آفتابنیوز : آفتاب: سرویس اجتماعی - شهروز ابراهیمی*- مسیحیت از طرف خداوند و از طرف پیامبر بزرگوارش حضرت عیسی(ع) بر مردم نازل شده است. اگر چه ممکن است انحرافاتی داشته باشد ولی روح دین سرجای خود بوده است. کما این که قرآن مجید نیز دین مسیحیت را به رسمیت شناخته است. بی تردید چیزی که از طرف خداوند نازل شده فاقد عیب و نقص خودش است ولی چرا مسیحیت به این نتیجه شوم در قرون وسطی تبدیل شد. آیا نفس و روح دین ایراد اساسی داشت. بی تردید نفس این دین ایراد نداشته است. دینی که برای تزکیه آمده، دینی که گذشت و نوع دوستی را ترویج می کند به دون تردید نمی تواند ایرادی داشته باشد. حضرت عیسی(ع) همواره منادی تزکیه، پاکی شدن و ایثار و گذشت بوده است. ولی مشکل از آن جا شروع شد که پیروان مسیحیت، به مرور، کاسه داغ تر از آش شدند. همیشه در طول تاریخ، بوده اند گروه هایی که اغلب محتوا و روح دین را کنار گذاشته و به پوسته آن تکیه کرده اند.
مسیحیت که برای نجات بشر از قید ظلم و استبداد و برای رهایی آمده بود به تدریج از سوی زعمای دین و دستگاه پرطمطراق کلیسا وکشیشان به نهادی مبدل شد که به جای آزادی و رهایی بشر، قید و بندهای بیشتری بر دست و پای پیروانش بست و قفلی را بردهان آن ها آویخت. به تدریج، برخلاف روح مسیحیت و با تفسیرهای خودرأی که فاصله چند فرسنگی از مسیحیت داشت، خود، واسطه خداوند و آدمیان شدند و کار به جایی رسید که بعدأ جای خدا را هم گرفتند و بهشت را فروختند وبرای خریداران، حواله دادند!
این چنین بود که یکی از آگاهان آن زمان، برای اگاه کردن مردم، با یک اقدام نمادین و هشدار دهنده به کشیشی پول داد و شش دانگ جهنم را خرید و به همه اعلام کرد که از این پس نیازی نیست که به کشیش پول داده و بهشت را بخرند چرا که من تمام جهنم را خریده ام و شما چه پول بپردازید و چه نپردازید خود بخود رهسپار بهشت خواهید شد.
در قرون وسطی دستگاه پاپ و کلیسا چنان بر دهان جامعه قفل زده بود که علم و دانش و تفکر را نیز بطور خودرای و با نام مسیحیت تفسیر نموده و جلو رشد علم را هم می گرفت. هر علمی را که (چه علوم انسانی و چه طبیعی) جدای از تفاسیر خودرای کشیشان بود رد کرده و صاحبان آن را مورد شکنجه قرار می دادند. یکی از نمونه های مشهور آن سخن علمی گالیله بود که برخلاف تفسیر مسیحیت آن دوره، ادعا می کرد که زمین می چرخد. ولی دستگاه وابسته به پاپ وی را مجبور نمود که اظهار علمی خود را پس بگیرد.
این چنین بود که دینی که در ابتدا برای رهایی بشر از قید و بندهای خرافات واستبداد و ظلم و ستم آمده بود در نهایت به جایی رسید که نه فقط بر دست و پاها زنجیر بست بلکه بر افکار و اذهان آدمیان و روشنفکران نیز قفل های بزرگی زد و واکنش طبیعی آن لائیتیسه شدن جامعه مسیحیت بود.
اما امروز نیز اسلام طالبانی در کشورهای اسلامی، قرون وسطایی دیگر را رقم می زند. زعمای دینی طالبانی، وهابی... خود به جای خالق هستی نشسته و جهنمیان و بهشتیان را در این دنیا مشخص می کنند و بر آنهایی که جهنمی هستند هرگونه اقدامی را جایز می دانند. این اعمال، دین ستیز بوده و چهره دین را مخدوش می کند. اسلام طالبان ریش مردان و نقاب زنان را اندازه می گیرد و براین اساس حکم می دهد که چه کسی جهنمی است و چه کسی بهشتی. با جهنمیان چه باید کرد و با بهشتیان چه. غافل از این که اسلام آمده است که صلح و مدارا را رواج دهد. خشونت را از بین انسان ها بردارد. خرافات را از بین برد. نوع دوستی را رواج دهد و اصول راستین اخلاقی را گسترش دهد. آنچه که مهم است باید سراپا هشیار بود تا دردرون جامعه ایران اسلامی هرگز زمینه برای ترویج چنین کج اندیشی هایی فراهم نشود.
• استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان