کد خبر: ۳۴۷۳۶۳
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۷

حرکت جالب پسربچه واکسی برای پرستویی+عکس

پرویز پرستویی در صفحه اینستاگرامش خاطره ای جالب از برخورد یک پسربچه واکسی با خودش را نقل کرد که خواندنش خالی از لطف نیست.
آفتاب‌‌نیوز : پرویز پرستویی در صفحه اینستاگرامش خاطره ای جالب از برخورد یک پسربچه واکسی با خودش را نقل کرد که خواندنش خالی از لطف نیست.

پرستویی نوشت:

ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می‌خواهی؟
‎کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
‎به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می‌مالد. وقتی کفش‌ها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفش‌ها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
‎گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمی‌شود.»
‎در مدتی که کار می‌کرد با خودم فکر می‌کردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش می‌کند! کارش که تمام شد، کفش‌ها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفش‌ها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
‎گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
‎گفتم: «بگو چقدر؟»
‎گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
‎گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
‎گفت: «یا علی.»
‎با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانی‌اش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشته‌اش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
‎گفتم: «بله می‌دانم، می‌خواستم امتحانت کنم!»
‎نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
‎گفت: «تو؟ تو می‌خواهی مرا امتحان کنی؟»
‎واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که می‌رفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانه‌هایی فراخ، گام‌هایی استوار و اراده‌ای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من می‌آموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا

حرکت جالب پسربچه واکسی برای پرستویی+عکس
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۷
ناشناس
|
-
|
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
4
3
این داستان مدتها قبل در فضای مجازی منتشر شده است البته ما نمی گوییم جناب پرستویی این ماجرا را به نام خودش زده است شما هم ندید بگیرید
فريبا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
3
از همين كودكي مشتري مداري رو ميدونه. بركتش رو از خدا ميگيره!
عباس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۵۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
3
آموزنده و خوب بود به کاراکتر پرستویی هم خوب جور شده ،
ایرانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۱ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
3
مهم نیست اصل موضوع واسه کی بوده مهم درسی هست که از این مطلب میشه گرفت .
ایرانی
|
Germany
|
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
2
خداوکیلی داستان مربوط به هرکی هست کاری نداریم ولی در دنیای واقعیت آن هم دراین سن وسال اینجور افراد پاک نیت و خوش قلب و کار درست گنجی گرانبهان که با حکاتشان به امثال ماها درس می هند و خیلی ها شرمسار می شوند
محسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۷ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
4
با خواندن این داستان اشکم سرازیر شد .
نمی دانم چه چیزی در ما گمشده است که این مرام و معرفت و مردانگی یک پسر بچه واکسی ما را سر ذوق آورده و منقلب می کند؟
کاش همه یاد بگیریم از او معرفت ، بزرگ منشی و ...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۳ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۸
0
1
قبول، فقط تو این عکس کفشا رو در نیاورده واکس بزنه، در حالیکه کفش توی پای ایشون قرار داره داره واکس می زنه.
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین