیه راندن «کار و همت جهادی» و
تحتالشعاع قرار دادن «اولویت اصلی کشور» یعنی مساله «اقتصاد» درصدد است
با کمک بعضی دوستان داخلی و متاثر از طراحی «دوگانههای شبهناموسی»، رای
مردم را که این بار واقعا میتوانست ایجابی باشد، به وادی «رای سلبی»
بکشاند. ما برای نشان دادن نقشه دشمن، فحش و ناسزای دوست، بلکه توقف انتشار
روزنامه را به جان خریدیم! و لااقل از این زاویه، لحظهای از معامله خود
پشیمان نیستیم! ما از همان ابتدا آمده بودیم به «قیمت بصیرت» بمانیم، نه به
هر قیمتی! اگر شناخت نقشه سرراست BBC در فتنه 88 فقط «صورتی از بصیرت»
میخواست، شناخت نقشه پیچیده رسانه روباه پیر در انتخابات 92 صد البته
«سیرتی از بصیرت» می خواست که «وطنامروز» الحمدلله از پس امتحانات متاثر
از انتخابات نیز سربلند بیرون آمد. این مقال، گر چه آخرین مجال برای
«وطنامروز» است اما قطعا وقت مناسبی برای باز کردن بیشتر «روضه انتخابات»
نیست. بگذریم که ما در شمارههای متاخر روزنامه، حرف حساب خود را مکرر زده
ایم، لیکن به BBC حق میدهم که از رفتن «وطنامروز» مسرور باشد! در فتنه 88
هم، عجالتا این یک قلم افتخار برای «وطنامروز» بس که به طعنه BBC مبنی بر
حکومتی بودن راهپیمایی 9 دی، محکمترین اما ظریفترین پاسخ ممکن را داد و
معطوف به «چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی»، یک بار برای همیشه و
در اوج غرور آمیخته با شعور نوشت: «راهپیماییهای ما همه حکومتی است؛ حرفی
هست؟!» راستی که اگر «وطنامروز»، جریانساز نبود، بعضی دوستان، هنوز هم
در «زخم زبان نی و ساندیس» گیر کرده بودند!! طرفه حکایت معرفت و لوطیگری
اینجاست؛ برای رفتن «وطنامروز»، بعضی دوستان «ریسه سکوت» بستهاند، تا
بعضی دیگر از دوستان، بلندتر از BBC بخندند!!
سه: BBC و دیگران(!)
در حالی تعویض دولت را مسبب قطع انتشار «وطنامروز» میخوانند که
روزنامههای رسما وابسته به دولت، ایضا روزنامههای علنا وابسته به جریان
حاشیهای، سر و مر و گنده، بیهیچ دغدغهای بابت پول و کاغذ، به ادامه حیات
مشغولاند! قطعا اگر قرار باشد تعویض دولت، منجر به تعطیلی روزنامهای
شود، آنقدر روزنامه هست که نوبت به «وطنامروز» نرسد! من حالا واقعا بنا
ندارم که بگویم روزنامه دولتی، خوب است یا نه، اما روزنامه دولتی، بخواهد
هم جرات نمیکند پیش از رونمایی رسمی از فرقه انحراف، نهیب بزند که چرا؛
«نوشتیم فلانی، خوانده شد بهمانی»؟! با این همه، دولتی نبودن، هرگز
بهانهای برای ما نشد که خدمات دولت را انکار کنیم. همچنان که انتقادات ما
در فتنه 88 سبب نشد خدمات مدیریت جهادی شهردار تهران را نادیده بگیریم.
عجبا! امروز اگر ما را با انگ وابستگی به دولت مینوازند، روزهای منتهی به
انتخابات 24 خرداد، چیز دیگری میگفتند! رای و راه و نوشتههای «وطنامروز»
اما همواره از زاویه بیعت با بصیرت بود، نه وابستگیهای مرسوم. شاید واقعا
باید میرفتیم تا معلوم شود اتفاقا روزنامه وابسته به دولت یا شهرداری
نیستیم که اگر میبودیم، بیپولی، زمینمان نمیزد! راستی که ما جز «سمیه
دختر شهید متن دوم کتاب نه ده» و جز «چادر روز دهم» وابستگی خاص دیگری
نداشتیم! ما ارگان جایی نبودیم؛ زبان سرخ حلقوم مستضعفانی بودیم که بیش از
پول، آه در بساط داشتند. بصیرت ما، حرف حساب ما بود. صورت حساب نداشت!
چهار:
بدیهی است صرف نظر از «همشهری»، الباقی روزنامه ها، از زنجیرهای گرفته تا
غیره، «چرخش مالی سودآور» ندارند و جز با حمایت این نهاد یا آن ارگان،
قادر به ادامه حیات نیستند. نکته بامزه ماجرا اینجاست؛ همه حتی BBC دنبال
کشف منبع مالی روزنامهای هستند که این، آخرین شماره آن است و به دلیل
بیپولی، دیگر درنمیآید، اما احدی دنبال کشف منابع مالی روزنامههایی که
همچنان در قید حیاتند، نیست!!
پنج: ما اندکی زیادی پوستکلفت بودیم!
«وطنامروز» 2 سالی میشد که صورت خود را با سیلی سرخ نگه میداشت. فشار
بیپولی، آنقدر زیاد بود که دستاندرکاران مجبور شدند قید 4 صفحه روزنامه و
یک روز هفته را بزنند. ما اما دروغ نمیگوییم؛ هرگز خودگردان نبودهایم.
عاقبت از ما نیز جایی حمایت میکرد که به مرور این حمایت را کم و کمتر کرد.
ما نمیخواهیم بیتقوایی کنیم و ادله این حامیان، مبنی بر کمبود بودجه را
نپذیریم. ما خود معترفیم که بیپولی زمینمان زد اما نه آنقدر که مواضعمان
در انتخابات 24 خرداد!! چه اینکه ما 2 سال تمام ثابت کردیم با کمبود منابع
هم میشود روزنامه را چرخاند. حامی ما هم انصافا یک سر داشت و هزار سودا…
اما مساله اینجا بود؛ ما از منظر بصیرت، و از زاویه وحدت، منتقد بعضی از
این سوداهای با نفوذ بودیم که تحت لوای تفرقه، سر و صدایی داشتند برای
خود... برو و بیایی دارند برای خود!! در این میان، حامی ما معتقد بود؛
«وطنامروز، به عنوان یک روزنامه، نبود هم نبود!»
آنچه در بالا آمد،
پاسخ ما بود به دشمنی که هر چند برای زخم انداختن حق داشت اما محق نبود!!
اینک سخنی با مخاطبان آشنا. همراهان عزیز! به شهادت آرشیو روزنامه، ما هر
کجا لازم بود تند رفتیم اما سعی کردیم دچار افراط نشویم، و هر کجا لازم بود
آهسته رفتیم اما باز سعی کردیم دچار تفریط نشویم. ما حتی در اوج فتنه، هر
چند فتنهگران را نوش و نیش میزدیم، لیکن هرگز ملت متحد را اقلیت و اکثریت
نکردیم و بیش از هر چیز، از یک انتخابات باشکوه 40 میلیونی نوشتیم. ما اگر
از فیلمی حمایت کردیم یا اگر اثری را به نقد نشستیم، هر دو از دریچه
«خطشکنی فرهنگی» بود، نه «خطکشی سیاسی». همکاران... تصحیح میکنم؛ دوستان
من در «وطنامروز»، نشان دادند میشود «قاتل دوچرخهسوار» تیتر یک روزنامه
شود اما روزنامه، زرد نشود! نیز نشان دادند میشود عکس یک روزنامه،
تمامقد به فلان کارگردان یا بهمان ورزشکار اختصاص یابد، بیآنکه روزنامه
از ایدهآلهای انقلابی فاصله بگیرد. سعی ما این بود که انقلابی باشیم اما
به ورطه شعارزدگی سقوط نکنیم. از 9 دی بنویسیم ولی با 9 دی کاسبی نکنیم. به
لحاظ کیفی داعیهای نداریم اما من باب کمیت، آن روزنامهای که بیش از همه،
آرمان یومالله 9 دی را سر دست گرفت، «وطنامروز» بود. فقط از دل بخش
کوچکی از مطالب این روزنامه، کتاب «نه ده» بیرون آمد. باشد که به حرمت همان
چهارشنبه دوستداشتنی، قصور ما را ببخشید. کاش «وطنامروز» را یکی از همان
نوشتههای تند من در ایام فتنه تعطیل میکرد... کاش! میدانم که اینگونه
رفتن، هم بد است، هم بد زمانی است، هم نامردی است... و از همه بدتر،
بیاحترامی به شما، ولی باور کنید که تکلیف درآوردن روزنامه «وطنامروز»،
دیگر از دوش ما برداشته شده! صلاحیت ما را نه شورای نگهبان رد کرده، نه هیچ
مرجع قانونی دیگر! کاش را کاشتیم و درنیامد! این قضاوت با شما که صلاحیت
ما را آیا بصیرت مظلوم ما رد کرد، آیا بیپولی، آیا حرف حساب، آیا زبان
سرخ، آیا چه...؟! این را هم بگویم و خلاص. خیلیها میگویند؛ «سنگی که در
فتنه 88 به سر حسین قدیانی خورد، قلم او را متحول کرد!» من واقعا نمیدانم
تاثیر آن سنگ کذایی چقدر بود اما من قبل از «وطنامروز» هم دستی بر قلم
داشتم... بگذار حرفم را جور دیگری بزنم؛ «پشتسر کتاب «نه ده»، نه یک
نویسنده، که یک روزنامه، روزنامهای موثر و جریانساز به نام «وطن امروز»
نشسته... که این، آخرین شماره آن است». طنز وحشتناکی است؛ اغلب دوستانی که
«وطنامروز» را غیرموثر میدانند، وقتی به آرشیو سایتشان مراجعه میکنی،
پر است از مطالب همین روزنامه، منتها بدون منبع!! بلکه سندی باشد بر
بیتاثیری یک روزنامه مظلوم!!
«وطنامروز»! حلالمان کن شمارگان
مظلوم... تو امثال مرا از مظلومیت درآوردی، با این هزینه گزاف که خودت از
مظلومیت بمیری!! زورشان به قلم ما نرسید... تو را از زیر دست ما کشیدند!!
تو مرداد خود را، زندگی خود را، و «شماره فردا»ی خود را، فدای فریاد ما،
بلکه قربانی فردای ما کردی!! آخرش هم تو، بیهیچ دادگاه و محکمهای، جورکش
حرف حساب ما شدی!! تو نشان دادی که میشود روزنامه، از روزنامهنگار هم
مظلومتر شود!! و کاغذ از قلم!! خداحافظ روزنامه دوستداشتنی... صاحب تیتر
یک «غدیر قم»... منبع موثق «خانهام بیت رهبری است»...
اما مخاطبان
آشنا! همراهان عزیز! این سوگواری در ردیف تکالیفم است! گاه هست که قلم به
کاغذ بدهکار میشود! لطفا اثر «وطنامروز» را در خندههای BBC رصد کنید... و
من و دیگر همکارانم، ایضا «وطنامروز» را حلال کنید که خدای سلام، همان
خدای خداحافظی است... این، آخرین یادگاری من برای شما؛ «همه جا پاییزش
قشنگتره!»... دست علی نگهدارتان!