آفتابنیوز : آفتاب: پوریا عالمی در شرق نوشت:
پشت آمبولانس نشسته بودم و توی خیابانها میچرخیدم که دیدم ناغافل تالاپی یک ماشین زد به یک عابر، عابر پرید هوا، سهتا چرخ خورد، بعد افتاد زمین، 30متر غلت خورد، بعد افتاد تو جوب، 300متر قل خورد. گازش را گرفتم و رفتم بالا سر مصدوم و پیاده شدم و گفتم: خوبی؟
عابر، که یک روزنامه توی جیب کتش بود، تا پرسیدم خوبی، قاهقاه زد زیر خنده.
گفتم: «بچه این محلی؟» قارتقارت خندید.
گفتم: «شغلت چیه؟» هارهار خندید.
گفتم: «زن و زندگی داری؟» هرهر خندید.
ضربه جدی بود. گذاشتمش توی آمبولانس و یک آمپول وریدی تقدیمش کردم و راه افتادیم.
کمی بعد که حالش جا آمد گفت: «من دوساله بیکارم...» و خررررتخررررت خندید. بعد گفت: «یهسال هم حقوق طلب داشتم که بهم نمیدهند...» و قوررقورررر خندید.
بعد گفت: «بیمه بیکاریام بهم ششماه بیشتر ندادند، چون کارفرما بیمهها را رد نکرده بود...» و هیشهیش خندید. بعد گفت: «دختری هم که رفته بودم خواستگاریش، زن پسرعموم شد که هم خودش انحراف داشت، هم چندتا دوست انحرافی داشت...» و هوووشهوووش خندید. بعد گفت: «دوماه پیش هم بهخاطر آلودگی هوا نصف فامیلمان منقرض شد...» و قووورتقووورت خندید. بعد گفت: «دوتا از فامیلهامون هم سوار اتوبوس بودند که اتوبوس در راه قم آتیش گرفت و سوخت...» و قوووژقوووژ خندید.
بعد گفت: «یکی از فامیلامون هم به دلیل ناتوانی در استقرار مستحکم خود لب پنجره هنگام آتشسوزی افتاد...» و قاااارقااار خندید. بعد گفت: «بابام هم هرچی پول داشت سکه خریده بود که سکه ارزان شد و بابام سکته کرد...» و یاااهیاااه خندید. بعد گفت: «الان هم صابخونه جوابمان کرده و رفتیم زیر پل پارکوی کارتنخواب شدهایم...» و هوووشهوووش خندید. بعد گفت: «کرایه تاکسی هم 25درصد اضافه شده باید همهش پیاده برم، واسه همین کنار اتوبان ماشین میزنه به آدم...» و خاااشخاااش خندید... .
آیا داشت هذیان میگفت؟ ما نمیدانیم. بهش گفتم: «حالا با این حجم غم و ماتم، چرا میخندی؟»
دست کرد توی جیبش و روزنامه را درآورد و داد دست من و گفت از روش بخوان. خواندم: «یک روانشناس به خبرگزاری ایسنا گفته درد نشانهای برای ادامه زندگی است...»
عابر گفت: «اینهمه درد یعنی زندگی ادامه دارد... این آقازادهها و ازمابهتران که درد ندارند، زندگی نمیکنند که بیچارهها...» و باز خندید.
ادامهاش را خواندم: «این روانشناس افزود خنده موجب کاهش درد میشود.» عابر بیشتر خندید. اینقدر خندید که گریهاش درآمد.
گفتم: «چرا گریه میکنی؟»
گفت: «خط آخرش را بخوان.»
خط آخر را خواندم: «این روانشناس در پایان به ایسنا گفته است که خنده، طول عمر را افزایش میدهد... .»
عابر گفت: «مساله اینجاست که میخندی که کمتر دردت بگیره. یا یادت بره دردت گرفته و درد داری. اما بدبختی اینجاست که خنده دردترو کم میکنه، عمرترو زیاد. که یه دودوتاچهارتا کنی میبینی درواقع داره دردت کش میاد...» و زارزار گریست.
الان شما دارید میخندید یا گریه میکنید. آیا دردتان آمده؟ آیا خوشتان آمده؟ ما نمیدانیم.