آفتابنیوز : خبرگزاری آفتاب هفته گذشته اقدام به انتشار نامه شهید آیت الله بهشتی از نزدیک ترین یاران حضرت امام و رییس مجلس خبرگان قانون اساسی به مصباح یزدی شهید بهشتی در نامه خود انتقاداش و نسبت به دیدگاه های مصباح یزدی در دوران حضور وی در مدرسه حقانی بیان می کند که بنا به درخواست خوانندگان گرامی خبرگزاری آفتاب اقدام به انتشار قسمت دوم این سخنان می کنیم.
قطعاً آگاهی از این مواضع بدون هیچ توضیحی نشان دهنده طرز تفکر نزدیک ترین و قدیمی ترین یاران امام در دوران مبارزات انقلاب و پس از آن نسبت به دیدگاه های آیت الله مصباح یزدی و شاگردان وی است.
خوب، سؤال دوستان این است که برداشت و نظر من در این زمینه چیست؟ در زمینه ی اصل مطلب و در زمینه ی ذیل مطلب.
دقت کنید: 1- انبیا برای بشر نقشهای گوناگون دارند. هر پیغمبر یک نقشش برای بشر این است که هدایت الهی و تعالیم الهی را که برای هدایت بشر لازم و مفید است در اختیار او قرار می دهد می نهد و به او می رساند - ابلاغ و تبلیغ «و ما علی الرسول الا البلاغ المبین». این بیانگر ابلاغ تعالیم خداوند و پیامهای الهی به خلق است.
2- پیغمران، نذیر و بشترند؛ تکان دهنده ی قوم یا جامعه ای هستند که در آن جامعه یا برای آن جامعه مبعوث شده اند.
آنان جنبش آفرینند؛ تکان دهنده اند؛ پرده های غفلت را پاره می کنند خواب زدگان را بیدار می کنند. این نقشی دیگر است. درست که این نقش با آن نقش اول همراه است اما خودش یک نقش مستقل است؛
3- انبیا مربی هستند، الگو هستند دیدار آنها برخورد با آنها مشاهده ی رفتار آنها، شهود ایمان آنها، سازنده است. این غیر از مسئله بشیر و نذیر است، این مسئله ی جاذبه است. این مغناطیس نیرومند است، کشش است. آنها کشش دارند. آنها می توانند انسانهایی را که هنوز نیروی خود جنبی و خود حرکتی در آنها به حد کفایت نرسیده، به دنبال خود بکشند. این نقش دیگری است.
این نقشها را عموم انبیا دارند. علاوه بر این به نقشهای اختصاصی برخی انبیا می رسیم.
4- انبیا آوردنده شریعت اند: احکام الهی، بینش اول، تعالیم عمومی بود. ممکن بود یک نبی شریعت جدیدی نیاورد مثل بسیاری از انبیای گذشته که دارای شرع جدید نیستند. آنها نبی اند. پیام خدا را می آورند؛ نذیرند؛ بیشترند، حرکت آفرین اند؛ جذب کننده اند؛
5- انبیا ممکن است امام و رهبر سیاسی و زمامدار امت باشند؛ یعنی حرکتها را از شکل حرکت افراد به صورت یک حرکت اجتماعی یک طوفان تکان دهنده ی جامعه در بیاورند و جامعه ی نمونه بسازند – نه تنها فرد نمونه و افراد نمونه که جامعه ی نمونه بسازند. این نقش دیگری است. این نقش پنجم است و همه انبیا امام نیستند حتی همه ی انبیای مشرع نیز معلوم نیست امام باشند. نمی گوییم آنان امام نبوده اند، می گوییم برای ما ثابت نیست که نقش امامت داشته باشند.
بنابراین ملاحظه می کنید که انبیا دارای نقشهای گوناگون هستند. حالا با آمدن قرآن و با آمدن نبی اکرم و پیغمبر اسلام می گوییم ختم شده است. چه چیز ختم شده؟ کدام یک از این نقشها ختم شده و چگونه ختم شده؟
1- گرفتن پیام الهی برای خلق و رساندن آن به خلق پایان یافته؛ ختم نبوت؛ ختم رسالت. یعنی دیگر بعد از پیغمبر اسلام کسی نیست که وحی خدا را بگیرد و به مردم ابلاغ کند.
باید بگویم روایات فراوانی که در کتب شیعه آمده این مسئله را با پیغمبر پایان یافته اعلام نمی کند؛ برای اینکه می گوید امام نیز وحی می گیرد؛ علمش را در شکل وحی از جانب خدا می گیرد. و این روایات بسی فراوان است به خصوص در «بصائر الدرجات» منسوب به محمد بن حسن صفار قمی. بخشی از آنها در کافی نیز آمده است.
البته این موضوع جای بحث دارد که آیا واقعاً این مسئله با ختم نبوت سازگار است یا سازگار نیست. البته این بحث تازه نیست. این بحث از دیرزمان در میان دانشمندان و متفکران اسلامی مطرح بوده و هنوز هم مطرح است.
در این زمینه ما در این تحقیقاتی که در دست داریم به مناسبت بحثمان پیرامون وحی و نه بحث پیرامون امام کار فراوانی صورت داده ایم. در این زمینه کارهای فراوانی شده است که هنوز هم ادامه دارد تا ببینیم به چه نتیجه ی نهایی می رسیم. ولی به هر حال مسئله است و جای بحث..
2- پیغمبر نذیر و بشیر است. آیا انذار و تبشیر با پیغمبر پایان می یابد؟ انذر و تبشیری که مستمر به مقام نبوت باشد و در حد نبوت یک بحث است ولی اصل انذار و تبشیر این طور نیست.
همه کس عهده دار انذار و تبشیر است. همه کس.
3- پیامبر جاذبه دارد؛ مغناطیس است. الگویی است که ایمان او و عمل او و رفتار او و تقوای او کشش می آفریند. آیا این امر با پیغمبر پایان یافته؟ قطعا نه.
هر مسلمانی به خصوص مسلمانی که خود را به عنوان کسی در نقش درجه ای از درجات هدایت و رهبری قرار می دهد همه ی شما این وظیفه را دارید که دارای این کشش باشید و واقعا برخورد با شما دلها را به سوی خدا و راه خدا جذب کند. غیر از این است؟ بدون شک، یکی از مهم ترین مسائل مربوط به امامت از نظر شیعه همین نقش امام است.
4- مسئله دیگر، نقش مشرع بودن پیغمبر است. پیغمبر مشرع است. آورنده شریعت جدید و همچنین آورنده کتاب جدید است. مسلما این نقش با پیغمبر اکرم خاتمه یافته است. بعد از پیغمبر اسلام دیگر کسی آورنده ی شریعت جدید و آورنده ی کتاب آسمانی نیست. این آن نقش مسلمی است که در خاتمیت باید مورد توجه قرار بگیرد. امام است، رهبر است کارگردان امور امت است زمامدار امت است اجرا کننده ی نظام اسلام است. بدون شک با وفات پیغمبر اسلام این نقش پایان نیافته و این یکی از اصولی ترین نقشهایی است که در بحث امامت باید به آن توجه بشود. این نقشی است که همه مسلمین اعم از شیعه و سنی بر آن متفق القولند که با رحلت پیغمبر پایان نپذیرفته و معنی ندارد که پایان پذیرفته باشد.
غیر از این پنج نقشی که اسم بردم و توضیح دادم پیغمبران در طول تاریخ یک خاصیت و یک ویژگی داشته اند که این ویژگی در همه ی این نقشهایی که برشمردم کم و بیش تاثیر می داشت و آن این بود که پیغمبران به دلیل اینکه با خود نشانه های پیامبری (آیات) همراه داشتند می توانستند در کسانی که قدرت اندیشه و قدرت تحلیل ایشان درحد نصاب هم نبود این معرفت و ایمان را سهل تر و آسان تر بیافرینند که بپذیرند این پیغمبر خدا و رهبر الهی است. این همان است که ما به آن معجزات می گوییم. یعنی پیغمبران نشانه های ویژه ای داشتند که این نشانه های ویژه کار شناخت رهبر را برای مردم تا حدودی آسان تر می کرد. نمی گوییم برای همه چون می دانیم که رهبری همین نشانه ها هم بگو مگو وجود داشته اما این نشانه ها کار را آسان تر می کرد؛ یعنی پیغمبر یک پشتوانه اختصاصی برای رهبری خود داشت.
آیا این نقش یعنی برخورداری از داشتن نشانه های اختصاصی برای قبولاندن رهبری خویشتن به مردم با پیغمبر اکرم پایان پذیرفته است یا نه؟ در اینجا شیعه ای که معتقد باشد ائمه نیز دارای معجزاتی هستند و نشانه هایی از این قبیل دارند که با کمک آن نشانه ها امامت خود را برای مردم روشن می کنند، می گوید این نقش در ائمه نیز ادامه داشته است. و کسانی که یا شیعه باشند و برای امام قائل به معجزه نباشند (معجزاتی از این قبیل؛ یعنی معجزه ای که بخواهد دلیل امامت او باشد) یا شیعه نباشند طبعا معتقدند که این نقش نیز با پیغمبر اسلام پایان پذیرفته است.
مسئله دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کنم مسئله ای است که در حوزه ی ولایت تکوینی وارد می شود. کلیه ی مسائلی که در حوزه ی ولایت تکوینی مطرح می شود از بحث امروز ما خود به خود خارج است. برای اینکه ارتباطی با سوالی که مطرح شده ندارد. آن یک بحث و مطلب دیگری است؛ مرزهایی دیگر و آهنگی دیگر دارد من همواره در مورد این مسئله گفته ام که بزرگ ترین خطا را طرح آن در محافل و مجامع عمومی می دانم. برای اینکه بدون شک این مسئله آن قدر ظریف است و ظرافت دارد که انسان را در مرز میان ایمان و کفر قرار می دهد و خود ائمه ما مکرر توصیه کرده اند که این گونه مسائل برای عموم قابل طرح نیست در روایات طرح مسائلی از این قبیل را برای عموم منع کرده اند. اینکه می بینید همواره، هر وقت این مسئله مطرح شده جنجالهای بی فرجام یا بدفرجام به وجود آورده ناشی از همین خصلت ذاتی این مسئله است. به همین دلیل است که من در تمام بحثها همیشه هر کس این سؤال را کرده گفته ام آقا، این مسئله برای آقا و امثال آقا اصلا قابل مطرح کردن نیست. تو از امامت امام و نبوت نبی در آن شان مسلم روشن قابل فهمش چه نتیجه بردی و چه عمل کردی و به کجا رسیدی که حالا می خواهی وارد این نقش بشوی؟ نقشی که می ترسم اگر اشتباه بفهمی در گودال شرک بیفتی. و به هر حال به جای اینکه برای تو عامل مسئولیت آفرین و بیدار کننده باشد. عامل غفلت زا باشد و دلخوش کننده و دلگرم کننده ی بی جا و کاذب.
این است که اجازه دهید این مسائل را کنار بگذاریم. بنده نه فقط در اینجا بلکه هیچ وقت به این قبیل سؤالات دوستان و غیردوستان پاسخی نخواهم داد. این مسئله اگر قابل بحث است در میان جمع رفقایی قابل بحث است که از نظر بلوغ علمی و بلوغ فکری، به خصوص در مباحث فلسفه ی متعالیه و حکمت متعالیه از یکسو، و مباحث کتاب و سنت از سوی دیگر، به حدی رسیده باشند که (بتوانند از عهده ی بحث برآیند) رسیدگی به این نوع مسائل پیچیده چه وقت جزو واجبات اولیه و نخستین یک مسلمان بوده که ما حالا خودمان را موظف به طرح آنها بدانیم؟!
به همین دلیل است که ما الان باید به سراغ آن مسائل روشن و همه کس فهمی برویم که می تواند تکلیف یک انسان مسئول و راه یک انسان متعهد مسئول را روشن بنکد. و این در قلمرو همین مسائلی بود که عرض شد.