آفتابنیوز : سوشیانس شجاعیفرد در ستون طنز روزنامه شهروند در خصوص تغییر کاربری میادین در تهران نوشت.
همه چیزمان به همه چیزمان میآید! مغازهها را خراب میکنیم اتوبان رد کنیم و مترو بزنیم! بعد میدانها را خراب میکنیم که مغازه بزنیم! چند وقت دیگر وسط میدان ونک پارکینگ میزنند! وسط پل، پمپ بنزین میزنند. (خیلی آگاهانه فعل میسازند استفاده نکردم!) نخندید! اینجا ایران است! طنزپردازان واقعی میروند مدیر میشوند؛ تقلبیهایش میآیند نفوذ میکنند به مطبوعات اسم خودشان را میگذارند طنزنویس! همین الان شما بروید غرب تهران، سراغ میدان علامه جعفری را بگیرید که اسمش روی تابلوها هست! میدانی وجود ندارد! چند تا اتوبان و پل روی هم کشیدهاند! قبلا میدان علامه بوده! میخندید؟! بخندید! چون کار دیگری نمیتوانید بکنید! حالا هم که لابد شنیدهاید. میدان سابق ولیعصر، دارد میشود مجتمع تجاری!
**
-آقا، به من آدرس دادند امامزاده صالح. چه جوری باید برم؟
-ببین الان اینجا که هستیم مجتمع تجاری راه آهنه. همینجور مستقیم میری بالا، مجتمع تجاری ورزشی منیریه رو رد میکنی، بعد مجتمع تجاری جمهوری رو هم رد میکنی، میرسی به پارکینگ تئاتر شهر، اونم رد میکنی، مجتمع تجاری ولیعصر رو دور میزنی همینجور مستقیم میری بالا. مجتمع تجاری ساعی رو که رد کردی میرسی به چی؟ به مجتمع تجاری ونک! اونو مستقیم میگیری میری بالا. توی مسیرت مجتمع تجاری صدا و سیماست! اونم رد میکنیا! خلاصه ته این خیابون که رسیدی، میرسی به مجتمع تجاری تجریش که بغلش امامزاده صالحه، فقط زودتر بدو برو تا اونجا رو هم نکوبیدند مجتمع تجاری بسازند!
**
راستش را بخواهید، از دید شهرداری، تهران کلا یک مجتمع تجاری است. یک پاساژ چند طبقه است! که حالا چند واحدش هم ورودی مترو و دو سه تا اداره شده! یک زمین فوتبال هم وسطش هست که به امید خدا همان را هم تبدیل میکنند به مجتمع تجاری ورزشی امجدیه!
**
مترو قبلا هم مجتمع تجاری بود، آدامس خوشبوکننده، مسواکهای آکوآ، قلمی نیم قلمی، ام پی تیری پلیر، جورابهای نخی اعلا، سرگرمی بچه، بادکنک، شورتهای نخی! در سایزهای مختلف، مردانه بچهگانه و غیرهگانه، جون آدمیزاد، شیر مرغ، پنیر خروس! خلاصه همه چیز بود. همه جور جنسی. ولی شهرداری از کاسبها که درواقع دستفروشها بود پول نمیگرفت! الان دارد ساماندهی میکند!
**
در قطار مترو نشستهاید و مثل صدها نفر دیگر یا دارید با ماسماسکتان ور میروید یا دارید ماسماسک بغل دستیتان را دزدکی نگاه میکنید! بلندگوی قطار میگوید: ایستگاه پروتیینی جوانمرد قصاب، مسافرانی که قصد خرید راسته استخوانی، راسته بدون استخوان، سردست و گردن گوسفند را دارند در این ایستگاه پیاده شده و با استفاده از تابلوهای راهنما به مسیر خود ادامه بدهند. همچنین گوشت خورشتی، استیکی، گوشت شتر مرغ موجود است. مرغ کشتار روز، با خرد کردن رایگان، انعام فراموش نشود! ماهی تازه رسید. خانوم بذارم توی پاکت؟!
**
راستش چند باری که آقای قالیباف را دیدهام، این حجم خرابکاری به آن چهره نجیب و خجالتی نمیخورد. غلط نکنم ایشان هم اطرافیانش بد هستند! از آنجایی که آقای قالیباف آدم ماخوذ به حیایی است، ممکن است رویش نشود آنطور که باید و شاید تهران را تبدیل به مجتمع تجاری بکند! بنابر این میخواستم چند تا پیشنهاد بدهم! اول از همه: این آقای محمود دعایی دو تا ملک مرغوب، یکی در نزدیکی بازار تهران، یکی در میرداماد، عین باقلوا دستش است! همهاش آن وسط خانه سالمندان باز کرده و برای یک عده پیرمرد و پیرزن بزرگداشت میگیرد! هی میگوید مفاخر ملی! جمع کنید این بساط را! این دو ملک را بکوبید بکنید پاساژ! این افتخار ملی است! جای بعدی این لانه جاسوسی است! ما که دندان رابطه با آمریکا را کندهایم! ما که هیچی، اون برادر کوچکم بود، آن هم کنده است! خب سفارتخانه میخواهید چه کار؟! انگار دو نفر که طلاق گرفتهاند، خانهشان را نگه دارند! بکوبید آقا، بکوبید، بکنیدش پاساژ! روبرویش هم امجدیه است! آن را هم بکوبید! محکمتر بکوبید! یه مجتمع تجاری ورزشی بسازید! خود این کاخ گلستان و شمسالعماره هم حقیقتا سرطانی است. من نمیفهمم این نمادهای سلطنتی، برای چه باید جلوی چشم ما افتخارآفرینان باشد؟! هی حرص بخوریم که قاجاریها مملکت را دو دستی دادند دست روسیه و انگلیس! خب بکوبید آنجا را دو تا مجتمع تجاری بسازید، روحمان تازه شود! (کی بود گفت ای توی آن روحمان؟!)