آفتابنیوز : آفتاب: اما زیر این ظاهر، خاطرهای پنهان است که با گذشت ۵۰ سال او را رها نکرده است. او در دوران دبیرستان عضو تیم والیبال بود و نیز رهبر دانشآموزان در انقلاب فرهنگی مائو تسه دونگ. او به معلمان دستور داد تا در سالن اجتماعات به صف بایستند، در حالیکه کلاههایی تحقیرآمیز به سر داشتند. سپس با افتخار کناری ایستاد و به هزاران دانشآموزی نگریست که بر سر معلمانشان فریاد میکشیدند. ناگهان جماعتی به صحنه حمله بردند و معلمان را زدند تا جایی که آنها پهن بر زمین شدند و خون از سرهایشان جاری شد. او هیچ مخالفتی نکرد. فرار کرد.
آقای چن در یکی از چندین مصاحبهاش در کافهای در نزدیکی میدان «تیانآنمن» با فاصلهای اندک از دبیرستان سابقش ـ مدرسهٔ شماره ۸ ـ که به دانشآموزان برگزیدهٔ مائو تعلق داشت، خاطراتش را اینگونه بازگو میکند: «من خیلی ترسیده بودم. نمیتوانستم جلویشان را بگیرم. میترسیدم یک ضد انقلاب نامیده شوم، میترسیدم که مجبور شوم تا یکی از آن کلاههای تحقیرآمیز را بر سر بگذارم.»
در چند ماه گذشته موجی از اعترافات گاردهای سرخ سابق ـ که اکثرشان مردان بازنشستهای از طبقات متوسط هستند - دربارهٔ انقلاب منتشر شد. اما قدم پیش نهادن آقای چن در ماه آگوست برای عذرخواهی، بیش از همه توجه عموم را به خود جلب کرد. عمل او این امید را برانگیخت که ملتی که مصمم است تا آیندهاش را بسازد، آماده است تا با گذشتهٔ دهشتناکش نیز روبهرو شود.
او میگوید این کار را فقط با انگیزهٔ رستگاری انجام نداده است، بلکه میخواهد نشان دهد توسعهٔ سیاسی چین باید حاکمیت قانون را نیز در برگیرد: «بسیاری ریشهٔ آن را مبارزه با فساد میدانند، ولی طی انقلاب فرهنگی اتفاقات زیادی رخ داد که حقوق مردم را پایمال کرد. اکثریت مردم چین انقلاب فرهنگی را تجربه نکردهاند، این وظیفهٔ ماست تا آن را برایشان بازگو کنیم.»
ابراز ندامت آقای چن به دلیل مقام او در گذشته و اکنون از اهمیت بالایی برخوردار است. او به عنوان فرزند چن یی ـ از بنیانگذاران چین کمونیست و وزیر امور خارجهٔ این کشور- از چنان مقامی برخوردار بود که اختیارات فراوانی در دوران اولیه و بسیار حساس انقلاب فرهنگی به او واگذار شد.
در ماه آگوست، آقای چن یادداشتی را در وبلاگ مدرسهاش منتشر کرد که به سرعت در تمامی اینترنت بازنشر شد: «من مسئولیت اخراج و نکوهش و کارآموزی اجباری مدیران مدرسه، برخی از معلمان و دانشآموزان را بر عهده میگیرم. من فعالانه شورش کردم و اخراج مدیران مدرسه را سازماندهی کردم. یس از آنکه رئیس کمیتهٔ انقلابی مدرسه شدم، به اندازهٔ کافی شجاع نبودم تا جلوی محاکمات غیرانسانی را بگیرم.» او اضافه میکند: «عذرخواهی رسمی من بسیار دیر انجام پذیرفت، ولی برای پاکسازی روح، پیشرفت جامعه و آیندهٔ ملت، این کار میبایست انجام پذیرد.»
این عذرخواهی با عکسالعملهای مختلفی مواجه شد. بیش از نیمی از کامنتهای وبلاگ مدرسه این تصمیم را ستایش کردند. دیگر وبسایتهای چینی این سؤال را مطرح کردند که چه نیازی است تا به سراغ زخمهای کهنه برویم.
مسالهٔ انقلاب فرهنگی تا حد زیادی از انظار عمومی پنهان مانده است، زیرا دولتی که پس از مائو به قدرت رسید تصمیم گرفت تا وحشت و آشفتگی که به رهبری مائو و به منظور بقای حکومتش، چین را به زانو درآورده بود، نهان بماند. دنگ ژیائوپینگ در سال ۱۹۷۸ انقلاب فرهنگی را انکار کرد و حزب نیز به اشتباه بودن این تصمیم اعتراف کرد، ولی هرگز به صورت درست و دقیق به این مساله پرداخته نشد. تعداد کشتهشدگان برای حزب بیش از هر چیز دیگری حساسیتبرانگیز بوده است.
طبق تحقیقات تاریخپژوهان، رودریک مک فارکوآر و مایکل شونالز، در اوج آشفتگیها و هنگامی که مائو، دانشآموزان را با عنوان گارد سرخ علیه حزب شوراند، تنها در پکن در فاصلهٔ ماههای آگوست و سپتامبر سال ۱۹۶۶، هزار و هشتصد نفر کشته شدند. یک و نیم تا سه میلیون کشته در سراسر چین در فاصلهٔ سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ تخمین زده میشود.
یک تاریخنگار متخصص انقلاب فرهنگی، ژو یویو، عذرخواهی آقای چن را امری «بسیار نادر» تلقی میکند چرا که اکثریت اعضای گارد سرخ ـ نسلی که اکنون در دههٔ ۶۰ زندگیشان هستند - معمولا نقش خود را در انقلاب فرهنگی به عنوان یک قربانی توجیه میکنند، نه به عنوان یک مقصر؛ آنها حتی در محافل خصوصی نیز به ندرت عذرخواهی میکنند.
هوانگ جیان رئیس گروه فارغالتحصیلان دبیرستان میگوید: «مراسم نکوهش معلمان مدرسه در سالن موسیقی ژونگشان در نزدیکی شهر ممنوعه که توسط آقای چن ترتیب داده شده بود، پیش از اجرا نیز ایدهٔ بیرحمانهای بود.» آقای هوانگ میگوید که دانشآموزان، مدیر مدرسه - ون هنجیانگ - را تازیانه میزدند و او را به جلو هل میدادند، سپس او را بر روی صحنه برده و کتکش زدند. آقای ون اکنون ۸۹ سال دارد و در پکن زندگی میکند، جایی که آقای چن با او دیدار کرد.
آقای چن به خاطر میآورد که در مدرسه فضایی تیره و تار حاکم شده بود. خانم هوا جیا، نمایندهٔ حزب در مدرسه خودکشی کرده بود. او پس از دو هفته ضرب و شتم و در حالی که در انباری زندانی شده بود و به او فقط تکههای کوچکی غذا داده میشد، به زندگیاش خاتمه داد. کسی خبر خودکشیاش را به چن داد، او با عجله به اتاق زندانی رفته و جسد را بر روی زمین یافته بود. «او بندی را به طاقچهٔ پنجره گره زده بود، سرش را در بند انداخته و زانو زده بود تا خود را خفه کند.»
آقای چن این جزئیات را با سرعت و صدایی آرام به یاد میآورد، سایهٔ کمرنگی از شرم در صدایش مشهود است. او میگوید بعدها مشخص شد که خانم هوا به مدت ۳۰ سال از اعضای وفادار حزب بوده است.
در آغاز آشوبها، آقای چن با خانوادهاش در محلهٔ ژونگناهای پکن سکونت داشتند؛ محدودهای در مرکز شهر که مقامات برتر حزب در خانههایی حیاط دار با تجملاتی که در دنیای بیرون آنها ناشناخته به شمار میآمد، زندگی میکردند.
او میگوید پدرش اصرار داشت که راجع به انقلاب فرهنگی در خانه صحبتی نشود: «برایتان ساده بگویم، پدرم عقیده داشت که من باید در انقلاب فرهنگی شرکت کنم ولی محتاطانه.» او میگوید که آنها «به روش چینی» دربارهٔ خشونتها سکوت اختیار کردند: «من هرگز به پدرم چیزی دربارهٔ خودکشی خانم هوا نگفتم. پدرم میدانست که ممکن است کسی از من استفاده کند تا مقام او را به خطر بیاندازد.»
زندگی در ژونگناهای آسان بود. معمولا کودکان را فرا میخواندند تا برای دیدن مائو در هنگام شنا در یکی از دو استخر ۵۰ متری - سرپوشیده در زمستان و سر باز در تابستان - جمع شوند. بازیهای بسکتبال برقرار بود، همچنین قایقرانی بر روی دریاچه و فیلمهای آخر هفته.
اما به زودی مشکلاتی در میان خانوادهٔ چن پدید آمد. در سال ۱۹۶۷، چن یی در سخنرانیاش به خود جرات داد تا از انقلاب فرهنگی انتقاد کند. مائو او را برکنار کرد، مردی که با تک تک رهبران جهان که به دیدن چین جدید آمده بودند ملاقات کرده بود، مجبور شد تا به طرز تحقیرآمیزی سخنان خود را نقد کند و سپس به او دستور داده شد تا در خانه بماند.
پس از رسوایی پدرش، آقای چن خانه را ترک کرد «تا فاصله را حفظ کند». در تابستان ۱۹۶۸ مائو دانشآموزان را در حومههای شهر پراکنده کرد. نخستوزیر چو انلای، به آقای چن این شانس را داد تا به ارتش بپیوندد.
در سال ۱۹۷۲ چن یی بر اثر سرطان روده درگذشت. آقای چن میگوید مائو در حالیکه پیژامه و کتی زمستانی بر تن داشت سرزده برای ادای احترام وارد شد. در مقابل خانوادهٔ چن، مائو او را «رفیقی خوب» نامید و با این اظهارات مائو، چن یی بار دیگر در معبد انقلابیون بزرگ جای گرفت.
آقای جی سانمنگ دوست مدرسهای آقای چن به یاد میآورد که بعد از ظهر آن روز با هم آبجو نوشیدند و شعر خواندند، در ستایش پدرش که قهرمانی بود که پنج سال گذشته را در دستان مائو و مردانش طاقت آورده بود.
در آن زمان ایمان آقای چن به مائو دیگر از بین رفته بود، اگرچه او هرگز این را به زبان نیاورد.
منبع: نیویورک تایمز/ ترجمه: شیدا قماشچی/ تاریخ ایرانی