کد خبر: ۳۰۳۷۵۴
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۴

یک زخم کوچک، دختر 2ساله را به گورستان فرستاد

علیرضا و فاطمه 10 سال پیش با هم ازدواج کردند، مرد جوان دست همسر خود را گرفت و برای زندگی مشترک از تهران به مشهد آورد.
آفتاب‌‌نیوز : روزنامه ایران نوشت: علیرضا با کار و تلاش شبانه روزی سعی میکرد همسرش را به خوشبختی برساند. تولد دخترشان هانیه به زندگی آنها شیرینی خاصی بخشید.  شش سال بعد دومین بچهشان به دنیا آمد. اسمش را «هستی» گذاشتند.

دختر کوچولو  و خواهرش با شیرین کاریهایشان به کاشانه پر از مهر و محبت زوج جوان  شادی و نشاط می‌دادند.

آنها روزهای شیرین زندگی شان را سپری می‌کردند؛ اما افسوس که شبح مرگ روی دیوار خانه علیرضا سایه انداخت و مصیبتی سوزناک به بار آمد.

فاطمه روز چهارشنبه 13 خردادماه هنگام شست وشوی کودک خود زخمی  کوچک روی ساق پای چپ او دید.  با برداشته شدن لایه خشک شده روی زخم، چرک و عفونت سر باز کرد. او  با نگرانی موضوع را به شوهرش اطلاع داد.

زوج جوان دخترشان را به درمانگاه نزدیک خانه خود واقع در شهرک مهرگان مشهد رساندند.

پزشک این مرکز درمانی یک پماد برای زخم تجویز کرد و گفت اگر پس از چند روز وضعیت زخم بهتر نشد باید دوباره او را نزد پزشک ببرند.با مصرف پماد، زخم به ظاهر خوب شد اما اطراف آن متورم و قرمز شده بود. بعد از گذشت دو شبانه روز، ناگهان دختر کوچولو دچار تب شدیدی شد. علیرضا و فاطمه دختر 2 ساله خود را به بیمارستان امام رضا(ع) رساندند.

دختر کوچولو تا روز پنجشنبه هفته بعد در بیمارستان بستری بود. پزشک معالج دستور ترخیص کودک را صادر کرد. حال هستی کوچولو خوب بود ولی پس از گذشت 48 ساعت دچار تب شدید شد.

فاطمه از برادر شوهرش که طبقه دوم خانه آنها زندگی می‌کند، کمک خواست.

آنها پیکر دخترک را در آغوش گرفته و او را به درمانگاه غدیر مشهد رساندند. با معاینات ابتدایی اعلام شد کودک باید هر چه سریع تر به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد انتقال یابد.

پدر 32 ساله هستی کوچولو با صدایی بغض گرفته بگفت: متأسفانه  با وجود دستور پزشک برای اعزام سریع کودک از درمانگاه غدیر به بیمارستان، حدود 20 دقیقه زمان را از دست دادیم. لحظه ای که پاره تنم را به بیمارستان رساندیم با انجام معاینات پزشکی اعلام شد استفراغ راه تنفسی او را مسدود کرده و جان خود را از دست داده است.

ما کمرمان شکست، رخت ماتم و اندوه به تن کردیم و جسد بچه مان را پس از تشریفات قانونی به آغوش خاک سپردیم.

وضعیت روحی فاطمه خیلی خراب است. میخواهم او و دخترم هانیه را مدتی به خانه پدر زنم در کرج بفرستم، اگر دختر کوچولویم زودتر از درمانگاه به بیمارستان میرسید شاید الان عروسکش را به آغوش داشت و برایمان شیرین زبانی میکرد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین