حرف زدن و مقاله نوشتن و توصیه کردن درباره سرطان کار چندان سختی نیست چون فقط کافی است اآخرین اخبار را از رسانهها پیگیری کنید تا از تازهترین دستاوردها و پیشرفتها باخبر شوید. اگر هم خودتان اهل رسانه باشید که با مصاحبه با متخصصان و تنظیم گزارش و مقاله اصلاعرسانی میکنید. با این حال در واقع اتفاق دیگری میافتد؛ کافی است خود آدم یا یکی از اطرفیان و دوستانش دچار سرطان شود تا دنیا برای آدم و کل فامیل تیره و تار شود و هرچه توصیه و مطلب خوانده است یادش برود. »حالا چه کار کنیم؟». «چرا من؟» یعنی میمیرم؟» .... پرسشهایی هستند که اولش مثل پتک روی سر آدم فرود میآیند اما اگر بتوان این مرحله بحرانی را با کمک مشاوران و نزدیکان گذراند و سریع مراحل درمان را شروع کرد، همیشه شانس پیروزی وجود دارد. حداقل مقاومت تا آخرین نفس کاری است که خیلیها به تسلیم شدن بیقید و شرط در برابر این بیماری ترجیح میدهند. این هشت نفر مشهور تنها نمونههای کوچکی هستند از هزار و یا میلیونها قهرمان گمنامی که نمیخواهند میدان را به همین راحتی خالی کنند.
اریک آبیدال
سرطان کبد
اوایل بهار سال 2011 خبر
ناگواری منتشر شد؛ اریک آبیدال، مدافع فرانسوی بارسلونا به تومور کبدی دچار
شده است. با انتشار این خبر موج نگرانیها در کنار حمایتها و قوت قلب
دادنها به سوی او سرازیر شد. او دو روز پس از انتشار خبر بیماریاش تحت
عمل جراحی قرار گرفت که بهطور معجزهآسایی موفقیتآمیز بود. آبیدال حدود
یک ماه و نیم بعد به میدان برگشت و حتی چند دقیقه هم بازی کرد که با تشویق و
حمایت هواداران و هم تیمیهایش روبهرو شد. بیست و پنج روز بعد در فینال
لیگ قهرمانان اروپا شادیها به اوج خود رسید؛ وقتی که بارسلونا توانست سه
بر یک منچستر یونایتد را شکست دهد و به قهرمانی برسد. حرکت کارلوس پویول،
کاپیتان بارسلونا موقع اهدای جام، شادیها را به اوج رساند؛ او درست قبل از
اهدای جام بازوبند کاپیتانی را به آبیدال داد تا او اول جام، را بالای سر
ببرد، آبیدال آن شب جام قهرمانی در زندگی و حرفهاش را بالای سر برد.
لنس آرمسترانگ؛
سرطان بیضه، ریه، معده
هنوز 25
سالش نشده بود و داشت پلههای موفقیت را با سرعت طی میکرد که در پاییز
سال 1996 میلادی شوکه کنندهترین خبر زندگیاش را شنید؛ ابتلا به سرطان
بدخیم بیضیه که به مغز، معده و ریه نیز سرایت کرده بود. لنس آرمسترانگ،
دوچرخهسوار آمریکایی که به برنده شدن عادت کرده بود تسلیم نشد و بلافاصله
برای درمان اقدا م کرد. او تحت چند عمل جراحی قرار گرفت و پس از آن نیز
چند دوره شیمی درمانی شد. با این حال پزشکان شانس زنده ماندش را تنها 40
درصد تخمین زدند. آرمسترانگ کاری به این آمار و ارقام و تخمینها نداشت؛
بنابراین نه تنها ناامید نشد بلکه پس از مشورت با چند متخصص درمان
داروییای را در پیش گرفت که به ریهاش نیز آسب نمیرساند چون میخواست
حرفه ورزشیاش را ادامه دهد. سرانجام در اواخر زمستان 1997 توانست سرطان را
شکست دهد. آرمسترانگ از سال 1999 تا 2005 هفت بار قهرمان رقابتهای «تور
دوفرانس» که یکی از معتبرترین مسابقات دوچرخهسواری است، شدد اما در سال
2012 با معلوم شدن نتایج آزمایشها، دوپینگش ثابت شد و بدین ترتیب بهطور
دائمی از شرکت در رقابتهای رسمی دوچرخهسواری محروم شد و تمام عناوین
قهرمانیاش را نیز از دست داد.
حسین محب اهری؛
سرطان لنف
« ده و نه و هشت و هفت
شیش با پنج تامی شه یازده تا. چطور همین چیزی ممکنه بچهها.» باورمان
نمیشد که آن معلم دوست داشتنی که همیشه با مبصر پنج ساله کلاس سر اینکه
آدم چند تاانگشت دارد بحث میکند حالا قرار است با سرطان سروکله بزند.
حسین محب اهری، بازیگر سینما و تلویزیون اولین بار در سال 1379 متوجه علائم
بیماری در گلویش شد اما به دلیل اختلاف نظر پزشکان و نتایج متفاوت
آزمایشها تشخیص قطعی بیماری تا نوروز 81 عقب افتاد. او باوجود احتمال خطر
فلج شدن صورتش زیر تیغ جراحی رفت و شش ماه هم دوره شیمی درمانی را پشتسر
گذاشت و توانست سرطان لنف را شکست دهد. با این حال، 9 سال بعد علائم بیماری
دوباره ظاهر شدند و این بار ریهها، گردن و پاهایش نیز درگیر شدند. او بار
دیگر رودرروی سرطان ایستاد و باز توانست تا حد زیادی آن را از پای در
بیاورد.
بیژن نوباوه
سرطان خون
«واحد مرکزی خبر؛
نیویورک» اوایل دهه 1380 پای ثابت اخبار بود و همیشه خبرهایش را با این
جمله تمام میکرد. مدتی خبری از او نبود تا در آبان سال 84 خبر بستری شدن
بیژن نوباوه به دلیل ابتلا به سرطان خون منتشر شد. از فردی که روزگاری از
دل جنگ خبر تهیه میکرد، بعید بود بخواهد پا پس بکشد و تسلیم شود که نکشید و
نشد. نوباوه در تمام این سالها با بیماریاش جنگیده است و نه تنها ذرهای
از فعالیتهایش کم نکرده بلکه در دوره هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی به
عنوان نماینده حضور داشته است.
پیام دهکردی؛
سرطان مغز استخوان
خیلیها فیلم
«یک تکهنان» ساخته کمال تبریزی را به خاطر بازی پیام دهکردی دوست دارند.
دهکردی که خودش کارگردان است نگذاشت هفت سال پیش بازی بد سرطان سکانسهای
زندگیاش را خراب کند. او که در کمال ناباوری به سرطان مغز استخوان مبتلا
شده بود وقتی شنید تنها چهار درصد شانس زنده ماندن دارد به گفته خودش اولش
فکر کرد همه چیز به پایان رسیده است اما کمکم توانسته بر این کاربوس
هولناک چیره شود و بهبهودیاش را به دست آورد.
رابرت دنیرو
سرطان پروستات
«داری با من حرف
میزنی؟» سکانسی که رابرت دنیرو در فیلم راننده تاکسی دارد جلوی آینه تمرین
میکند که چطور اسلحه بکشد و دخل اراذل و اوباش را در بیاورد کافی است که
اورایکی از بازیگران برتر سینما بدانیم. بازیگر فیلمهای مهمی مانند گاو
خشمگین، رفقای خوب، تنگه وحشت، شکارچی گوزن، پدر خوانده 2 و دفتر چه
راهنمای خوشبختی دقیقاً 10 سال پیش شایعه مبتلا شدنش به سرطان پروستات را
تأیید کرد. او همان سال تحت عمل جراحی قرار گرفت. جراحیای کاملاً
موفقیتآمیز بود و دنیرو توانست دوباره سلامتش را به دست آورد و به بازیگری
در سینما ادامه دهد.
جان وین
سرطان معده و رویه
شاید اگر دوبله
خاصش نبود جان وین این قدر در ایران محبوب نمیشد. او که به نوعی نماد
فیلمهای وسترن است اولین بار در 57 سالگی دچار سرطان ریه شد. خیلیها بر
این باورند که بازی در فیلم فاتح، که زندگینامه چنگیز خان مغول است، در
منطقهای نزدیک سنت جورج یوتا این بلا را سرش آورده است چون گفته میشود
این منطقه آلوده به رادیو اکتیو است و 41 درصد عوامل فیلمهایی که دراین
منطقه ساخته شدهاند سرطان گرفتهاند. با این حال، خودش شش پاکت سیگار
کشیدن در روز را عامل بیماریاش میداند. جان وین که شخصیت واقعیاش هم
مانند شخصیتهای فیلمهایش سرسخت بود موفق شد سرطان ریه را شکست دهد اما
15 سال بعد در 1979 به سرطان معده پیشرفته مبتلا شد و این بار به دلیل
کهولت سن نتوانست از پساش بربیاید.
استیو مککوئین
سرطان ریه
بعید است فیلم فرار
بزرگ را دیده و آن صحنه فرار با موتور سیکلت را به یاد نداشته باشید. استیو
مککوئین این صحنه را خودش بازی کرده است چون در دنیای واقعی در مسابقات
اتومبیل و موتور سیکلت رانی بهطور حرفهای شرکت میکرد. گفته میشود همین
علاقه آخر کار دستش داد و به دلیل قرار گرفتن مداوم در معرض آزبست که در
لباسهای ایمنی رانندگان حرفهای به کار میرفت در پاییز 1980 در 50 سالگی
مبتلا به سرطان ریه شد. سرطان به قدری بدختم بود که در مدت کوتاهی به سراسر
بدنش سرایت کرد. توموری که در معدهاش وجود داشت بسیار خطرناک بود و
پزشکان عمل جراحی را به دلیل احتمال ایست قلبی توصیه نمیکردند اما مک
کوئین که ذاتاً سرسخت بود به مکزیک رفت و با نام مستعمار بستری شد و تحت
عمل قرار گرفت ولی طبق پیشبینی پزشکان دچار ایست قلبی شد.