آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش ایسنا، دکتر هرمیداس باوند، در نشستی که در دفتر حزب جوانان ایران اسلامی برگزار شد به بررسی منازعه تاریخی خاورمیانه و جنگ اخیر غزه پرداخت.
او در ابتدا و با اشاره به انتشار بیانیه بالفور در سال 1918 که ناظر به تشکیل وطن یهودی در فلسطین بود، کمکهای صهیونیسم بینالملل در جنگ جهانی اول به متفقین را از جمله دلایل حمایت غربیها از تشکیل دولت یهودی دانست و گفت: مساله موج حمایت از تشکیل وطن یهودی بهخصوص در انگلیس فعال شد و موج مهاجرت یهودیها به فلسطین شروع شد. در سال 1947 انگلستان اعلام کرد مدیریت قیمومیت فلسطین را به دلیل انحلال جامعه ملل ادامه نمیدهد و این قیمومیت را به سازمان ملل واگذار میکند. از لحاظ سیاسی هم مذاکراتی در سازمان ملل متحد آغاز شد و و مساله آینده فلسطین در سازمان ملل مطرح شد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در ابتدا سه پیشنهاد راجع به آینده فلسطین طرح شد که ناظر است به 1- پیشنهاد اعراب که تشکیل کشور فلسطین با در نظر گرفتن حقوق اقلیت یهودی را اعلام کرد؛ 2- قطعنامه اکثریت که مورد تایید بلوک شرق و غرب و اکثریت اعضای سازمان ملل بود که تشکیل دو کشور اسراییل و فلسطین را زمینه پیشنهاد خود قرار نهاده بود و 3- قطعنامهای که به پیشنهاد سه کشور هند، ایران و یوگسلاوی و بر اساس تشکیل یک کنفدراسیون مرکب از اعراب و یهودیها بود که به علت نارضایتی اعراب از این پیشنهاد، کشورهای پیشنهاد دهنده آن را پس گرفتند و دو قطعنامه دیگر به رای گذاشته شد.
وی همچنین افزود: پیشنهاد اکثریت مورد تایید سازمان ملل قرار گرفت که با مخالفت اعراب روبرو شد. اعراب وارد عملیات نظامی شدند که با وجود تازه تاسیس بودن اسراییل در این درگیری نظامی اعراب شکست خوردند و اسراییل 40 درصد خاک کشوری که تحت نام فلسطین تشکیل شده بود را تصرف کرد. پس از این واقعه کنترل منطقه کرانه غربی را ارتش اردن و نوار غزه را ارتش مصر در اختیار گرفت. البته بیتالمقدس به عنوان منطقه بینالمللی عنوان شد که قسمت غربی آن را اسراییل و قسمت شرقی آن را اردن تصرف کرد.
باوند در ادامه تصریح کرد: در پی این مسائل واحدهای مبارزاتی تحت عنوان فداییان در نقاط مختلف فلسطین ایجاد شد که دست به مبارزات جزئی میزدند. این مساله تا اواخر دهه 1960 و گسترش ایدئولوژی ناصریسم ادامه داشت. در این سالها ناصر که با بلوک شرق روابط خوبی را برقرار کرده بود با ادعای رهبری جهان عرب، جهان آفریقا و جهان اسلام پای به حل مساله فلسطین گذاشت.
وی با اشاره به نقش مصر در روند پیشروی اسراییل گفت: ناصر که اعتقاد داشت مصر جدید، مصر 1948 نیست و ارتش مقتدری دارد، با اردن و سوریه قراردادهای همکاری نظامی و امنیتی انعقاد کرد. همزمان در مناطق مختلف فلسطین نیروهای حافظ صلح سازمان ملل جهت کنترل اوضاع مستقر بودند. طبق قوانین سازمان ملل این نیروها میبایست با توافق طرفین مستقر باشند که در صورت توافق نداشتن یکی از طرفین این نیروها از منطقه خارج میشدند. ناصر درخواست خروج این نیروها از منطقه شرم الشیخ را کرد و ارتش مصر را جایگزین این نیروها کرد.
این کارشناس مسائل منطقه همچنین گفت: اسراییل با کسب آگاهی اطلاعاتی از قصد حمله نظامی ارتش مصر در یک حمله پیشگیرانه که برای نخستینبار در فضای بینالمللی مطرح میشد با آگاهی از رمز ارتش مصر و با دور زدن دریای سرخ و حرکت در نقاط دور از دید رادارها ناوگان هوایی مصر را نابود کرد و سپس با حمله نیروهای زرهی به مصر حمله کرد. اسراییل که ارتش مصر را با صدور دستورهای رمز شده اشتباه، دچار سردرگمی کرده بود سبب شد که نه تنها نوار غزه که صحرای سینا و ارتفاعات جولان هم به تصرف اسراییل در بیاید.
او در ادامه خاطرنشان کرد: بعد از شکست ناصریسم، فلسطینیها به این نتیجه رسیدند که تاکنون وجهالمصالحه اعراب بودند و به همین جهت با تشکیل گروههای مبارزاتی به مقابله با اسراییل پرداختند. اولین گروه مبارزاتی الفتح بود که در رأس خود یاسر عرفات را داشت که در نبرد کرامه اعتبار خوبی میان فلسطینیها به دست آورده بود. گروه کمونیستی به رهبری جرج حبش، گروههایی با عناوین احمد جبرئیل، الصاعقه و ... به وجود آمدند. اکثر این گروهها سکولار بودند و هر کدام تحت کنترل و نفوذ یکی از کشورهای عربی قرار داشتند. تا این تاریخ هدف مشترک روشنفکران، حقوقدانان و مبارزین فلسطینی زدودن اسراییل از سرزمین فلسطین بود.
این استاد دانشگاه همچنین ابراز عقیده کرد: در تحولات بینالمللی نیز قطعنامه 242 صادر شد که اعلام کرد صلح با بازگشت به مرزهای امن و شناخته شده بینالمللی صورت میپذیرد. اسراییل از اختلاف بین زبانهای انگلیسی و فرانسوی قطعنامه استفاده کرد و اعلام کرد با توجه به تحرکات اعراب مرزهای شناخته شده و امن بینالمللی، از نظر اسراییل امن نیستند و این مرزها از نظر آنها متفاوت است، که همین مساله سبب شد این قطعنامه تا امروز اجرایی نشود.
وی گفت: در میان اعراب، انور سادات که جانشین ناصر شده بود، معتقد بود شورویها از مساله فلسطین استفاده ابزاری میکنند و این آمریکاست که در تحولات نقش اساسی دارد. سادات بر اساس این تحلیل به سمت آمریکاییها گرایش پیدا کرد و حتی از آمریکا کمکهای تسلیحاتی دریافت کرد. در سال 1973 ژنرال فاضلی مصری طرحی داد که بر اساس آن مصریها طی یک حمله غافلگیرانه و از طریق خط بارهن که خط شکستناپذیر اسراییل عنوان میشد وارد نوار غزه شدند. همزمان با هماهنگی مصر سوریها نیز حمله کردند و ارتفاعات جولان را باز پس گرفتند. لیکن سادات که از این حمله مقصود سیاسی داشت و قصد بزرگنمایی حرکت خود در میان اعراب را پی میگرفت، از سوریه حمایت نکرد و باعث حمله اسراییل به سوریه و بازپسگیری ارتفاعات جولان شد.
باوند در ادامه توضیحات روند تاریخی حمله اسراییل تصریح کرد: از سوی دیگر اسراییلیها با فراغت از سمت سوریها، با استفاده از مسیر دریاچه تلخ که مصریها امن میپنداشتند، به مصر حمله و ضمن نابودی ارتش سوم مصر، مناطق تصرف شده توسط مصر را باز پس گرفتند. این رویداد زمینهای شد که انور سادات که شکست سنگینی را متحمل شده بود به بیتالمقدس سفر کند و در کنیست اسراییل سخنرانی نماید. سادات حتی در خصوص صحرای سینا و منابع نفتی آن و حتی کانال سوئز هم با اسراییلیها توافق کرد. در طرف دیگر اسراییلیها توافق کردند که نوعی دولت خودگردان توسط فلسطینیها ایجاد شود. پس از این اقدامات سادات، اعراب، مصر را به صورت یکجانبه از اتحادیه عرب اخراج کردند.
وی سپس افزود: در فضای بینالمللی نیز اقداماتی برای برقراری صلح میان اعراب و اسراییل صورت میپذیرفت. از جمله تمام رییسانجمهور آمریکا پس از جانسون، مثل کارتر، ریگان، بوش پدر، بوش پسر و اوباما همگی طرحهای پیشنهادی برای صلح داشتند که تاکنون ناکام ماند. حتی پیشنهاد ملک فهد که زمین در قبال امنیت و بازگشت اسراییل به مرزهای قبل از 1967 را پیشنهاد میداد و به اسراییل تضمین میداد که در صورت تحقق پیشنهاد، اعراب با اسراییل روابط دیپلماتیک برقرار خواهند کرد موفق نبود. حتی توافقاتی در اسلو و مادرید برقرار شد که همگی از سوی دولتهای اسراییل نقض میشد. هر توافقی توسط دولتهای اسراییل برقرار میشد، دولت بعدی آنها را رد میکرد. توافق اسحاق رابین را دولت لیکود، توافق لیکود را دولت حزب کارگر و به همین ترتیب تاکنون هیچ توافق جامعی مورد تایید قرار نگرفت.
این کارشناس مسائل منطقه همچنین با بیان این که "پس از موفقیتهای حزب الله لبنان در 1982 به بعد، بخشی از فلسطینیان به این نتیجه رسیدند که استفاده از ایدههای جهادی اسلامی میتواند موثر واقع شود" گفت: پس از این تاریخ حماس و جهاد اسلامی به وجود آمدند. تشکیل گروههای مقاومت اسلامی سبب شد که اسراییل همواره در مذاکرات از این نکته استفاده سوء کند که هر گاه گروه منسجمی به نمایندگی از فلسطینیان به وجود آمد، توافقات میتواند اثربخش باشد. در سالیان اخیر و پس از وقوع تحولات بهار عربی، گروه حماس که در سوریه مستقر بود تصور کرد جریان موافقی به وجود آمده است و جهت خود را عوض کرد و همکاری نزدیکی با مصر، قطر و ترکیه به راه انداخت و از ایران نیز تا حدودی فاصله گرفت. البته انتظارات حماس برآورده نشد و حتی در مصر پس از روی کار آمدن السیسی به علت همکاری اخوان با حماس، دچار مشکل شدند. در نهایت این تحولات باعث شد که حماس تنها راه خود را همکاری و نزدیکی به محمود عباس بداند. بر همین اساس دولت وحدت ملی ایجاد شد و بهانه اسراییل در خصوص وجود یک گروه منسجم فلسطینی مرتفع شد و فلسطینیها متحد شدند. این برای اسراییل غیرمترقبه بود. از این رو با دستاویز کردند دستگیری سه نظامی اسراییلی حملات جدیدی را به نوار غزه آغاز کرد.
باوند در پایان افزود: اسراییل از حمله جدید دو هدف را پی میگرفت؛ اول این که دولت عباس در این حملات به نظارهگر تبدیل شود و وحدت حماس و عباس خدشهدار شود و ثانیاً این که مردم غزه از تلفات سنگین مستأصل شوند و نسبت به حماس که عملاً این حملات پنداشته شده است بدبین شوند. اسراییل واکنشهای بینالمللی علیه کشتار زنان و کودکان و تخریبهای بیرویه را به جان خرید تا به اهدافش دست یابد. البته در دراز مدت افکار عمومی جامعه بشری حمله اسراییل به کشوری که نه توان نظامی دارد و نه توان دفاعی، واکنش بیشتری نشان میدهد و ذهنیت جهانی علیه اسراییل و تا حد زیادی آمریکا، شکل خواهد گرفت.