آفتابنیوز : این مترجم و اسطورهپژوه درباره تاثیر نویسنده و ادبیات بر جامعه و اینکه گفته میشود این تاثیر در حال حاضر کم شده است یا اینکه برخی
معتقدند نویسنده نمیتواند بر جامعه تاثیر بگذارد، در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: اندازهگیریِ تاثیر کار آسانی نیست و در جوامع و دورههای مختلف فرق میکند. اتفاقا در کتابی به نام «حیوان قصهگو» نوشته گاتشال که ترجمه کردهام و هماکنون در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای گرفتن مجوز نشر در رفتوآمد است به این مسئله پرداخته شده و در آن از کتابهایی نام برده میشود که تاثیر عجیب و غریبی بر جامعه خود گذاشتهاند. مثلا از تاثیر عجیب و غریب کتاب «کلبه عمو توم» در جنگ داخلی آمریکا میگوید و اینکه چگونه این کتاب باعث تحولات عظیمی در انگلستان شد یا باعث شد در جنگ داخلی آمریکا، جنوبیها ببازند. در این کتاب همچنین از کتابهای دیگری که توانستهاند تاثیرات زیادی بر جامعه خود بگذارند، نام برده میشود.
مخبر در ادامه گفت: به هر حال از اینها که بگذریم تاثیرگذاری کتابها میتواند بر روی آدمها و سیاستمداران باشد، بنابراین رمان و ادبیات به شکلهای مختلف میتواند بر جامعه تاثیر بگذارد. خوانده شدن کتاب «هری پاتر» از سوی ۷۰ میلیون نفر شوخی نیست. این آدمها بالاخره روزهایی را صرف خواندن این کتاب کردهاند و بنابراین نمیشود که بر روی آنها هیچ تاثیری نداشته باشد. البته تاثیرها متفاوت است. مثلا کتابهای صادق هدایت به نسبت کتابهای فهیمه رحیمی شاید تیراژ پایینی داشته باشد اما تاثیری که هدایت بر روی ادبیات و از طریق آن بر روی افراد و دگرگونی زندگی آنها داشته غیرقابل انکار است و به این راحتی نمیتوان از او رد شد. انسان باید تکلیفش را با این جهانبینی مشخص کند و نمیتوان آن را نادیده گرفت. از این موضوع میتوان شروع کرد و به تاثیرگذاری ادبیات بر جامعه رسید.
او سپس درباره برخی اظهارنظرها درباره کمتاثیر شدن ادبیات و کتاب و نویسندگان در جامعه بخصوص با حجم روزافزون استفاده از شبکههای مجازی بیان کرد: فکر نمیکنم این تاثیر کم شده باشد. شاید بشود گفت تاثیر روشنفکران و نه تنها ادبیات در نیمه اول قرن ۲۰ تا دهه ۷۰ میلادی به طور کلی بیشتر از الان بود. الان شاید به دلیل همین وسایل ارتباط جمعی جدید این گروه آن تاثیرگذاری قبل را بر جوامع ندارند. اما این قطعی است که تاثیرشان بیشتر از سهمشان است. مثلا هنوز آثار کیارستمی تاثیرگذار است؛ هم بر روی سینمای ایران و هم سینمای جهان و جایگاه سینمای ایران در آن.
مخبر درباره این اعتقاد که معرفتشناسی، اخلاق و منش زندگی ایرانی در دل آثار شاعران بزرگ تعریف شده و به نسل بعد منتقل شده و امروز به ما رسیده است، اظهار کرد: درباره خودم باید بگویم حافظ هنوز بیشترین تاثیر را بر روی من دارد؛ هم در نگاهم به جهان و هم شیوه زندگیام و ساخته شدنش، و هنور هم تحت تاثیر او هستم. اصلا حافظ بخشی از هویت ایرانی شده است. یا سعدی، خیام، فردوسی و مولانا. مگر میشود کسی در این دنیا زندگی کند، زبانش هم فارسی باشد، اما به بیتی از شعرهای مولانا فکر نکرده باشد؟! وقتی کسی به شعر مولانا فکر میکند بر روی او تاثیر میگذارد. یا وقتی شهرام ناظری یک بیت از شعرهای مولانا را میخواند مگر میشود احساس شنونده به غلیان درنیاید؟
این مترجم و اسطورهپژوه در حال حاضر ترجمه کتاب «حیوان قصه گو» نوشته جاناتان گاتشال را برای کسب مجوز نشر در وزارت ارشاد دارد که بخشی از آن در حوزه عصبشناسی، روانشناسی، ادبیات و نقش ادبیات و قصهگویی در تکامل بشر است. از این نظر که قسمتهایی از این کتاب درباره تاثیر برخی کتابها در جوامع خود بوده، عباس مخبر بخشهایی از آن را برای انتشار در اختیار ایسنا قرار داده است که در پی میآید:
در سال ۱۸۵۲، داستان مبارزه هولناک الیزا و یکی دیگر از بردگان ایالت شلبی، یعنی عمو توم، بهصورت کتاب به چاپ رسید. این کتاب بعد از کتاب مقدس بهپرفروشترین کتاب قرن نوزدهم تبدیل شد. «کلبه عمو توم» عامه مردم آمریکا را به دو دسته تقسیم کرد. این کتاب با نشان دادن ستمکاریهای بردهداری، احساسات موافق الغای بردگی را در شمال برانگیخت. تصویر این کتاب از بردهداری همچون نهادی جهنمی که ددمنشان بر آن فرمان میراندند، به وحدت جنوب در دفاع از بردهداری نیز کمک کرد. بردهدار نمونه این کتاب سیمون لگری، هیولایی سادیست است که ضربه مشتی شبیه به پتک آهنگری دارد. او پتک را در مقابل صورت بردگانش تکان میدهد و میگوید، "امسال مشت مانند آهنی که سیاهان را بر زمین میکوبد سخت شده است. هنوز سیاهی را ندیدهام که با یک ضربه بر خاک نیفتاده باشد."
هنگامی که در میانه جنگ داخلی، رئیسجمهور آبراهام لینکلن با هریت بیچر استوو ملاقات کرد، در عبارتی معرف اظهار داشت، "پس شما همان زن کوچکی هستید که کتابش باعث این جنگ بزرگ شد." لینکلن در این اظهارنظر خود قدری مبالغه کرده است، اما مورخان اتفاق نظر دارند که " کلبه عمو توم" بر فرهنگ آمریکا تأثیر بسزایی داشته و هنوز هم دارد. این کتاب به شعلهور شدن احساساتی دامن زد که مخربترین جنگ تاریخ آمریکا را در پی داشت. علاوه بر این، بر افکار عمومی جهان نیز تأثیرات مهمی برجای گذاشت. به نوشته پل جانسون مورخ، "در بریتانیا، موفقیت این رمان تا حدودی باعث شد بریتانیاییهایی که منافع اقتصادیشان در گرو رابطه با جنوب بود، بیطرف بمانند." چنانچه بریتانیا وارد این جنگ شده بود، نتیجه میتوانست چیز دیگری باشد.
در دهههای اخیر که تقریباً مقارن با گسترش تلویزیون است، در روانشناسی، مطالعاتی جدی درباره تأثیر داستان بر ذهن انسان آغاز شده است. نتایج حاصل از این تحقیقات، منسجم و قابل توجه بودهاند: داستان، ذهن ما را قالبریزی میکند. داستان، خواه از طریق کتاب در معرض آن قرار بگیریم، یا فیلم، و یا بازیهای ویدیوئی، حقایقی را درباره جهان به ما یاد میدهد؛ بر منطق اخلاقی ما تأثیر میگذارد؛ و در ما ترسها، امیدها، و اضطرابهایی پدید میآورد که رفتار و حتی شاید شخصیتمان را تغییر میدهد. پژوهشها نشان میدهند که داستان همواره ما را نوازش میکند و گازمان میگیرد و بدون آنکه بدانیم یا موافق باشیم، ذهنمان را قالبریزی میکند. هر چه عمیقتر مجذوب داستان شویم، قدرت تأثیر آن نیز بیشتر خواهد شد.
چاپ یازدهم دانشنامه بریتانیکا در مورد تأثیر وسیع ادبیات بر زندگی میگوید، "تأثیر آن بر سرنوشت بشر به اندازه مهار کردن و به خدمت گرفتن آتش بوده است. اما همه اینطور فکر نمیکنند. و.ه. اودن مینویسد "شعر هیچ تأثیری ندارد"، و اسکار وایلد بر آن است که "همه هنرها کاملاً بیفایدهاند." از این دیدگاه، داستانها تأثیرات نسبتاً اندکی دارند. وانگهی اغلب مردم ابله نیستند. آنها فرق میان واقعیت و خیال را میدانند و در برابر آلت دست شدن مقاومت میکنند.
آدمهای مرکّبی
شخصیتهای داستانی صرفاً لکههایی از مرکّب بر کاغذند (یا لکههایی شیمیایی بر سلولوید). آنها آدمهای مرکّبیاند. آنها در خانهها و شهرهای مرکّبی زندگی میکنند و شغلهای مرکّبی دارند. مسائلشان مرکّبی است. آنها عرق مرکّبی میریزند و مرکّبی گریه میکنند، و هنگامی که بریده میشوند خون مرکّبی میریزند. با این همه آدمهای مرکّبی بیوقفه بر غشاء متخلخلی که دنیای مرکّبی آنها را از دنیای ما جدا میکند فشار میآورند. آنها در دنیای ساختهشده از گوشت و خون ما به حرکت درمیآیند و در آن قدرت واقعی تزریق میکنند. همانطور که دیدهایم این موضوع در مورد داستانهای مقدس کاملاً آشکار است. آدمهای مرکّبی کتابهای مقدس، در دنیای ما حضوری زنده و واقعی دارند. آنها رفتارها و آداب و رسوم ما را شکل میدهند، و با انجام این کار، جوامع و تاریخها را تغییر میدهند.
این مطلب در مورد داستانهای معمولی نیز صادق است. در سال ۱۸۳۵ ادوارد بولور لیتون، رمانی بهنام رینتسی نوشت. ریشارد واگنر جوان، با الهام گرفتن از این رمان، اپرای خود را نوشت. بولور لیتون، آدمهایی را از دل کاغذ و مرکب احضار کرد. واگنر این آدمهای مرکبی را بر صحنه برد تا داستان خود را آواز بخوانند. آن آوازها آدولف هیتلر را تغییر داد، و از طریق او جهان را. در آمیزه عجیب عواملی که بدترین جنگ تاریخ و بدترین نسلکشی را رقم زد، ای بسا که آدمهای مرکبی واگنر ــ زیگفرید، پارسیوال، رینتسی ــ نقش مهمی داشتهاند.