آفتابنیوز : آفتاب: سرویس سیاسی - شهروز ابراهیمی*- اخیرا رئیس جمهور سابق در جمع تعدادی محدود از هوادارن خود، جمله ای را بر زبان آورد که یادآور جملات تکراری هشت سال گذشته بود: "خدا توفیق نوکری ملت ایران را از من که کوچکترین نوکران هستم، نگیرد." به قول معروف؛ دو صدگفته چون نیم کردار نیست...
چگونه کسی که خود را خادم مردم می داند، در مدت تصدی گری ریاست جمهوری، کوچک ترین انتقادی را به هرگز بر نتافت و در هیچ یک از عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی... کوچک ترین اعتنایی به نقطه نظرات دلسوزان، بویژه دانشگاهیان نشان نداد و همواره خود را کارشناس و متخصص در همه امور تلقی نمود!
نشنیدن صدای منتقدان اقتصادی که به درستی، ویرانگری برنامه های اقتصادی دولت از جمله سیاست های انبساطی و افزایش نقدینگی را فراروی خود می دیدند، در نهایت به ویرانی اقتصادی منجر شد و نشنیدن صدای منتقدان رویکرد هسته ای از زبان حقوقدانان بین المللی که بارها تذکر دادند که رفتن پرونده هسته ای از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل، سهل و خارج شدنش بسی صعب است، گره های زیادی برکلاف موضوع هسته ای افزود.
چگونه است که در دوره ریاست جمهوری این خادم مردم، مجلس که اصولأ باید در راس امور باشد از راس به ذیل کشیده شد و از توهین به مقامات مجلس نیز هیچ واهمه ای در کار نبود.
از یاد نبرده ایم، درگیری شخصی وی با رئیس مجلس را که در پیشگاه میلیون ها بیننده تلویزیونی رخ داد. اتفاقی که پیش از آن نیز، خطاب به کاندیداهای انتخاباتی روی داده بود.
دانشگاه ها که اصولأ در صف اول انتقاد هستند، در دوره هشت ساله قبلی، کارکرد خود را تا پایین ترین درجه از دست دادند و بسیاری از اساتید منتقد، یا اخراج و یا زود هنگام بازنشست شدند.
چگونه است که یک دولت به اصطلاح خادم مردم، حتی انتقاد وزرای خود را بر نمی تافت و بزرگترین جابجایی ها و تغییرات را با سرعت برق و باد در درون کابینه صورت می داد و حتی گاهی ماه ها یک وزارتخانه بدون وزیر اداره می شد.
در بسیاری موارد، به قول خود رئیس دولت سابق، برخی تصمیمات مهم در عرض چند دقیقه اتخاذ می شد. اموال اقتصادی مردم از طریق عدم شفافیت و تعطیلی روزنامه های مستقل و منتقد، به جیب باندهای رانتی رفت و همان مقدار ناچیز یارانه ای که انتظار می رفت به جیب قشر آسیب پذیر جامعه رود، در واقع در کنار تورم زایی، از جیب خودشان پرداخت می شد. ازطریق اقدامات پوپولیستی و نشان دادن پیشرفت های چشمگیر، یک شبه در پتروشیمی ها بنزین سرطان زا و آلوده تولید شد و به خورد ایم ملت داده شد. آیا این خدمت به مردم بود.
خدمت به مردم در نتیجه اهمیت دادن به انتقاد، تخصص گرایی و سپردن امور مدیریتی به انسان های کاردان و مجرب و مشورت گرفتن از مشاوران و متخصصین دانشگاهی و درنهایت تواضع و فروتنی در عمل و نه در لفظ (که جنبه پوپولیستی پیدا می کند) تعریف می شود. در بسیاری از وزارتخانه ها و سازمان ها چه بسیاری بودند میوولانی که یک شبه راه صد ساله را پیمودند.
بسیار دیده می شد که یک مدیر وزارتخانه، بدون طی نمودن پله های مدیریتی و بدون داشتن حتی یک روز تجربه کاری و تنها به صرف وابستگی جناحی و یا اطاعت پذیری محض، یک شبه مدیر و معاون وزیر می شد. آیا این ها با خادم بودن رئیس دولت منافات نداشت.
یک دولت خادم در واقع، با کار کارشناسی و بکار گرفتن متخصصین و مشاوران زبر دست، می تواند در عمل، خدمت خود را به مردم نشان دهد. خدمت در واقع با کردار به محک گذاشته می شود نه با حرف و شعار. این چه خدمتی بود که با شعار خادم بودن، در باطن رابطه دولت- مردم را به رابطه ارباب- رعیتی تنزل داد. آیا این وجه پوپولیستی نبود که رییس جمهور در پیشگاه مردم می گفت که من گوش استانداررا می پیچم غافل از این که در الفبای حقوق، اصل بر برائت است مگر این که در محکمه قضایی خلاف آن ثابت گردد. آیا این خدمت به مردم بود که قدرت خرید آنها در طول هشت سال با تورم بیش از 450 درصدی، به بیش از یک چهارم کاهش یافت. توان طبقه متوسط جامعه گرفته شد تا تنها دغدغه شان نان و بقا باشد و ظرفیت های گرانقدر فکری شان به تحلیل رود.
دولتی که این همه لفظ عدالت اجتماعی را بکار برد، در عمل، بیشترین شکاف طبقاتی و بی عدالتی را باعث شد. می گویند که فقر از هردری که وارد شود ایمان از در دیگر خارج می گردد. میزان جرم و جنایت و خفت گیری و ناامنی در خیابان ها و حمله به خانواده ها در اماکن عمومی و آزار و اذیت جنسی بطور کم سابقه ای افزایش یافت و آن وقت رئیس محترم دولت غصه بحران اقتصادی و فساد جهانی را می خورد و به فکر نجات دنیای سرمایه داری والگو گرفتن آن ازرویکرد منجی گونه رئیس دولت بود.
زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
به قول آن رمان نویس شهیری که می گوید: وقتی در سن کودکی بودم به فکر اصلاح جهان بودم، کمی که بزرگتر شدم دیدم نمی توانم، گفتم کشور خودم را اصلاح می کنم، بعد که جوان شدم دیدم باز نمی توانم، گفتم شهر خودم را...خانه خودم را...، دیدم نمی توانم، به سن بلوغ که رسیدم به خود گفتم اگر همت بزرگی کنم وصرفأ خودم را بتوانم اصلاح کنم کار شاقی کرده ام.
• استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان