آفتابنیوز : این کارگردان سینما در نامه اش که نسخه ای از آن را در اختیار ایسنا قرار داده خطاب به رئیس سازمان سینمایی آورده است: « خیال میکردم گفتنیها را برایتان در جلسات خصوصی و عمومی گفتهام. به دوستی. به تذکر. به قهر. به شوخی. آنچه وظیفه خود میدانستم که باید گفته شود را. چون دوست یا برادر کوچکی. اما حالا که خارج از تعارفها، مسموع نیست، پس از دو سال چون رویه گذشته، کتبن و عمومی قلمی کنم، تا اقل ثبت شود و بماند. چرا که ما ناگزیر به گفتنیم و مسئولیت این همه نگفتن را فردا بر ما خواهند نوشت. که همانجا باید میگفتیم. در همان زمان و مکانی که باید. و بالاخره یکی باید این سکوت موهن را که از ترس پنهان از دست دادنها، میآید بشکند. چرا که مال ما نیست. لیاقت ما نیست.
آقای دکتر!
چند صباحی قهرمان مبارزه با آنتاگونیستِ قصهی کهنه بودن، تاکتیک خوبیست، اما نمیتواند استراتژی مدیریت کلان باشد. اتحاد علیه دشمن فرضی و آدم بدها که گرچه حالا بر مسند نیستند، اما در کمینند لابد! و گروه فشار دارند و قدرت و ابزار اعمال زور، نمیتواند و نبایست هراس عمومی و پنهان ایجاد کند که هیچ کس هیچ نگوید. که همه در میهمانیهای دولتی لبخند بزنند و عکس یادگاری بگیرند و زینتالمجالس سیاستمداران نوآمده شوند.
آقای دکتر!
ما میدانیم و میدانستیم که اولویت دولت یازدهم فرهنگ و هنر نیست. که کارهای مهمتری دارد در عرصهی سیاست خارجی و اقتصاد. و پذیرفتیم که لب بگزیم تا نوبتمان شود.
و حالا در پساتحریم نوبت ماست. چیز زیادی هم نمیخواهیم، که دولت مزاحم بخش خصوصی و جریان واقعی عرضه و تقاضای میان هنرمندان و مردم نشود، که اصل خصوصی سازی شامل سینماهای مصادره شده توسط دولت و نهادهای عمومی نیز باشد، که کمپانیهای تولیدی شکل بگیرند، که تهیه کنندگان مسئولیت فیلمهایشان را برعهده بگیرند، که رانتهای پنهان و آشکار به حمایت عادلانه و تساوی توزیع شوند، که مافیای تولید و توزیع و نمایش سر و سامان داده شود، که قوانین حمایتی و نظارتی شفاف شوند، که آزادی بیان توأم با مسئولیت برای تولیدکنندگان حاصل شود، که دولت و همه بدانند که فیلمسازی حق است نه امتیازی که هنرمندان تحت هر عنوانی چون پروانه ساخت یا هر مجوز سلیقهای دیگر به خواهش یا سر کج کردن بخواهند دریافت کنند.
آقای دکتر!
ترکیب این شوراها را دیدهاید؟ حتمن دیدهاید، چرا که به حکم شما یا پیشنهاد و نظارت شما منصوب شدهاند. سه دهه است که گویی در مدیریت فرهنگی این کشور قحطالرجال آمده. کمتر از ده نام مکرر همهی شوراهای نظارتی و حمایتی ادارههای نظارت بر ساخت و نمایش ارشاد و از آن جالبتر شورای حمایت فارابی (و شهرداری و حوزه هنری و صداوسیما) را قبضه کردهاند و به تنهایی خود مشاور، ناظر، حامی، مجری و مفسر همهی قوانین و آیین نامههای فرهنگ و هنر و سینمای ایران هستند. سیاستگزاران فرهنگی در پس و پشت پرده و بدون هیچ ارزیابی به روز دانش کیفی و پاسخگویی به روند و نتیجهی تصمیمات درست و غلطشان حتا.
تغییر دولتها هم در آمد و رفت و نفوذشان تأثیری ندارد.
بسیاری از خطاها و مسیرهای انحرافی این سالها نتیجهی مستقیم تصمیمات اشتباه آنها بوده که گاه امنیت و کلیت این سینما را به مخاطره افکندهاند.
هنوز هم در این شوراها از قصه میترسند. از استقبال مردم میترسند. از سینمای قصهگوی مردمی می ترسند. یا چون کارشان را بلد نیستند، این سینما را متناسب به سلیقهی خود ابتر و حقیر میکنند. و اینچنین است که در پنهان حذف سینماگران حرفهای داستانگو دنبال میشود، و داستان تلخِ گریز مردم از سینماها و ریزش مخاطبان، به عمد یا به سهو تزریق و اجرا میشود.
جناب آقای دکتر!
ما در حوزهی سینما فرقی بین جناحبندیهای سیاسی حس نکردهایم. همه یک رویهی دِمُده و سادهانگارانه را ادامه میدهند. گیرم با نقابها و شعارهای متفاوت. اما عملکردشان یکیست. چه بسا اصولگرایان چون به مسلمانیشان مطمئن بودند سر حرفهایشان هم بیشتر میایستادند، این را اگر دیگران در خفا میگویند، بگذارید من به شما آشکار بگویم.
اگر مرحوم سیفالله داد را استثنا کنیم که کارها و تصمیمگیریهایش نشان از شخصیت ویژه و اقتدار وجودیاش داشت، ما همهی این سالها فقط محافظهکاری را تجربه کردهایم. و شما که دیپلمات بودهاید حتمن مرز باریک اما مطول محافظهکاری با اعتدالگرایی را به خوبی میشناسید.
محافظهکاری فرهنگی همانیست که امروز بزرگان ما را خانه نشین یا راهی دیار غربت کرده و یا ما را به فکر برده که چه بر سر فیلمهای جدیدشان آمده. همانیست که امروز استعدادهای متوسط بر مسند تصمیمگیر و تصمیمساز، باید برای بهترین جوانان این کشور تصمیم بگیرند و دوستان فیلمساز من که با اصلاحیهای عجیب و سلیقهای روبهرو شدهاند، به امید سازش دم نزنند یا خودسانسوری کنند. چرا که لابد شما آمدهاید و قرار است آن سوار ابلق نشان ناجی ما از تندروی و سانسور شوید. اما خودسانسوری از سانسور هم بدتر است.
یادمان باشد که در همان دولتی که حالا مانند لولو از آن یاد میشود همه در این سینما فیلم ساختند. یادمان باشد در همان دولت قبل نتیجه فجر و اسکار و برلین یک خروجی بود. در همان دولت، فرهادی به اسکار معرفی شد. من و معادی و کیایی و نعمتالله پروانه ساخت و نمایش گرفتیم. در همان جشنوارهها فیلم کاهانی رد نمیشد. از فیلمساز جوان خواسته نمیشد شب اختتامیه خودش از خیر جشنواره بگذرد. در دولت نهم، بیضایی هم فیلم ساخت.
آقای دکتر ایوبی!
با شعر خواندن و لبخند مشکل سینمای ما حل نمیشود. حتا اگر حالا تنها علقهی مشترک من و شما شاعر محبوبمان باشد. امروز دیگر به چیزی بیش از زبان نرم نیاز است. مدیریت فرهنگی به گوش شنوای واقعی و پایمردی بر قولها و حمایت از همهی هنرمندان نیاز دارد.
جشنوارهی سال قبل را یادتان هست؟ همه گفتند و نوشتند که جشنوارهی فیلمهای متوسط بوده.
حذف و خانه نشین کردن آدمهای حرفهایِ مهمترین و خوشنامترین صنعت این کشور که مردم این مملکت سالها پای تربیتشان هزینه دادهاند با کدام هدف صورت میگیرد؟ چه برنامهای برای جلوگیری از فرار مغزها که سرمایهی ملی این مملکت است، دارید؟ نگاهی به لیست عوامل جشنوارهی پیش رویتان انداختهاید؟ جای دستاندرکاران فنی و هنرمندان پشت دوربین کمنظیری که همهی کشورهای منطقه حسرت به دل آنانند، کجاست؟
آقای دکتر! زمزمهها و پچپچههای درگوشی میپرسند نکند خدای ناکرده این اشتباهات سهوی نباشند؟ نکند خدای ناکرده قرار بر حذف سینمای ملیست و خودمان خوشبینانه جشن با پنبه سر بریدنش را به پایکوبی نشستهایم؟ نکند در پساتحریم در میان خیل بنجلهای صف کشیده برای اخذ طلبهای دلاریمان قرار است از چین و هند و اروپای ورشکسته، برایمان سوغات دیگری بیاورید؟
و خدای ناکرده، بدتر از همه نکند نادانسته از آشفتگی مدیریتهای ناهمگون و غیر یکدست زیردستیتان کس یا کسانی ماهیهای خود را صید میکنند؟
جناب آقای دکتر ایوبی
زین دوهزار من و ما، ای عجبا من چه منم؟
گوش بِنِه عربده را، دست مَنِه بر دهنم».