آفتابنیوز : آفتاب: عبداللهی فوتبال را دوست نداشت.
این را خودش در صندلیداغ، برنامهدوستداشتنی آن روزهای تلویزیون گفت. فوتبالیها هم او را دوست نداشتند و او را نمیشناختند که اگر میشناختند، کمی مانند ناصر زندگی میکردند.
همه میدانند ماجرای او و پسر گلفروشی که صدای عبداللهی را خیلی دوست داشت و از دیدن او پشت چراغ قرمز شوکه شد و ناصر او را برای اجرای زندهاش دعوت کرد تا پسر با خواهر گلفروشش و با آن لباسها، در ردیف اول در کنار آدمهای فاخر بنشینند.
عبداللهی از آن شب به عنوان بهترین اجرای زندگیاش یاد میکرد. ناصر یک روز در هفته برای دختران و پسران بیسرپرست میخواند. گیتارش را برمیداشت و در جنوب شهر به دبیرستانهای خاص میرفت تا برای دختران و پسران بیپول گیتار بزند و بخواند. خودش میگفت با این کار وجودم آرام و قرار میگیرد. 100 صندلی در همه اجراهای ناصر برای کودکان بیپول این کشور بود.
او هنرمندی بود از دل مردم که نه خود را گم کرد و نه «گذشتهاش» را. میدانست از کجا آمده و البته میدانست که به مردم تعلق دارد. این بود که ماند...حتی بعد از رفتنش. ناصر همین الان هم در دل ماست. در میان ما. نه صدایش گم شده و نه مدل زندگیکردنش.
این چند خط را برای فوتبالیستهایی نوشتم که با یک برد، از خود بیخود میشوند، جواب تلفن خبرنگاران را نمیدهند، به مردم احترام نمیگذارند و حتی زمان راه رفتن به زمین هم فخر میفروشند. نمیخواستم در این دی، ماهی که در میانهاش همه یاد آقاتختی میافتیم و مثنوی برای جوانمردیهایش مینویسیم، نمونه از 46 سال قبل بیاورم؛ چون ورزشکاران امروز ما نه تختی را میشناسند و نه دوست دارند مانند او باشند. کشتیگیری که مدالهایش را به رئیسجمهور میدهد و مجوز 20 میلیاردی میگیرد بعد به دروغ میگوید مدالها را «به زور» از من گرفتند، آیا تختی را میشناسد؟! تختی با سیاستمداران کار داشت یا با مردم؟
فوتبالیستهایی که در تیمهای مطرح بازی میکنند و با یک برد، باد به غبغب میاندازند، بدانند بعد از این بردها و بعد از سالهای قهرمانی، نیاز دارند به احترام و عشق مردم. اگر احترام برانگیز زندگی نکنند، مردم ایران عشق آنها را به دل راه نمیدهند. امروز دقیقا 7 سال از روزی که برای آخرین بار در ICU بیمارستان شهید هاشمینژاد ناصر را دیدم میگذرد. زخمخورده و خسته و محصور در پاراوان که کشیده بودند تا کسی بدن و صورت کبود او را نبیند.
درست کنار تخت یکی از بستگان نزدیکم که او هم همان شب به رحمت خدا رفت.
کاش فوتبالیستهای مشهور و پولدار ما کمی ناصر را میشناختند تا مانند او برای مردم زندگی کنند و مردمی باشند. بدانند پایین شهر، آنجا که بسیاری از آنها متعلق به همان طبقه اجتماعی هستند، مردمی زندگی میکنند که رویاهایشان بسیار کوچک است.
رویاهایی که شاید مادی هم نباشند. بعضی مواقع با یک لبخند یا یک برخورد گرم، میتوان این رویاها را برآورده کرد. یادشان باشد که دل آن مردم، بسیار نازک است. بیرحمانه با این مردم مواجه نشوند.