صفحه نخست » عمومی
کد خبر: ۳۸۴۳۴۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۳
دختر در دوران نامزدی داماد را معتاد کرد!
نگران هستم و از دست کارهای دختر ناخلفم دارم دیوانه میشوم. نمیدانم چرا این بچه افکار احمقانهای دارد!
آفتابنیوز : رکنا: نگران هستم و از دست کارهای دختر ناخلفم دارم دیوانه میشوم. نمیدانم چرا این بچه افکار احمقانهای دارد!
البته همسرم مقصر است؛ ما بعداز چند سال صاحب فرزند شدیم و خدا سه سال بعد، فرزند دیگری هم به ما داد. معصومه عشق مادریاش را با محبتهای بیحد و اندازه نثار بچهمان میکرد. متاسفانه همین محبت بیشازاندازه باعث شد دخترم لوس و ننر بار بیاید.
او به خانه دوستش رفتوآمد میکرد. هرچه میگفتم صلاح نیست وقتوبیوقت به خانه افراد غریبه بروی، فایدهای نداشت. حمایتهای همسرم از او باعث شد که پررو و بیحیا شود. دخترم بهواسطه خواهر هم کلاسیاش به موادمخدر صنعتی اعتیاد پیدا کرد. با اطلاع از این موضوع، انگار دنیا را روی سرمان خراب کردند. دستبهکار شدیم و با کمک یک درمانگر متخصص او را از منجلاب اعتیاد نجات دادیم. سه سال از این ماجرا گذشت.
خدا میداند چه خوندلی خوردیم تا او روبهراه شد. یکی از دوستانم او را برای پسرش خواستگاری کرد. ما با خوش حالی جواب مثبت دادیم و میگفتیم این بچه هرچهزودتر سروسامان بگیرد، خیالمان راحتتر است. برای دامادم سنگتمام گذاشتیم. هر کاری از دستم برمیآمد، انجام دادم. یک آپارتمان هم هدیه من و همسرم به دخترمان بود
. آنها هنوز در دوران عقد هستند. از مدتی قبل متوجه حرکات و رفتار مشکوک هردوی آنها شدم. فهمیدم دخترم، دامادم را هم معتاد کرده است.
از دست کارهای این بچه یکبار سکته کردهام. آمدهام کلانتری برای مشاوره؛ کمکم کنید.
البته همسرم مقصر است؛ ما بعداز چند سال صاحب فرزند شدیم و خدا سه سال بعد، فرزند دیگری هم به ما داد. معصومه عشق مادریاش را با محبتهای بیحد و اندازه نثار بچهمان میکرد. متاسفانه همین محبت بیشازاندازه باعث شد دخترم لوس و ننر بار بیاید.
او به خانه دوستش رفتوآمد میکرد. هرچه میگفتم صلاح نیست وقتوبیوقت به خانه افراد غریبه بروی، فایدهای نداشت. حمایتهای همسرم از او باعث شد که پررو و بیحیا شود. دخترم بهواسطه خواهر هم کلاسیاش به موادمخدر صنعتی اعتیاد پیدا کرد. با اطلاع از این موضوع، انگار دنیا را روی سرمان خراب کردند. دستبهکار شدیم و با کمک یک درمانگر متخصص او را از منجلاب اعتیاد نجات دادیم. سه سال از این ماجرا گذشت.
خدا میداند چه خوندلی خوردیم تا او روبهراه شد. یکی از دوستانم او را برای پسرش خواستگاری کرد. ما با خوش حالی جواب مثبت دادیم و میگفتیم این بچه هرچهزودتر سروسامان بگیرد، خیالمان راحتتر است. برای دامادم سنگتمام گذاشتیم. هر کاری از دستم برمیآمد، انجام دادم. یک آپارتمان هم هدیه من و همسرم به دخترمان بود
. آنها هنوز در دوران عقد هستند. از مدتی قبل متوجه حرکات و رفتار مشکوک هردوی آنها شدم. فهمیدم دخترم، دامادم را هم معتاد کرده است.
از دست کارهای این بچه یکبار سکته کردهام. آمدهام کلانتری برای مشاوره؛ کمکم کنید.
گزارش خطا
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره عضویت در خبرنامه انتشار یافته: ۱
جامعه خيلي مشكل داره، واقعا الان بهتره كه اصلا فرزندي نداشته باشي چون از بس بيكاري و بي مسئوليتي و فساد و گراني بر جامعه حاكم شده كه فرزند سالمت هم از تو شاكي ميشه كه چرا منو تو اين جامعه مريض بدنيا آوردي؟
