آفتابنیوز : آفتاب: یکی از پروندههای عجیبی که خوشبختانه در دولت یازدهم مختومه شد، به خدمت گرفتن یک وکیل با سوابق نه چندان مثبت برای پیگیری شکایت از «هالیوود» است؛ مسئلهای که ظاهراً دغدغه برخی نمایندگان مجلس شده و خواستار پیگیری این شکایت شدهاند اما آیا حقیقتاً شکایت از «هالیوود» به عنوان محلهای در آمریکا و نماد سینمای ایالات متحده که در واقع هیچ نهاد مشخصی نیست، ممکن است و حاصلی در بر دارد و راهکار بهتر و اثربخشی برای مقابله با فیلمهای دارای مضامین ضدایرانی وجود ندارد؟!
به گزارش تابناک، از اتفاقات تلخی که در چند سال اخیر رخ داد، هویت بخشی به «هالیوود» به عنوان یک نهاد و حتی یک مکتب است و «هالیوودیسم» در همین فضا شکل گرفت و خیلی جدی تر از آنچه در آمریکا تصور میشود، مورد توجه قرار گرفت و کار تا آنجا پیش رفت که این محله در لس آنجلس که صرفاً به واسطه حضور استودیوهای فیلم سازی به عنوان نماد سینمای آمریکا شناخته شده، در معرض پیگیری حقوقی قرار گرفت!
این پروندهها طبیعتاً در دولت یازدهم بسته شد و اساساً پیگیری نشد اما حال برخی نمایندگان مجلس، وزیر فرهنگ و ارشاد را مورد بازخواست قرار دادهاند که «چرا شکایت از هالیوود را پیگیری نکردهاید؟» و ظاهراً بر مطالبه شان در این زمینه نیز مصر هستند و از کشاندن وزیر به صحن علنی و دیگر ماجراها نیز ابایی ندارند. قاسم جعفری از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات که مسئله شکایت از هالیوود چندان ارتباطی به کمیسیون تخصصی اش ندارد، یکی از مدعیانی است که به دشت پیگیری این ماجرا است.
این نماینده مجلس در سخنانش برخی استدلالهایی مطرح کرده که اینچنین است: «این شکایت در همین حد هم که پیگیری شده است تیتر حداقل 300 روزنامه مهم اروپا و امریکا بوده است. حتی یک روزنامه انگلیسی نوشته بود که اگر ایران از هالیوود شکایت می کند چرا ما این کار را نکنیم چون هالیوود علیه آن ها هم فیلم می سازد. ما میخواهیم نهضتی علیه جهان سلطه ایجاد کنیم و مظلومیت و حقانیت ملت ایران را ثابت کنیم. اگر پیگیریهای حقوقی هم درست انجام شود احتمال این که این شکایت مثل اعاده حیثیت شود وجود دارد.»
وکیل مدافع به خدمت گرفته شده برای کشورمان به عنوان وکیل و همسر کارلوس در کنار کارلوس ابتداً آنچه مشخص است، هرچند تعدادی از نشریات به این ماجرا پرداخته بودند اما قطعاً این رقم معادل 300 روزنامه و حتی 100 روزنامه مهم اروپا و آمریکا نبود و در درجه بعد تعدادی از نشریات به وکیل به خدمت گرفته شده توسط ایران پرداخته بود که یک ضد تبلیغ تاریخی بود و البته کاملاً واضح است که این شکایت به جایی نمیرسد.
«تابناک» با استدلال پیش از این ثابت کرد که این شکایات از اساس بیحاصل است، زیرا کارگردان و تهیهکننده این اثر میتوانند به آسانی در دادگاه با طرح این که آثار مذکور فیلم داستانی سینمایی هستند و نه مستند و بنابراین لزومی ندارد که مشابه وقایع تاریخی باشند و اساساً بر مبنای داستانپردازی نویسنده بوده، تبرئه شوند و در چنین شرایطی طبیعتاً تنها ایران متضرر خواهد شد که صدها هزار و چه بسا چند میلیون یورو هزینه کرده و سرانجام بازنده دادگاهی بوده که خود آغازش کرده است؛ بنابراین باید زمین بازی را اشتباه نگرفت و دریافت که پاسخ یک فیلم با مضامین ضدایرانی، یک فیلم در دفاع از ایران در همان مسیر داستانی است.
«ایزابل کوتان پِر»، وکیلی که برای این پرونده در نظر گرفته شده، از اصل موضوع شکایت بحث برانگیزتر بود؛ کوتان-پِر تجربه دستیاری و همکاری با ژاک ورگاس را دارد. ورگاس به واسطه دفاع از بسیاری از گروههای تروریستی و جنایتکاران جنگی مشهور نظیر کلاوس باربی جنایتکار نازی مشهور به قصاب لیون، اسلوبودان میلوسویچ دیکتاتور سابق صربستان و خمرهای سرخ، در جایگاه وکیل مدافع، به عنوان وکیل شیطان معرفی میشود و خانم ایزابل کوتان-پِر نیز از استادش تأسی کرده و سراغ پروندههایی میرود که هیچ وکیلی با هیچ دستمزدی حاضر به دفاع از آنها نمیشود.
ایزابل کوتان-پِر علاوه بر آنکه وکیل و همسر ایلیچ رامیرز سانچز، ملقب به «کارلوس شغال» مزدور چپ و تروریست مشهور بود، از بدترین پروندههای قابل تصور دفاع کرده و اتفاقاً در بیشتر این پروندهها نیز به نوعی شکست خورده و در واقع صرفاً بدسابقه در موارد انتخابی نیست، بلکه در نتیجه دفاعیاتش نیز کارنامه یک برنده را ندارد. او جزو تیم وکلای پرونده زکریا موساوی از عوامل محاکمه شده درباره یازدهم سپتامبر بود که رسماً عضویتش در القاعده و اطلاعش از وقوع این حادثه تأیید شد و تأکید کرده بود، آرزو دارد هر روز یازده سپتامبر باشد و مشابه آن حادثه تکرار شود.
طبیعتاً برای چنین شخصی حکم اعدام صادر میشد اما وکلای زکریا موساوی که کوتان-پر جزو آنها بود با این استدلال که مرگ آرزوی این عضو ارشد القاعده است، خواستار حکم حبس ابد برای مجازات بیشترش شدند و اتفاقاً حکم اعدام با همین استدلال به حبس ابد تغییر کرد و به واقع با چنین نوابغی برای محکوم کردن آمریکا در پرونده «آرگو» طرف شدهایم که تنها مورد قابل دفاع از کارنامهاش، حضور در میان وکلای مدافع روژه گارودی بوده است!
متاسفانه در سالهای اخیر این پروژه ها که تنها از کیسه بیت المال ارقامی را بر باد داد و زمینه سفرهای توریستی گروهی از چهرههای نه چندان تاثیرگذار را به ایران فراهم ساخت و حق الوکاله اشخاص نه چندان خوشنام را برای پروژه ای از پیش شکست خورده فراهم ساخت، هیچ مطالعات تطبیقی عمیقی درباره هالیوود صورت نپذیرفت و مشخصاً یک جزوه 100 صفحهای درباره اینکه چگونه میتوان نظام سینمایی عظیمی با بنیانهای اقتصادی و فنی مشابه هالیوود در ایران ایجاد کرد، به عنوان خروجی این همایش ها به دست نیامد و ای کاش حداقل در این زمینه اقداماتی صورت میپذیرفت.
شاید بهتر باشد میلیونها یورو یا دلار حق الوکالهای که قرار است در خوشبیانه ترین حالت، محصولش تعدادی تیتر در نشریات بین المللی باشد و در نهایت با تیتر برنده شدن طرف مقابل در این پرونده ها به پایان برسد، صرف پروژه تحقیقاتی برای طراحی یک نقشه راه کاملاً عملی مبتنی بر مفاهیم بومی و خطوط قرمز کشورمان برای شکل گیری نظام سینمایی عظیم برای کشورمان شبیه آمریکا، هند و یا کره جنوبی شود و دستاوردی ماندگارتر از شکایتی شود که قزاقستان در ماجرای «بورات: درسهای فرهنگی از آمریکا برای منفعت ملت پرافتخار قزاقستان» انجام داد و حتی رئیس جمهور این کشور نیز پیگیرش بود اما به نتیجهای نرسید.
در این میان ای کاش برخی نمایندگان در عوض این مطالبه نه چندان منطبق با منطق، درخواست تولید آثار جدی توسط چهرههای بین المللی در دفاع از تاریخ ایران -همان مقطعی از تاریخ که 300 زیر سوال برده- بر می آمدند و درخواست تولید فیلمی فاخر درباره خشایارشا یا هر مقطع و مضمون دیگری را داشتند و درباره دیگر آثار نیز رویکردی اینچنینی را پی میگرفتند که قطعاً اگر با کیفیت آثار بین المللی دارای مضامین ضدایرانی ساخته شود، آنچنان انعکاس بین المللی خواهد شد که به کلی تبلیغات ضدایرانی را خنثی میسازد، مشروط به آنکه قائل به استفاده از ظرفیتهای بین المللی سینما برای دفاع از سینمای ایران بود.
بدون تردید آنچه در هالیوود اولویت نخست است، اقتصاد است و بدون تردید برای بسیاری کمپانی های مطرح هالیوودی، دریافت سفارش تولید پروژه ای عظیم درباره تاریخ ایران که اعتبارش توسط ایران تامین شود، مبتنی بر سناریویی که ایران مبانی کلی اش را در نظر گرفته از منظر اقتصادی یک رویا است و حقیقتاً تا زمانی که دانش فنی ایران چه به لحاظ تکنولوژی فیلمسازی و چه به لحاظ داستان پردازی به هالیوود نرسیده، به خدمت گرفتن یک کمپانی یک گزینه مهم است که می توان درباره اش فکر کرد. همچنین میتوان درصدد افزایش پروژه های مشارکتی نظیر پروژه «محمد» مجید مجیدی یا «رستاخیز» احمدرضا درویش برآمد و کار به دست کارگردان ایران با بهترین عوامل سینمای دنیا سپرد. آیا این راه ها منطقی تر نیست؟