کد خبر: ۳۷۶۶۱
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۳۸۴ - ۱۵:۱۲
احمدرضا عابدزاده؛يك نگاه

حسرت لحظه هاى از دست رفته

آفتاب‌‌نیوز : اين شخصيت ها فناناپذير به نظر مى رسند، غيرزمينى. آنها را از نزديك مى بينيم ولى ابدى جلوه مى كنند. مى خواهيم قبول كنيم نمى ميرند. مى خواهيم بپذيريم هميشگى هستند. خيال در اين زمينه به واقعيت پوزخند مى زند و عنان خويش را تا هر جا كه بخواهيد از دست مى دهد.
احمدرضا عابدزاده از دل جريان هاى اجتماعى سال هاى ميانى دهه 1360 بيرون آمد. او نمايانگر نيازها و از آن مهم تر شور و شرهاى يكى دو نسل پس از انقلاب بود و تا سال 1380دوام آورد. عابدزاده- و همين طور على دايى- جانمايه فوتبال پوست انداخته ايران پس از جنگ هشت ساله با عراق بودند. ولى توفيق عابدزاده نامتعارف به شمار مى رفت. معمولاً مهاجمين و گل زن ها محبوب تماشاگران مى شوند، نه دروازه بان ها.
على پروين و ناصر حجازى دو بازيكن پيش از انقلاب بودند كه پا به فوتبال پس از انقلاب هم گذاشتند. بخشى از دوام على پروين در فوتبال پس از انقلاب ناشى از گل هاى پرشمارى بود كه در نيمه اول دهه شصت زد. روزهايى كه كمتر كسى حوصله دروازه بان ها را داشت، حتى كسى مثل حجازى.
ولى عابدزاده توانسته بود نگاه يكسويه به دروازه بان ها را ناديده بگيرد و در صف اول بايستد ولو آنكه گل هاى پرشمارى را هم مى پذيرفت. او طى پانزده سال در دورانى كه فوتبال پس از جنگ روزهاى شكوفايى اش را مى گذراند در صف اول ايستاد و با ماندگارى اش- به رغم اوج و حضيض هاى متوالى- جريان ويژه خويش را رقم زد.
او آنقدر به الگوى ساخته و پرداخته خويش متكى بود تا حتى با جابه جايى از استقلال به پرسپوليس دشمنى دو حريف قديمى را بى اهميت جلوه دهد و نشان دهد وراى جريان قرمز و آبى راه خود را مى رود.
عابدزاده از دل جريان ضدبازيكن سالارى دهه شصت فوتبال ايران بيرون آمد. هر چند كه بعدها تركيب ماندگارترى از بازيكن سالارى را رقم زد. در شرايطى كه بزرگان دهه شصت فوتبال ايران از حميد درخشان، ناصر محمدخانى و حميد عليدوستى گرفته تا چنگيز و بهروز سلطانى با پرويز دهدارى مربى تيم ملى سازگارى نيافتند، دهدارى تيمى متشكل از جوانان گمنام را روانه ميدان كرد. تيمى كه در اوج جنگ، سال 1987 برخلاف انتظار خوب ظاهر شد و با بداقبالى شكست از عرب ها را پذيرفت.
دروازه بان آن تيم احمدرضا عابدزاده بود. جوانى با قد و بالاى بلند و دستان ورزيده و پرش هاى خوب. او در شرايطى كه تيم ملى ايران طعم ناكامى هاى پى در پى را طى ديدارهاى بين المللى مى چشيد درون دروازه قرار گرفت. او زمانى ظهور كرد كه تيم ملى بيش از هميشه به مرد قابل اطمينانى در چهارچوب دروازه نياز داشت، عابدزاده محصول اين نياز مفرط بود. همه به خود مى گفتند: «تا كى بايد برابر عرب ها از يكسو و تيم هاى جنوب شرق آسيا مغلوب شويم؟!»
درخشش عابدزاده در رقابت هاى 1990 پكن او را در صف اول فوتبال ايران قرار داد. (در روزهايى كه عصر على دايى آغاز نشده بود.)
تيم ملى به قهرمانى آسيا رسيد و عابدزاده در اين قهرمانى نقش كليدى بازى كرد. درخشش نامتعارف برابر كره جنوبى و سپس گرفتن دو پنالتى از مردان كره شمالى در يادها مى ماند.
پس از آن او را دروازه بانى با تمركز غريب روى ضربه هاى پنالتى شناختند. لحظه هايى كه او پس از مهار ضربه هاى پنالتى شادمانه به هوا مى پريد و خنده اش را به رخ مى كشيد بخشى از خاطرات فوتبال اين دوران شد.
فرشاد پيوس ستاره ديگر آن روزها محو مى شد ولى عابدزاده باقى مى ماند.
بعدها فقط على دايى به مرتبت او رسيد. ولى دايى بيشتر ورزشكار بود، در حالى كه عابدزاده در عرصه فوتبال نوعى ستاره به شمار مى رفت. كسى كه بدون لباس ورزشى هم برابر دوربين عكاس ها قرار گرفت و پوسترهايش دكه ها را فرا گرفتند، عجيب نبود سرانجام پا به عرصه سينما گذاشت و تصاويرش كنار بازيگران سينما چاپ شدند. احتمالاً اگر سينما را جدى مى گرفت مى توانست چند نقش اول را هم بازى كند.
او اولين ورزشكار ايرانى بود كه پس از انقلاب با تركيب ظاهرى متفاوتى در يك برنامه تلويزيونى- در اواخر سال هاى شصت- ظاهر شد. آنچه كه منجر به واكنش تند هفته نامه كيهان ورزشى- يگانه نشريه ورزشى كليدى آن دوران - شد و عابدزاده مورد حمله و تمسخر قرار گرفت. ولى باز هم دوام آورد و درون تيم ملى بلامنازع ماند حتى در روزهاى غيبتش مثل رقابت هاى مقدماتى جام جهانى 1994 و حذف غم انگيز ايران.
او چهار سال بعد در مسابقات مقدماتى جام جهانى 1998و سپس راهيابى دراماتيك ايران به اين ديدارها نه تنها نقطه اتكاى حفظ دروازه ايران شد، بلكه نماينده نسل جوان بى محاباى دورانى به شمار مى رفت كه مى خواست خودى نشان دهد و استعدادش را عيان سازد. در روزهاى پرتب و تابى كه تيم ملى ايران تا آستانه ورود به جام جهانى پيش رفت و سپس بار ديگر توسط عرب ها به ورطه سقوط نزديك شد، عابدزاده در قلب كشمكش تيم در مبارزه ماندن و رفتن با دلشوره ميليون ها ايرانى براى رسيدن به فرانسه گره خورد.
اشتباهات او در برخى از ديدارها، مثلاً رويارويى با عربستان در تهران غريب بود، ولى در مسابقه با ژاپن كه باز هم مغلوب شديم او شكست را براى طرفدارانش با نوعى عزت نفس درهم آميخت. مهم نبود ايران بازنده از ميدان خارج شد، مهم اين بود كه تماشاگران باور داشتند او از جان مايه گذاشته و تا لحظه آخر مبارزه را ادامه داده. صحنه هايى كه با توپ روى زمين غلتيد و در عين آسيب ديدگى برابر آماج حملات ژاپنى ها ايستاد بخشى از حكايتش را شكل دادند. ولى براى من به يادماندنى ترين بازى عابدزاده برابر استراليا در ديدار برگشت رقابت هاى جام جهانى 1998 در سيدنى رقم خورد. جايى كه استراليايى ها به قول خودشان فقط به يك هل ديگر (Onemorepush) براى راهيابى به جام جهانى نياز داشتند... ايران تحت فشار بى امان استراليايى ها دو گل پذيرفت كه عابدزاده روى گل دوم در ابتداى نيمه دوم بى تقصير نبود. ولى آنچه او در دقايق بعد ارائه داد بخشى از تاريخ فوتبال ايران را ساخت.
تيم دو به صفر عقب بود كه اوباش استراليايى به عابدزاده و دروازه اش حمله كردند. طى عمل ابلهانه و كريه اوباش استراليايى به نظر مى رسيد همه چيز تمام شده. شايد همه قبول كرده بوديم اين پايان راه است... ولى عابدزاده در آن لحظات حياتى، مهمترين ويژگى اش _ وراى قد بلند، آن جهش ها و پنالتى گرفتن ها _ را رو كرد، يعنى خونسردى مفرط در لحظات بحران. با خنده آميخته به تمسخر آشنايش به اوباش نگريست و با آرامش غريب در درست كردن تور دروازه به مسئولان زمين كمك كرد. اين دقايق بسيار حياتى بودند. دو بر صفر عقب بوديم و به نظر مى رسيد استراليايى ها از آن بالا به ما مى نگرند و تا حدى با ما تفريح هم مى كنند! شايد هم حق داشتند. تيم ما نشانى از توانايى بازگشت از باتلاق سيدنى نشان نمى داد.
ولى در همين لحظات، عابدزاده به جاى خشمگين شدن، فرياد و اعتراض (كه اگر هر كس ديگرى بود چنين واكنش هايى بروز مى داد)، خنديد و خونسردى اش را به رخ كشيد. وقتى ساندرو پل دستور ادامه بازى را داد، عابدزاده با نوعى سرخوشى شروع به گرم كردن خود كرد و روى زمين با نرمش فراوان معلقى زد و سپس باطراوت فراوان بلند شد و ايستاد. اين همان لحظه جادويى بود كه نه تنها به همه بازيكنان ما در ميدان نهيب زد «همه چيز تمام نشده» بلكه به تماشاگران هم گوشزد كرد «اميدوار باشيد، ما مى جنگيم»... و جنگيدند.پس از آن لحظه بود كه كورسوى اميد گوشه دلمان تدريجاً به شعله اى بدل شد و فكر كرديم مى توان ترى ونبلز متكبر را شكست داد و استراليايى ها را در خانه شان مغلوب كرد. بدون ترديد دو گل باقرى و عزيزى بدون خونسردى اميدبخش و نهيب زننده عابدزاده متصور نبود... بود؟
نقش او پس از به ثمر رساندن گل تساوى و دقايق طولانى و وقت اضافى برجسته تر شد. ثانيه ها پايان ناپذير بودند و استراليا براى گل سوم به آب و آتش مى زد. توپى كه عابدزاده درست روى خط مهار كرد مترادف با دلهره و شادى ميليون ها ايرانى در سراسر جهان بود.
وقتى سوت پايان به صدا درآمد و همه بازيكنان جشن شادى در اطراف ميدان راه انداختند، تصوير عابدزاده بيش از همه در ذهنمان ماند.
نه فقط براى قد و بالاى بلندش، بلكه براى نوع شادى اش كه بى محابا، بدون تعارف و از ته دل بود. با همان خنده هاى از ته دل.
شادى اش برابر آمريكا در جام جهانى هم تكرار شد. با پس زمينه شيرجه اى كه توپ را از روى خط برابر آمريكايى ها رد كرد و عنوان «بهترين دفع توپ توسط دروازه بانان» در آن روز را گرفت. نمايش صحنه هاى شادى او پس از اين ديدار تاريخى نيز به فولكلور ورزش ايران پيوست.
محبوبيت عابدزاده آنقدر بود تا به عنوان جايگزين على پروين در پرسپوليس در نظر گرفته شود. هر چند كنار مى كشيد و با سايپا زمزمه بازگشت سر مى داد. ولو آن كه همه مى دانستند دوران اوج اش به سر رسيده و پاى آسيب ديده اش خوب نخواهد شد... بازگشتى در كار نبود...
... اما او با سكته مغزى ناگهانى اش فصل متفاوتى براى خويش گشود. آنچه كه او را _ باز هم _ از همتايانش جدا مى كند، اشك هايى كه برايش ريخته مى شوند و دعاهايى كه براى او بر زبان مى آيند، هشداردهنده هستند. سكته عابدزاده پرده از نكته اى برمى دارد كه فوتبال كنونى ايران به بررسى موشكافانه آن سخت نياز دارد، يعنى رجعت به ارزش هاى معنوى.
حادثه عابدزاده نيش مى زند كه روزهاى زندگى ورزشى گذرا هستند. او در سكوتش روى تخت بيمارستان فرياد مى زند: همه آن مسابقه ها، گل زدن ها و گرفتن ها، پيروزى ها و شكست ها به تاريخ مى پيوندند... و آنچه مى ماند حسرت لحظه هاى از دست رفته و گذرا است.
آيا جامعه فوتبال از اين هشدار درسى درخور تلخى آن خواهد گرفت؟

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین