کد خبر: ۳۹۴۰۶۰
تعداد نظرات: ۶۳ نظر
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۱
درباره روستایی که مردمش هنوز در ١٠٠‌سال پیش متوقف شده‌اند؛

بچه‌های این‌روستا از خانه خارج نمی‌شوند/نه خبری از موبایل است و نه اینترنت/کسی هرگز زنان روستا را ندیده؛با نامحرم حرف بزنیم که‌چه؟

گفت‌وگو با زنان نامحرم نه‌فقط برای علیرضا که برای همه مردان روستا یک خط قرمز پر رنگ است: «با نامحرم حرف بزنیم که چه؟» از زنانشان که بپرسی، صورت‌هایشان را در هم‌ می‌کشند. همسایه‌های فانوس‌آباد یا همان روستای ایستا می‎‌گویند کسی هرگز زنان این روستا را ندیده است.
آفتاب‌‌نیوز :
روزنامه «شهروند» نوشته است: یک دروازه سفید، هشدار «ورود ممنوع» می‌دهد در انتهای یک مسیر بن‌بست و تبریزی‌ها، پشت یک دیوار کاهگلی بی‌پنجره با درهای چوبی و زنگ‌های طنابی سکوت کرده‌اند. سکوت نخستین نشانه زندگی در روستای بی‌نامی است که آدم‌هایش سال‌هاست پشت دیوار زندگی می‌کنند؛ پشت تبریزی‌ها.

چراغی اگر در خانه‌هایشان می‌سوزد، همه فانوس‌های نفتی کوچکی است که سوسوی نورشان در تاریکی شب‌ها از دور پیداست و دور، همان جایی است که آنها برای خودشان ساخته‌اند: یک روستای بی‌نام در طالقان، یک روستای بی‌زمان، پای کوهی بلند و کنار رودی روان. جایی دور از همه آدم‌ها.

زندگی در نقطه‌ای پرت و بی‌هیچ نشانی از زندگی مدرن انتخابی بود که ٣٠‌ سال قبل شماری از تبریزی‌ها را در طالقان و در حاشیه رودخانه شاهرود زیر سقف‌ خانه‌های کوتاه قد ساده، گرد هم جمع کرد. آنها هجرت کردند. خودشان می‌گویند مهاجرانی‌اند که آمده‌اند تا با فاصله از زندگی مدرن و تمام تکنولوژی‌های دست‌ساز بشر همان راهی را ادامه بدهند که میرزا صادق مجتهدتبریزی، فقیه مشهور دوره مشروطیت گفته بود. با الهام از آرای تجددستیز اوست که آنها چنین زندگی عجیبی را در زمانه تسلط مدرنیته برای خودشان سامان داده‌اند؛ فقیهی که بر طرد مطلق اندیشه تجدد و دستاوردهایش تأکید می‌کرد و تا پایان عمر بر حرام بودن استفاده از ابزار تکنولوژیک، جدید و مدرن فتوا داد و ساکنان این روستای محصور در میان درختان تبریزی‌ بلند همه پیروان همان مرجع‌اند؛ گوشه‌نشینانی خموش که بی‌هیچ شباهتی به آدم‌های امروزی زندگی را پشت دیوارها برده‌اند.

در طالقان در کنار جاده رستوران توت‌فرنگی، همان‌جا که جاده‌هایش خاکی است و سکوت تبریزی‌ها بلند، دست‌هایی دور خانه‌های یک روستا دیوار کشیده‌اند. تا چشم کار می‌کند، دیوار است. دیوارهای کاهگلی به‌هم پیوسته‌ای که یک مستطیل بزرگ ساخته‌اند و مردم روستا پشت این دیوارها زندگی می‌کنند. روی دیوار به فاصله‌های منظم، درهای چوبی بی‌پیرایه‌ای هست که هر کدام به یکی از خانه‌های پشت دیوار باز می‌شود. ٩ در روی یکی از دیوارها و ٥ در روی دیوار دیگری. ٢ در بزرگتر چوبی محل ورود و خروج عمومی روستاست. درهایی شبیه دروازه. درهای روی دیوار همه شکل هم‌اند، بی‌نام و نشان و شماره‌ای، یک‌رنگ و با یک ارتفاع که کنار آن طناب بلندی است که اگر بکشی صدای یک زنگوله کوچک به گوشت می‌رسد.

در روستا سکوت است و فقط گاهی صدای پرنده‌های خوشحالی می‌آیند که لابه‌لای تبریزی‌ها آوازی سر می‌دهند تا شاید بشکنند این سکوت به‌هم پیوسته را.

دری باز می‌شود. یکی از درها. مردی سرک می‌کشد. صورتش پیدا نیست. در بسته می‌شود. صدای پای غریبه‌ها آمده. مردم روستا غریبه‌ها، پچ‌پچ‌ها و صورت‌های پرسوال‌شان را خوب می‌شناسند. سایه‌ای تا پشت در دیگری می‌آید، از شیار در کسی بیرون را نگاه می‌کند و چند دقیقه بعد سایه محو می‌شود. سایه‌ها پشت دیواری که مثل یک دژ روستا را دربرگرفته راه می‌روند. برگ‌های سبز تاکی از روی دیوار خانه‌ها خودش را بالا کشیده و دود غلیظی که خبر از پخت‌وپز زنان روستا می‌دهد، به آسمان می‌رود.

دری باز می‌شود. سیمای مردی سالخورده با زنبیل قرمزی در دست، پیراهنی سفید که تا زانوهایش می‌رسد و شلوار کتان نخودی رنگ از دور پیدا می‌شود. کلاه حصیری‌اش را پایین می‌کشد. از نزدیک‌ترین فاصله به دیوار با قدم‌های کوتاه آهسته راه می‌رود. سلام اول را ناشنیده رد می‌کند و سلام دوم را با صدایی زیر پاسخ می‌دهد. صدای او یک خوشامد سرد است: «ما صحبتی نداریم. زندگی ما یک زندگی سنتی است دیگر، چی را می‌خواهید بدانید؟»

با این‌که دوست ندارد حرف بزند، کنجکاوی سرک می‌کشد در آسمان افکارش، می‌ایستد و با صدایی زیر حرف می‌زند، با جمله‌های کوتاه‌کوتاه و بدون توضیح اضافه. می‌گوید آدم‌های پشت دیوار ٩خانوار بیشتر نیستند. همه با هم ٤٠نفری می‌شوند و با غریبه‌ها میانه‌ای ندارند. نه این‌که سر جنگ داشته باشند که زندگی بی‌آزارشان در این گوشه پرت ساده‌تر، ساکت‌تر و مهربانه‌تر از این حرف‌هاست: «درباره ما دروغ زیاد نوشتند. گفتند اهل جنگ و دعوا هستیم. ما را چه به این حرف‌ها؟ همه ما تبريزي هستيم. تا چند‌سال پیش راحت بودیم اما الان مردم خیلی اذیت‌مان می‌کنند. آخر هفته‌ها، تعطیلی‌ها نمی‌گذارند راحت زندگی کنیم. این زمین‌ها ملک شخصی ما است. نوشته‌ایم کسی نباید وارد شود اما همه فکر می‌کنند می‌توانند بیایند این‌جا و تفریح کنند!»

این‌جا یعنی ١٥هکتار زمین به‌هم پیوسته نزدیک ساوجبلاغ که آنها برای یک زندگی متفاوت به سبک پیش از مدرنیته برای خودشان خریده‌اند. گوشه‌به‌گوشه روستا پر است از هیزم‌هایی که در کنار نفت تنها سوخت مصرفی اهالی روستاست. مرد زنبیل به دست کنار کوهی از چوب‌ها که با نهایت نظم روی هم چیده شده‌اند، کلاهش را از سر برمی‎دارد، صورتش آفتاب‌سوخته است و چشمانش به رنگ قهوه‌ای روشن و صورتی با محاسن تنک. صدایش آن‌قدر آرام است که باید گوش‌ها را تیز کرد تا حرف‌هایش را شنید: «خانه‌هايمان هر کدام حدود هزارمتري می‌شود. همه زمين‌هاي این‌جا هم مال ما است. هيچ‌چيز آماده‌اي استفاده نمي‌كنيم. تا جايي كه مقدور هست خودمان تولید می‌کنیم و اگر نباشد از بيرون استفاده مي‌كنيم. بعضي وقت‌ها به‌ندرت شاید لازم شود، مثلا پارچه را از بیرون می‌خریم. هر كسي خودش به بچه‌ها خواندن و نوشتن ياد مي‌دهد. بچه‌ها مدرسه نمی‌روند؛ سوادشان در حد خواندن و نوشتن و آشنایی با کتاب و اصول است.»

منظورش از کتاب قرآن‌کریم است و از اصول؛ حدود و موازین شرعی، واجبات و محرمات. در مجموع ١٨ تا ٢٠ جلد كتاب در روستا موجود است كه رساله علميه ميرزاصادق مجتهدتبريزي و كتاب خطي سيدحسين نجفي‌طباطبايي از آن جمله است و می‌گویند نسخه دست‌نویس دو رساله مشروطیت هم در اختیار آنهاست.

 طبق موازین شرعی شیعیان دختران‌شان را به خانه بخت می‌فرستند، مرد می‌گوید: «خیلی زود نه، ١٥ یا ١٦سالگی. ازدواج‌ها در خودمان است. سببی و نسبی نسبت داریم. نشده پسري دختر از بيرون بگيرد. نه آن دختر مي‌تواند بيايد اين‌جا زندگي كند، نه پسر ما مي‌تواند با دختري از بيرون زندگي كند.» دری باز می‌شود. مرد زنبیل به دست در پی صدای آشنایی که او را می‌خواند، می‌رود. مردی است درست شبیه خودش با یک کلاه حصیری و یک پیراهن بلند تا زانو و یک شلوار نخودی رنگ. با هم سلام گرمی می‌کنند و می‌روند پشت دیوارها و در بسته می‌شود. آنها در زمانه پیش از تکنولوژی توقف کرده‌اند. آنها که خود را منتظران ظهور می‌دانند، از همه مظاهر تکنولوژی خلق‌شده پس از دوران مشروطه گریزانند، چراکه اعتقاد دارند با همراهی با مظاهر مدرنیسم در تغییر در نظام آفرینش شریک شده و تشبه به کفار پیدا کرده‌اند. برای همین هم بود که چند‌سال پیش وقتی «حسین عسگری»، پژوهشگر نخستین کتاب درباره این روستا را نوشت، نام «ایستا» را برای آن پیشنهاد کرد. بعدها که راز زندگی تبریزی‌ها پشت این دیوارها از پرده برون افتاد، بعضی‌ها نامش را گذاشتند روستای «توقف» و ساکنانش را «اهل توقف». برخی هم به آنها می‌گویند انتظاريون يا آخرالزماني‌ها.

طالقانی‌ها، همسایه‌های روستا را می‌گویم، قبل از همه این حرف‌ها نام دیگری برای آن گذاشته بودند: «فانوس‌آباد». به خاطر فانوس‌هایی که شب‌ها در خانه‌های این مردم تارک دنیا سوسو می‌زند از دور.

مردم روستا همه اینها را شنیده‌اند، آنهایی که از بیرون می‌آیند، دوستان‌شان به آنها گفته‌اند. خودشان نه روزنامه می‌خوانند، نه موبایلی در بساط زندگی روزمره‌شان هست و نه پای اینترنت به زندگی‌هایشان باز شده که همه اینها براساس اصول اعتقادی و راهی که آنها دنبال می‌کنند، «حرام» است. خودشان این اسم‌ها را دوست ندارند و وقتی می‌پرسی از نام و نشان روستایشان همان مرد زنبیل به دست می‌گوید: «روستای ما اسمی ندارد، این‌جا منطقه كردِ سر است و ما هم شیعیان و از منتظران امام زمانیم.»

آمدن‌شان به طالقان، آن مهاجرت ٣٠‌سال قبل بی‌دلیل نبوده است. در متون مذهبی به این موضوع اشاره شده که بخشی از یاران امام زمان(عج) در زمان ظهور از طالقان به همراهی او برمی‌خیزند. ساکنان کوی منتظران بنابر روایات معتقدند ظهور امام زمان(عج) در كنار كوه‌ها و رودخانه‌ها اتفاق مي‌افتد و ٣٠سال قبل «حسین‌قلی ضیایی» پیر فعلی اهل توقف بعد از درگذشت میرزا صادق مجتهدتبریزی به طالقان آمد و این‌جا را انتخاب کرد برای هجرت، منطقه‌ای که از سویی تکیه داده به کوه و از سوی دیگری همسایه است با آب.

این‌روزها بین همه اسم‌ها، اهالی روستا «کوی منتظران» را بیشتر دوست می‌دارند. این را مردی می‌گوید با موهای یکدست سپید که از سومین در روی دیوار بیرون می‌آید. نامش «علیرضا»ست و صدایش شبیه همان مرد زنبیل به دست. دستش را روی دیوار کاهگلی می‌گذارد و سرش را پایین می‌گیرد. می‌چرخد. تقریبا به پشت، نگاهش به دیوار است. گفت‌وگو با زنان نامحرم نه‌فقط برای او که برای همه مردان روستا یک خط قرمز پر رنگ است: «با نامحرم حرف بزنیم که چه؟» از زنانشان که بپرسی، صورت‌هایشان را در هم‌ می‌کشند. همسایه‌های فانوس‌آباد یا همان روستای ایستا می‎‌گویند کسی هرگز زنان این روستا را ندیده است.

زنان از روستا به بیرون رفت‌وآمد می‌کنند؟

«علیرضا» همان‌طور با صورت رو به دیوار می‌گوید: نه! اصلا.

به هیچ‌وجه؟ یعنی در تمام عمر پشت همین دیوارها زندگی می‌کنند؟

اصلا.

چرا؟

زنان کاری ندارند که بیرون بیایند.

روزشان را چطور می‌گذارانند، چه کار می‌کنند؟

کار خانه. خانه كلي كار دارد.

شما که گاز ندارید، چطور غذا می‌پزنند؟

با هیزم.

یعنی تا آخر عمر زنان از خانه بیرون نمی‌آیند؟

فقط در صورت «ضرورت». اگر نیاز پزشکی پیدا کنند که در روستا نتوانیم آن را درمان کنیم.

مثلا چه مشکلی؟

چشم‌پزشکی.

چند تا بچه دارن؟

٢ تا ٣ تا.

بچه‌ها بیرون می‌آیند؟

نه، بچه‌ها و خانم‌ها بیرون نمی‌آیند.

خريدهاي خانه را مردان انجام مي‌دهند؟

از بيرون چيزي به آن صورت نمي‌خريم، براي خوراك كه هیچ‌چيز نمي‌خريم. چيزهايي كه ضروري باشد. آن هم یک نفر از مردان روستا می‌رود و برای همه خرید می‌کند. آن هم در صورت «ضرورت»، هر چند ماه یک‌بار.

«در صورت ضرورت» کلیدواژه مهمی در ادبیات روزمره ساکنان روستای ایستاست. همان نقطه‌ای که آنها را کمی به دنیای بیرون از خودشان متصل می‌کند. در روستایی که استفاده از هر تکنولوژی حرام است و آدم‌ها شناسنامه گرفتن را حرام می‌دانند و حتی خانه‌ها و زمین‌هایشان سند ندارد، چون حرام است، بعضی «ضرورت‌ها» تدریجا تغییراتی در زندگی‌شان ایجاد کرده، مثلا این‌که در کمال شگفتی یک وانت نیسان آبی خریده‌اند: «تا ٥‌سال پيش ماشين نداشتيم، اسب و گاري داشتيم الان ديگر شلوغ شده و نمي‌شود با اسب تا طالقان و در خیابان تردد كرد. به‌ناچار و به جبر از صنعت و ابزار جديد استفاده می‌کنیم. «ضرورتا» (این کلمه را با تأکید می‌گوید) يك نيسان خريديم كه مال همه اعضای روستاست تا بخشي از وسايل و بار‌ها را در مواقع «ضروري» جابه‌جا كند. ديديم چاره نيست، فقط براي «ضرورت» از ماشين استفاده مي‌كنيم.» اینها را «علیرضا» می‌گوید و بعد بیان می‌کند باید برود سرکار. کدام کار؟ کار هر روزه، شکستن هیزم‌ها، سرکشی به زمین‌ها و احوال‌پرسی از گاوها، گاومیش‌ها و اسب‌ها.

صدای ناله یک در می‌آید. باز می‌شود. این بزرگترین در روی دیوار است. پشت این در سیمای خانه‌های آجری یک طبقه‌ای پیداست که پنجره‌های چوبی کوچکی دارند، پنجره‌هایی لابد در حد «ضرورت». تصویر یک گاری از دور پیداست و هیچ‌کس در کوچه‌های باریک پشت در آمدوشدی ندارد. زنی پشت پنجره نیست و آفتاب ظهر روی زمین پهن است. غریبه‌ها راهی به پشت دیوار ندارند.

در روستای ایستا گاری‌ها و فرغون‌ها در زندگی روزمره حرف اول را می‌زنند. در کوچه‌های خاکی بیرون روستا روبه‌روی خیلی از درها به جای خودرو یک فرغون پارک شده است. روبه‌روی هر در یک آلاچیق چوبی دست‌ساز است که متعلق به همان ساکنان پشت در روبه‌رو است. مردان روستا در همین آلاچیق‌ها نجاری می‌کنند و ابزارهایشان همه دستی است. روبه‌روی آلاچیق دوم، دری باز می‌شود. این بار از جوان‌های روستاست، مردی با موهای سیاه و لباسی یکدست سفید که کلاه حصیری‌اش را پایین می‌کشد، فرغونش را بلند می‌کند و چند قدم جلوتر از در دیگری وارد محدوده دیوار می‌شود. جوان‌های روستا هیچ میانه‌ای با غریبه‌ها ندارند، مخصوصا اگر دوربین به دست باشند، آن وقت است که صدایی مثل فریاد بلند می‌شود: «بروید بیرون! بروید...» عکس گرفتن و عکاسی در کوی منتظران یک عمل حرام است، تکنولوژی است دیگر. آنها از روبه‌رو جلوی هیچ دوربینی ظاهر نمی‌شوند و تنها از پشت سر است که می‌توان تصویر از آنها و از روزمرگی‌ها و زندگی ساده و عجیب‌شان ثبت کرد. عجیب؟ «ما عجیب نیستیم. ما که تغییری نکرده‌ایم، شما تغییر کرده‌اید. زندگی از قدیم و ندیم همین‌جور بوده، قديم و نديم اين‌جوري بود، شما عوض شديد و حالا ما را قبول نداريد. درسته؟» اینها را پیرمردی می‌گوید، نشسته در سایه.

صدایش با لهجه غلیظ تبریزی‌ها زنگ‌دار است و نگاهش مهربان. خوب حرف می‌زند: ما راضي هستيم به همين سبك زندگي و عادت داريم. خانم‌هایمان هم بیرون کاری ندارند، خود ‌ما با نامحرم چه ارتباطي داشته باشيم؟ به بچه‌هایمان هم تحمیل نمی‌کنیم این زندگی را. مختارند كه اگر خواستند بمانند و نخواستند بروند. يكي دو مورد بوده كه رفتند و بعد نتوانستند بيرون زندگي كنند و برگشتند.»

به‌گفته او ساکنان روستا به زیارت نمی‌روند، دعا و عبادت دسته‌جمعی هم ندارند و رسم‌شان این است که هر کسی به تنهایی دعا و مناجات می‌کند.

وقتی از اسمش بپرسی، می‌خندد و می‌گوید: «می‌خواهید چه کار؟ ٧٨ سالم است، چهار بچه دارم و نوه ندارم. شما که نمی‌دانید ما مشکلات‌مان زیاد است. اسم ما را می‌نویسید، بدتر می‌شود. چند هفته قبل يك نفر آمده بود مي‎‌گفت كه جايي ندارم. یک شب پناهش دادیم، بعد آمدند از پاسگاه به ما گفتند كه چرا نگه‌اش داشتيد، مگر مي‌شناختيد؟ گفتيم نه نمي‌شناختيم. گفتند بلكه از فرقه داعش بوده باشد! ما که غریبه راه نمی‌دادیم دیگر اصلا راه نمی‌دهیم...»

پیرمرد از روزی که آمده، از همان ٣٠سال پیش می‌گوید: «چرا آمدیم؟ اینها داستان‌ها دارد بابام جان.... ٣٠سال قبل این‌جا بود، اما این شکلی نبود تا ما آمدیم. این تبریز‌ی‌ها را کاشتیم. خانه‌ها را ساختیم، دیوارها را کشیدیم و بعد بقیه آمدند. مهریه برای زنان؟ نه چيزي به نام مهريه سنگين نداريم. اصلا از وقتی آمدیم این‌جا ازدواج نداشتیم، اين كارها همش تبريز شده بود که آمدیم. عزاداری هم به شکل شما نداریم. تبريز حدود ٥٠٠فاميل بوديم. عالم ما آمیرزا صادق كه فوت كرد، ٤٠‌سال قبل بود حدودا، عده‌اي نتوانستن همان‌طوري بمانند، رفتند شهرنشين شدند و از بيرون هم عده‌ای آمدند و قاطي شدند با ما. خلاصه جمع ما را برهم‌زدند. ما تصمیم به هجرت گرفتیم. زنان ما هم موافق شدند و آنها که نمی‌خواستند، نیامدند. هيچ‌كسي به اجبار اين‌جا نيامده است. زندگاني ما اين‌طور نبوده که اجبار کنیم به دیگران. الان مردم خيلي عوض شده‌اند اما بچه‌هاي جوان ما الان از ما در اين راه بهترند و از خود ما با این زندگانی موافق‌ترند. اصلا قبول نمي‌كنند كه بيرون در شهر زندگي كنند. ما خودمان انتخاب كرديم. همه چيز داشتيم گذاشتيم كنار.»

وقتی می‌پرسی «این‌جا بدون برق و آب لوله‌کشی چطور حمام می‌روید؟» مثل آدمی که تعجب کرده باشد، می‌گوید: «قبلا مگر مردم بدون اینها چطور زندگی می‌کردند؟ ما همان‌طور زندگی می‌کنیم. آب را با چوب گرم و براي حمام استفاده مي‌كنيم. چوب‌ها را هم خودمان می‌بریم، کارمان زیاد است...» ساکنان روستای ایستا ثروتمندند، خیلی بیش از آنچه به نظر می‌رسد. همه آنها از زمین‌داران بزرگ و ملاکان سرشناس تبریزند که حالا هم عواید همان زمین‌ها و املاک است که به زندگی‌شان سرازیر می‌شود. ساکنانی که خودشان زمانی از تجار بزرگ تبریز بودند و هنوز هم همان‌طور که پیرمرد می‌گوید «شناسِ» مردم تبریز هستند، آن‌قدر که برای معامله‌های بدون سند و شناسنامه دغدغه‌ای ندارند.»

علاوه بر طالقان در روستاهایی در حاشیه تبریز گروه دیگری از پیروان میرزا صادق مثل ساکنان همین روستا زندگی می‌کنند اما مرکزیت اصلی آنها همین‌جاست و بقیه به نوعی خودشان را زیرمجموعه این روستا می‌دانند به‌ویژه آن‌که این روستا محل زندگی پیر آنهاست. پیر آنها؟

قبل از انقلاب بود که جوانی به منطقه طالقان آمد. در جست‌وجوی مردان طالقانی مورد نظر روایات و احادیث اسلامی بود. آنها از یاران نامدار امام زمان(عج) به شمار می‌روند. اما وقتی کسی را نیافت، زمین‌هایی را خرید و حدود چند‌سال بعد با هجرت همین ساکنان در ۱۳۶۹خورشیدی چنین زندگی را در شهرستان طالقان پی‌ریزی کرد. جوان آن سال‌ها حسین‌قلی ضیایی، حالا پیر این روزهای روستای ایستاست. همان کسی که حرف اول و آخر را می‌زند و وقتی ما می‌رسیم، مردم می‌گویند: «ايشان رفتند تا دهی در رحيم‌آباد تا گاو بياورند و ‌احتمالا شب بمانند و بعد بيايند.» در کوی منتظران، کسی منتظر مهمان و همسایه تازه‌ای نیست، هوادار و پیرو جدیدی را نمی‌پذیرند: «دو خانه خالی داریم اما كسي را نمي‌پذيريم. قبلا هم شده، بعضی‌ها دوست داشتند بیایند و این‌طور زندگی کنند، آمدند اما نتوانستند بمانند. امتحان كرديم هم براي ما سخت است و هم براي آنها. ما از همه چيز دست كشيديم، مردم نمي‌توانند.»

در روستایی که بی‌زمان است و آدم‌هایش چشم به آسمان دارند، عیار زمان، رفت‌وآمد آفتاب است. خورشید که می‌رسد وسط آسمان یعنی باید رفت. پیرمرد می‌ایستد. صلات ظهر است، باید برود. می‌رود با یک کلاه حصیری بر سر، یک پیراهن سفید بلند که تا زانوهایش می‌رسد و یک شلوار نخودی رنگ. با قدم‌های کوتاه و آهسته و از کنار همان دیواری که روزها، زندگی‌ها و آدم‌های متوقف‌شده در زمان را پشت درختان بلند، پشت تبریزی‌ها پنهان کرده است. دود سیاهی پشت دیوار به آسمان می‌رود. زنی، غذای ظهر را می‌پزد. صدایی می‌گوید: «رفتند...» و سایه‌ها از پشت درها کنار می‌روند. دری ناله می‌کند. حالا دیگر غریبه‌ها رفته‌اند و می‌شود درهای چوبی را باز کرد.


بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۶۳
حامد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۵
4
10
اینجاروستانیست...یک گروه وفرقه هستند که به دستوررهبرشان به زوریا به اختیارخودرامحصور کرده اند! به نظرمیرسد باید بادید حقوقی وقانونی به مسئله نگریست ومطمئن شدکه کسی به زوروجبر مجبوربه ماندن واسارت نشده است. ازاینگونه فرقه های بعضا انحرافی وخرافی دردنیا کم نبوده ونیست
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
چرا اینقدر راحت قضاوت می کنیم و تهمت فرقه گری به دیگران می چسبانیم
شاید در همین کنج عزلت نشستن آرامشی دارن
ماکه دایه متمدن بودن داریم به کجا رسیدیم؟!
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۵
0
10
واقعا از خواندن این خبر خیلی متاسف شدم ، این نوع زندگی شاید خواست خودشان باشد ولی بچه هایشان چه گناهی کرده اند که باید این طوری زندگی کنند ، جنایت همیشه به معنی کشتن نیست بعضی وقت ها گرفتن آزادی از یک موجود زنده نیز نوعی جنایت است .
امیر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
9
77
ایده آل دلواپسان !
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
"کسی زنان روستا رو ندیده"
یعنی زنا هم دیگه رو نمی بینن؟
فک می کنم منظور از "کسی" فقط مردها هستن
حامد
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
اوج شناخت آقای امیر و خیلیای دیگه از دلواپسان!!!
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
خدا همه رو شفا بده.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
خب الان که چی؟مثلا ماکه غرق در تاکنولوژی هستیم دلمون خوشتر از اوناس؟؟؟
بذاریدمردم هر طور راحتن زندگی کنن.غربزده های بیچاره
سارا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۱۷ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
2
3
آرمان شهر !
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
10
21
یاصاحب الزمان
پاسخ ها
hamed
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
اتفاقا تو همین رویا هستند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
4
18
ایده ها و اعتقاداتشان که بسیار عجیب و غیر قابل قبول است . مامورین سرشماری نفوس و مسکن در ماههای آتی هنگام سرشماری مراقب خودشان باشند.
علي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
2
20
بهرحال بايد به انتخابشون احترام گذاشت ولي خدائيش بخش بزرگي از اعتقاداتشون احمقانه است
آدم ياد عقايد عجيب و غريب مثلا سبط يهودي ها و يا آميش ها ميندازه
پاسخ ها
ناشناس
| France |
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
در هر حال این سبک زندگی رو دوست دارن و باید بهش احترام گذاشت. در آمریکا هم برخی گروهها مشابه اینها زندگی میکنند به دور از تکنولوژی.
ابی
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
انتخابشون تا اونجا که به خودشون مربوطه قابل احترامه. ولی بچه هاشون چی؟ این درسته که اونها رو هم ( حالا اجبار هم که نباشه با شستشوی مغزی)ایزوله کنن ؟
احسان
| United States of America |
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
توی آمریکا قومی شبیه اینها هستند که میگن تجدد با مسیحیت در تضاده. دوستم می گفت تازگی موافقت کردن که بچه هاشون درس بخونن.اح
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
4
35
اين كارها هنر نيست....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
5
1
امام و پیامبر اینها کیست ؟؟
لابد خودشان
چون پیامبر و امامان ما در همه چیز پیشرو بودند و در عصر سنگی زندگی را محدود نکردند
چنانکه امام رضای غریب هم از کشورش بیرون آمد و نشان داد که اسلام دین انزوا نیست !!!!
سقراط حکیم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
2
13
شبیه این روستا را توی فیلم کینگ کنگ دیدم!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
10
که چی ؟
امیر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
1
با خواندن مطالب بالا یاد جمله معروف دکتر شریعتی افتادم : با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته نشو. در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش.
آنچه ما از روایات و داستانهایی که در مورد یاران امام زمان ( عج ) خواندیم ،یاران واقعی حضرت افرادی هستند از بطن جامعه دارای کسب و کار و شغل مناسب ولی منصف . نه عده ای آدم بریده از جامعه و منزوی .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
31
11
همه مگر باید با استاندارهای آمریکای وحشی خود را تطبیق دهند.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
آقای ناشناس اول خودت تو آینه نگاه کن بعد به امریکا گیر بده اون وقت معلومه کی وحشیه
مهرداد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
3
26
سلام. این که خودتو از دیگران ایزوله کنی و گناه نکنی حسنی نداره. اگر قاطی مردم بودی و معصیت نکردی هنر کردی.
روش پیامبر اکرم و ائمه اطهار هم این نبوده که خودشونو از دیگران جدا کنند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
28
8
کنترل روابط محرم و نامحرم نشانه عقب ماندگی نیست.
هرچند داشتن اینترنت با سرعت خیلی بالا هم نشانه پیشرفت نیست. (اینترنت افغانستان از ما سرعتش بیشتره)
hamed
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
4
17
دنیا برای زندگی در مریخ برنامه ریزی میکنه ما دنبال رویا هستیم ملت عجیبی هستیم....
ناشناس
|
United States of America
|
۱۰:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
3
15
چند سال دیگر خارجی ها از ایران همین گزارش را می فرستند!
عزیز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
4
انسان از درون به بیرون از زندگی لذت میبرد
درون این ادمها بسته است و تلاش میکنند به مسیر بیرون نگذرند.
ناشناس
|
United States of America
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
0
3
حرام اندر حرام به اینا میگن
ناشناس
|
United States of America
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
6
9
حرام اندر حرام به اینا میگن
سروش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
27
هیچ نکته ی مثبتی به هیچ عنوان تو این روستا ندیدم.. بعضیا وختی خدا یک چیزی میگه,گندشو در میارن.. اینا مهمون نواز نیستن, حتی جواب سلام به زور میدن,خداوند گفته زن ها حجاب داشته باشه,هر کار دیگه ای خواستن بکنن,حقوق زن و مرد یکیه توی دین خدا,ولی به چه منطقی میان حرف خدا رو عوض میکنن,زن هارو زندانی و برده میکنن توی خونه,حق ندارن بیرون بیان..
بعضیا واقعا در مقابل قهمیدن مقاومت میکنن و خودشون نمیخوان بفهمن.. خدا این همه نعمت رو واسه اسایش بیشتره بنده هاش آفریده.. اگه تکنولوژی خوب نیست پس همون ماشین رو هم نباید میخریدن..
این که ادم بره توی یک غار زندگی کنه و 24 ساعته تنهایی عبادت کنه و هیچ وخت اصلا در معرض گناه قرار نگیره که بخواد گناه کنه,نباید با کسی که توی جمعیت زیادی زندگی میکنه خودشو از گناه حفظ میکنه یکی باشه.. اینا حتی واسه عبادت هم جمع نمیشن
این جماعت جز یک سری تعصبات الکی و ناجور هیچی ندارن و به جای نمیرسن
پاسخ ها
ناشناس
| Germany |
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
عزیز دل وخت نیست وقت صحیح است دوما این همه گیردادن برای چی اونا که اصلا به وسایل ارتباط جمعی وصل نیستن واز اظهار نظرهای شما باخبرنمیشوند درضمن مگه قرارنیست توزندگی افراد سرک نکشیم پس این همه توهین برای چی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
2
10
خلایق هر چه لایق!
ناشناس
|
Saudi Arabia
|
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
12
در امریکا گروهی به نام آمیش ، تکنولوژی رابه منطقه خود راه نمی دهند .
اطلاعات بیشتر ، گوگل کنید.
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
1
10
شما فکر میکنید نوع برگترش یعنی جامعه خودمون همچین مشکلاتی نداره؟؟؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
0
0
کجایی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
2
14
خاک .شما ها انسانید ؟ از انسان بودن فقط تولید مثل رو یاد گرفتین .
ارش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۶
14
0
من به میرزا تبریزی احسنت میگم چون این یک نظریه است انسان با مدرنیته ای که منشا ونبدا ان وکنترل ان دست شیطان است به گمراهی میرود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
12
1
من دوست دارم مثل اینها زندگی کنم
ولی امکان نداره چون خانواده ام تحمل نمی کنند
خوش به حالشان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
0
6
زندگی با استفاده از تکنولوزی کمتر بهتره ولی اینکه تمامی اونرو نفی کنی اشتباه است .باید تعادل باشد بنده که این روستا رو از نزدیک دیدم میدانم که تعصب گریبان انها را گرفته با گوشه نشینی نمیتوان زندگی طبیعی داشت
صابر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
10
4
این گزارش با دید منفی و غیر واقع بینانه تهیه شده مردم این روستا زندگی خوش وباصفایی دارند که گزارشگر نتوانسته یا نخواسته منعکس کند
محسن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
0
6
مسخره كردن يا قضاوت كردن يا توهين به عقايد ديگران در اسلام و در هيچ مكتب فكري به درد بخوري تأيبد نشده. ابن جماعت هيچ آزاري به هيچكسي نمي رسونند. سبك زندگي خودشون رو هم تبليغ نكردن و كسي رو هم مجبور نكردن مثل خودشون زندگي كنه. تا جايي كه متوجه شدم فرزندانشون هم سبك زندگي والدينشونو انتخاب كردن.
مگر خداوند انسان را آزاد نيافريد تا خودش انتخاب كنه؟؟ لطفا به انتخاب هاي ديگران احترام بگذاريد و روشي را كه خودتان دوست داريد براي ديگران تجويز نكنيد.
امید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
3
1
من که حوصله اینجور زندگی رو ندارم اما چرا بعضیا توهین میکنن به اینا. اینا که کاری به کسی ندارن .یه نفر اینجا اینا رو با دلواپسا یکی میدونه.این نهایت بی انصافیه که با دلواپسا مقایسه شون کنیم.اینا کجا دلواپسای مزاحمممممممممممم کجا؟.ما باید از خودمون راضی باشیم که هی چک خالی به هم میکشیم یا اینا..........بی انصافی نکنین.اینا بهتر ازما هستن
صادق
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۷
1
1
چکار به این مردم ساده و سالم دارید؟ میخواهید آنها هم مثل ما اهل دروغ غیبت تهمت و هتک حرمت برادران و خواهران دینی و حرام خواری و گناه شوند ؟ همینقدر که ما خوشبخت هستیم بس است نمیخواهد به خوشبخت شدن آنها با شرکت در قرعه کشی جوایز نفیس فکر کنید!
تبریز
|
France
|
۰۱:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
0
4
کاش حداقل یه عکسی چیزی از اون روستای خیالی که براش رمان نوشتی میذاشتی تا یکم ما تبریزی ها باورمان میشد که همچین روستایی هست جایی که شما نویسنده دیده اید و ما تبریزی ها خبری هم نداریم جالب است ، شبیه داستان گاو و میش نوشتی ، کاملا معلومه که داستان تخیلی نوشتی برای جلب توجه ،چون جز چن متن بی دلیل اصلا دلیلی برا اثبات وجود خارجی داشتن همچین روستایی به کار نبردی
سرهنگ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
2
5
پتانسیل تشکیل گروههای تکفیری را دارند.از ما گفتن بود.
پاسخ ها
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
آمار تکفیری ها رو دارید که چند درصد از اروپا و .... به داعش می پیوندند؟!
سرهنگ
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
آقا مهدی جان اونها هم در اروپا همین تفکرات را دارند.چرا فکر میکنید همه در اروپا لائیک هستند؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
6
0
زندگی یعنی این
آدم بهتر است با دلش زندگی کند تا فکرش
پاسخ ها
سرهنگ
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
با دل زندگی کردیم که این عاقبتمان شد!!!
فریاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۸
3
1
خوش بحالشون فست فود نوشابه و ساندویچ نمیخورند... عوضش گل گاوزیون کاسنی قارچ کوهی و کنگر مصرف میکنند.
پاسخ ها
پنجعلی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
عزیزم اینها که در دسترسه.شما هم بخور.
شهروند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
1
1
ازسایت وزین آفتاب بخاطر تهیه این گزارش زیبا تشکر میکنم
الماسی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۹
0
2
فکر کنم اینها ...... ،،
علی خان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
0
3
انیشتین میفرماید: دو چیز پایان ندارد. جهل انسان و کهکشان. اولی را مطمئنم ولی دومی رانه.
آخه جهالت چه فلاکتی به سر موجود دو پا میاره.
اگه اون شیخ صادق زنده بود که از مظاهر تمدن بهترین استفاده رامیکرد.
میخاین خدا را خوش بیاد مث آدم بیاین بین مردم، کار کنین و هر شب دستمزدتان را بخشش کنید، خدا بیشتر خوشش میآید نه که مث جذامیا برین جدا از جامعه.
علی خان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
0
3
انیشتین میفرماید: دو چیز پایان ندارد. جهل انسان و کهکشان. اولی را مطمئنم ولی دومی رانه.
آخه جهالت چه فلاکتی به سر موجود دو پا میاره.
اگه اون شیخ صادق زنده بود که از مظاهر تمدن بهترین استفاده رامیکرد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
0
0
بلاخره چند چند شدن؟ منظورم تیم والیبال دهکده است؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۰
1
1
اينها تمام يا اكثرشون از ثروتمند ترين هاي تبريز هستند وقطعا تا قبل از انتخاب اين نوع از زنذگي با همهء مظاهر ونماد هاي تكنولوژي اشنا بوده اند ولي زندگي ساده رو انتخاب كرده اند ! گزارشگر اشاره اي به پرورش اسب هاي ميلياردي شان نكرده است معمولا اكر به دور دستها سفر كنند باز از غذاي خودشان استفاده ميكنند !
ایرانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
0
0
در روش زندگی همه باید آزاد باشند مگر خلاف احکام دین وقرآن
علی معرف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
0
0
امام زمام همچین چیزی نمیخواد
افرادی باید باشند که در معرض گناه هستند و گناه نمی کنند ......وگرنه منم بلدم برم تو غار و بگم امام زمانی ام ......
عارف کسی است که زن خواهد و کار کند و تلاش کند برای خلق
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
0
0
در آمریکا هم فرقه هایی در ایالت اوهایو و بعضی مناطق دیگر وجود دارند که دقیقاَ با چنین طرز تفکری زندگی میکنند و با سایر مردم و تکنولوئی تماس و ارتباطی ندارند. همه چیز را به صورت طبیعی تهیه میکنند. و به سبک ۲۰۰ سال قبل لباس میپوشند. و البته خیلی هم مذهبی هستند ولی به سبک خودشان!
داود
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۲
1
0
انشاالله که در نیتشان راسخ و استوار باشند . احادیثی که در مورد یاران امام زمان نوشته اند و در آنها اشاره شده که چهل و پنج نفر از یاران مولا اهل طالقان هستند طبق تحقیقات برخی از علما اشاره به طالقان افغانستان دارد الله و اعلم. روش درست زندگی کردن در صورت اینکه کسی تشخیص دهد که عموم مردم راه و روش زندگیشان اشتباه است طبق حدیث امامان معصوم همراه مردم بودن و همراهی نکردن با مردم است .
محرم نژاد
|
Germany
|
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۳
0
1
هرکس باوری دارد و به باورهای همدیگر نیز احترام باید گذاشت . محرم یا نامحرم حرف راستی است که آنها به آن اعتقاد راسخی دارند . . . نه برای ما که زندگی شهری خیلی چیزها را عادی نموده و حتی خیلی از کارهها که الان عادی شده در حقیقت مکروه و ناشایست است
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین