آفتابنیوز : آفتاب: خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی در حاشیه افطاری اصحاب فرهنگ و رسانه با رئیس مجمع نوشت: حرفهای آقای هاشمی بسیار صریح است. آنقدر صریح که واگویه کردنش هم دشوار به نظر می رسد. هاشمی مدتهاست مقابله خود را با "جدید الاسلام ها"در هر شکل و جایگاهی علنی کرده. صراحت نامه آیت الله تازه در آغاز راه است . شاید از همین رو باشد که هاشمی حرف آخرش را با یک جمله معنادار تمام می کند که: من خودم هم اینجا سانسور می شوم!.
متن کامل این حاشیه نگاری به شرح زیر است:
در شامگاه اواخر تیرماه به مجمع می رسم. اصحاب فرهنگ و رسانه میهمان افطار آقای هاشمی اند. خیلی ها آمده اند. از اصلاح طلب تا اصولگرا. چهره هایی با افکار بسیار متفاوت ، با پوشش های متفاوت!. گویی آزادی اولین میهمان افطاری امشب است. درست مثل همین چند شب پیش که بچه های بهزیستی آمدند، هرچه خواستند شیطنت کردند و رفتند!.
میهمانان امشب آرایش سیاسی عجیبی دارند. از اصولگرا و روحانی و جانباز تا اصلاح طلب و مکلّا و زندانی تازه آزادشده!، هرچه فکر میکنم نقطه اشتراک اینها را پیدا کنم به تنها پاسخی که می رسم خصلت اعتدال است. خصلتی که برای جذب حداکثری خط قرمز ندارد. شیعه و سنّی ندارد. اقلیت مذهبی نمی شناسد. ظاهرپسند نیست. ریاکاری ندارد و تظاهر به ساده زیستی هم نمی کند!. این خصائل در هرکجا جمع شود می شود محل رجوع. در هر کسی شکل بگیرد می شود جذّاب. بی اجبار و با اختیار. امروز مجمع و هاشمی نماد آن است. فردا می تواند جای دیگر و نام دیگری باشد!.به قول ملک الشعرای بهار: در دفع خصم، آنچه سزا بیند/ بایدش کار بست به ناچاری، لیکن حذر ببایدش از این سه/ بخل و دروغگویی و غدّاری!.
آقای هاشمی هنوز نیامده. بازار بحث ها داغ داغ است. یکی دارد راجع به جدیدالاسلام ها حرف می زند. نزدیک تر می شوم. حرفهای جالبی می زند. می گوید ای کاش هاشمی ردای اجتهاد می پوشید، خودش نمی خواهد وگرنه غوغایی می کرد در فقاهت. رخت زمان و مکان از تن آیات قرآن می کند و انقلابی بپا می کرد در احکام فقهی. امروز هم اگر از جدیدالاسلام ها می گوید.تلنگری می زند بر ذهن منجمد برخی ها. که دین سهله از یاد نبرند. از یاد نبرند که اسلامی که آغازش با قلم بوده، پایانش با بهشت زوری نمی شود!.
مشغول استماع بی اطلاع همین حرفها بودم که آقای هاشمی وارد می شود. احوالپرسی ها و مصافحه های جالبی دارند. تا جایی که می توانند یک به یک حال و احوال میکند. بعد هم گوشه ای در کنار میهمانان می نشیند. مثل همه به روی زمین. جلسه آغاز می شود.
نوبت سخن اصحاب رسانه و فرهنگ است. اوّلی ناشر کهنه کاری است. تریبون که به دست می گیرد. از مهجوریت فرهنگ می گوید و از مرغ عزا و عروسی بودنش!. از اینکه 8 سال بدترین بلاها بر سرفرهنگ این کشور رفت و احدی مزاحم دولت وقتش نشد. از اینکه معتدل ترین وزیر دولت اعتدال اینهمه زیر فشار است آنهم از همان روز اول!. بعد هم سوگمندانه رو به آقای هاشمی میگوید انتظار ما تنها یکی است. اجرای اصل سوم قانون اساسی. تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون و بس. ما می خواهیم همه در برابر قانون برابر باشند. از تو تا ما، سخن عشق همان است که رفت / که در این وصف، زبان دگری گویا نیست!.
خانم روزنامه نگاری، نفر بعدی است. دل پری از وارونه جلوه دادن واقعیتها دارد. از تبدیل خبررسانی به خبرسازی درسالهای اخیر. اینها را که می شنوم یاد حرف پارسال آقای هاشمی در سفرکرمانشاه افتادم. حرفی بزرگ بود و تکان دهنده. به بلندی تاریخ اسلام. آقای هاشمی آن روز گفت در دین اسلام فریبکاری نیست و حق آزادی مشروع کاملا رعایت شده است. با خودم می گویم یکجای کارمان دچار ایرادی شده، که اینگونه در چاه ویل شانتاژ وخبرسازی افتاده ایم. واژه «جدیدالاسلام ها» فقط درباره ماهواره خارجی نیست.
نفر بعدی، مستندسازی است که زود حرف میزند و تند می رود. میگوید نسل من یک صلح به شما بدهکار است. هم پایان جنگ با عراق. هم آغاز نکردن جنگ با آمریکا. اگر شما نبودید معلوم نبود با وجود این تندروها،جمهوری اسلامی تا حالا چندتا جنگ دیگر را هم به خود دیده بود؟!.
سخنران بعدی خانمی است که از هاشمی یک درخواست دارد. می گوید فرهنگ اسلامی بوی آزادی مید هد. بوی لااکراه فی الدین. امّا شما به نسل من یک بدهی دارید. برای دمیدن هوای تازه اسلام بر جوانان. خیلی جالب است. در دو دقیقه با آقای هاشمی می شود هم حرف بدهکاری زد هم طلبکاری!.
قبل از اینکه نوبت به وزیر ارشاد برسد تریبون به چهره قدیمی اصلاح طلبی می رسد. صحبت را می برد به 40 سال قبل تا امروز. از قیاسش نتیجه جالبی می گیرد. می گوید اگر یک نفر را بشناسم که در این سالهای دور و دراز پای اصولش ایستاده و اصلاح امور هم از یاد نبرده تاعافیت طلبی پیشه کند، شمائید. رمز ماندگاری تان هم فقط در یک جمله است. «آستانه تحمل بالا». بعد هم می گوید فرهنگ کشور اگر ماندگاری می خواهد. باید «تحمل بالا» پیشه کند. فرهنگ اسلامی با شعار و فشار جاری نمی شود.فرهنگ اسلامی شعور و تحمل می خواهد. ترسم کز این چمن نبری،آستین گل / کز گلشنش، تحمّل خاری نمی کند!.
نوبت آقای وزیر ارشاد می شود. احوالپرسی گرمی با آقای هاشمی می کند. تریبون بدست می گیرد. از غافلگیری حضورش می گوید. با وجود اینکه در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده ولی خودش را رسانده. از اندیشه اعتدال می گوید و از اینکه حرفش حرف امروز نیست و سالهاست بدان معتقد است. می گوید از اعتدال زیاد آموخته است. از اینکه تعالی در فضای بسته پدید نمی آید. از اینکه پیشرفت با سانسور نمی شود. از اینکه نباید در حکومت اسلامی تکصدایی باشد. از اینکه نمی شود سلیقه های مختلف را ممنوع البیان کرد. از اینکه نمی شود راه بر گسترش اندیشه بست و از فرهنگ دم زد. آخرش هم حجّت خود را با اهل رسانه تمام می کند. که با استقبال شدید حضار روبرو می شود. «تا هستم پای حرفهایم می ایستم». نمیدانم چرا این جمله آخر را که می شنوم ناخودآگاه یاد آخرین نماز جمعه آقای هاشمی افتادم. نمازجمعهای که امروز و فردا 5 ساله می شود، با امام جمعه ای که هنوز پای حرفهایش ایستاده است، پای مردم، پای حق النّاس.
صحبت میهمانان که تمام می شود. آقای هاشمی با شوخی جالبی حرف خود را شروع میکند. «فکر میکنم میهمانان محترم با احتیاط حرف زدند که دردسری برایشان ایجاد نشود!».
هاشمی بعد از این شوخی آزادانه، بحثی جدی را درباره آزادی در اسلام مطرح می کند، با اشاره ای به صدر اسلام و حامل وحی الهی. هاشمی اشاره ای ظریف می کند تا حجّت بر همه تمام شود. هاشمی می گوید آزادی مردم خواسته اصلی اسلام است تا جایی که حتی راه بر نقد پیامبرش هم نمی بندند!، اگر بر مشورت رسولش با مردم تاکید موکد می کند برای آن است که بگوید یگانه راه بیعت تنها در همراهی با اختیار مردم شکل می گیرد.
هاشمی از آزادی اسلام می گوید. تا از فرهنگ اسلامی بگوید. تا از جایگاه حق النّاس بگوید. تا عده ای فکر نکنند فرهنگ فقط یعنی نهی از منکر مردم. یعنی «حجاب » خانمها و بس!. هاشمی از آزادی در اسلام می گوید. تا بگوید فرهنگ ائمه اطهار(ع) جایی برای برخورد چکشی نمی گذارد. جایی برای بهشت زوری نمی گذارد. هاشمی از آزادی اسلام می گوید. تا متحجران، اسلام را برای مردم سخت نکنند. دست و پای مردم را نبندند. ریاکاری را رواج ندهند. تا به خیال خام خویش، جامعه اسلامی را با تهدید مردم بسازند!.
هاشمی از آزادی اسلام می گوید. تا همه بدانند چرا رهبری از حق النّاس بودن رأی مردم گفت. تا دیگر کسی نتواند به نام اسلام از تحدید انتخاب مردم بگوید. رأی مردم نامیدن حق النّاس. یعنی تمام مسئولان نظام اسلامی در پیشگاه حق الناس اند. از دولت و مجلس و شورای نگهبان تا امام جمعه ها و بسیج و سپاه. رای مردم نامیدن حق الناس بخاطر آن بود که بزرگترین خوف امام هم از تضییع حقالنّاس بود. فتنه از درون انتخابات ناعادلانه پدید می آید، از اینکه عده ای بخواهند نظر خود را بنام اسلام بر نظر مردم غالب کنند. خوف بزرگ امام از این بود وگرنه خطای شاه و آمریکا و اروپا که پای خودشان بوده و خواهد بود. هاشمی باز هم از آزادی اسلام می گوید. تا بگوید انقلاب اسلامی، انقلاب تحدید حقوق مردم نیست. انقلاب ترویج حق النّاس است. حق النّاسی که گستره اش از زمین تا آسمانها برپاست.
حرفهای آقای هاشمی بسیار صریح است. آنقدر صریح که واگویه کردنش هم دشوار به نظر می رسد. هاشمی مدتهاست مقابله خود را با "جدید الاسلام ها"در هر شکل و جایگاهی علنی کرده.صراحت نامه آیت الله تازه در آغاز راه است.شاید از همین رو باشد که هاشمی حرف آخرش را با یک جمله معنادار تمام می کند که: من خودم هم اینجا سانسور می شوم!.
روایت مصلحت همچنان باقی است.