آفتابنیوز : دكترعلى شريعتى متفكر و انديشمندى بود كه در يك دوره تاريخى، تأثير فزايندهاى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهيد دكتر بهشتى با اشاره بدين موضوع، حق مطلب را ادا مىكند:
«دكتر در طول چند سال حساس، هيجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نيروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصيل، نقش سازندهاى داشت و دلهاى زيادى را با انقلاب اسلامى همراه كرد. اين انقلاب و جامعه بايد قدردان اين نقش مؤثر باشد.»(1)
آثار دكتر شريعتى از فراز و فرودهاى بسيارى برخوردار است؛ برخى آثار وى همچون «اسلامشناسى متعهد با مخاطبهاى آشنا» و «تشيع علوى، تشيع صفوى» داراى ضعفهاى ساختارى و اساسى مىباشد، و برخى از آثار وى از جمله «علىعليه السلام»، «فاطمه، فاطمه است» و «نيايش» را بايد در رده كتاب هاى خوب و تأثيرگذار وى محسوب كرد.
برخى از سخنرانىها و نوشتههاى دكتر شريعتى در مورد شهادت امام حسينعليه السلام و حادثه كربلا، از جمله آثار خوب وى به شمار مىرود. در اين نوشتار سعى خواهيم نمود به حدّ وسع خود، ديدگاه دكتر شريعتى را در اين موارد به تصوير كشيم:
1. شهيد
نوع فهم دكتر شريعتى از مفهوم عالى شهيد، برداشتى خالص، عميق و ناب از فرهنگ اصيل اسلامى است. وى در تعريف كلمه «شهيد» مىگويد:
"شهيد در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستين و امين و هم چنين به معنى آگاه و نيز به معنى محسوس و مشهود، كسى كه همه چشمها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."(2)
«شهيد» زنده، جاويد، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخابگر و روزى خوار نعم الهى است و اين اصيلترين دريافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مىرود، چنانچه قرآن كريم نيز بدان اشاره مىكند. دكتر شريعتى در جاى ديگر مىنويسد:
"شهيد، قلب تاريخ است؛ هم چنان كه قلب به رگ هاى خشك اندام، خون، حيات و زندگى مىدهد، جامعهاى كه رو به مردن مىرود، جامعهاى كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش، از دست دادهاند و جامعهاى كه به مرگ تدريجى گرفتار است، جامعهاى كه تسليم را تمكين كرده است، جامعهاى كه احساس مسئوليت را از ياد برده است و جامعهاى كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاريخى كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است؛ شهيد همچون قلبى، به اندامهاى خشك مرده بىرمق اين جامعه، خون خويش را مىرساند و بزرگترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل، ايمان جديد به خويشتن را مىبخشد. شهيد حاضر است و هميشه جاويد؛ كى غائب است؟"(3)
بخش فوق بيشتر رويكردى كربلايى دارد، بدين معنا كه دكتر با نگاه به شهيدان كربلا و فضاى حاكم بر آن، به وصف شهيد پرداخته است و الا هميشه اينگونه نيست كه در جامعهاى منحط و رو به عقب، سيماى تابناك شهيد رخ نمايد. شهداى جهادهاى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و امام علىعليه السلام شاهد اين ادعاست. البته مرحوم شريعتى بدين موضوع پرداخته است كه در جاى ديگر بدان اشاره مىكنيم.
يكى از بهترين و حيات بخشترين سرمايههايى كه در تاريخ تشيع وجود دارد، شهادت است.
2. شهادت
شهادت، بُرندهترين سلاحى است كه هيچ دشمنى را ياراى مقاومت در برابر آن نيست، مرحوم شريعتى در اين باره بحثهاى مبسوطى دارد كه براى رعايت اختصار، به گزيدههايى از آن اشاره مىكنيم.
"يكى از بهترين و حيات بخشترين سرمايههايى كه در تاريخ تشيع وجود دارد، شهادت است."(4)
"در فرهنگ ما شهادت، مرگى نيست كه دشمن ما بر مجاهد تحميل كند. شهادت مرگ دلخواهى است كه مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بيدارى و بينايى خويش، خود انتخاب مىكند!... شهادت، در يك كلمه - بر خلاف تاريخهاى ديگر كه حادثهاى است و درگيرى است و مرگ تحميل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، يك درجه است، وسيله نيست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود يك تكامل، يك علو است؛ خود يك مسئوليت بزرگ است؛ خود يك راه نيم بُر به طرف صعود به قله معراج بشريت است و يك فرهنگ است."(5)
امروز اين سخنان با پشتوانه سرمايه عظيم انقلاب، جنگ تحميلى و انديشههاى ناب حضرت امام قدس سره براى نسل جديد، عادى و جا افتاده شده است؛ ليكن در اواخر سال 50 كه اين سخنرانىها ايراد شده، فضاى فكرى جامعه دست خوش تحولات اساسى بود و لزوم ارائه مفاهيم «حماسى اسلامى» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس مىشد.
علاوه بر اين، خفقان و امنيت پليسى حاكم بر آن دوره تاريخى، بيانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طورى كه بعد از سخنرانى «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمك، حاضران تظاهرات با شكوهى برپا كردند.
مرحوم شريعتى شهادت را به دو بخش حمزهاى و حسينى تقسيم مىكند. شهيد مطهرى نيز از منظرى ديگر، بدان مىپردازد؛ وى در اين مورد مىنويسد: "جناب حمزه، سيدالشهداى زمان خودش است و امام حسينعليه السلام سيدالشهداى همه زمانها است."(6)
دكتر شريعتى در اين باره مىگويد: "ما دو نوع شهيد داريم؛ سمبل يكى حمزه سيدالشهداء، و سمبل ديگرى امام حسينعليه السلام است."(7)
براى روشن شدن تقسيم بندى فوق، مستقلاً به هر كدام مىپردازيم.
شهادت حمزهاى
«حمزه يك قهرمان مجاهد است كه براى پيروزى و شكستن دشمن رفته، شكست خورده و كشته و شهيد شده است... حمزه و ساير مجاهدان براى پيروزى آمده بودند - البته با احتمال اين كه اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پيروزى و شكستن دشمن بود... بنابراين شهيد حمزهاى و شهادت حمزهاى، عبارت است از مردى و كشته شدن مردى كه آهنگ كشتن دشمن كرده است."(8)
دكتر شريعتى شهداى حمزهاى را مجاهدانى مىداند كه نه براى شهيد شدن، كه كشتن و شكست دادن دشمن به ميدان جهاد شتافتهاند و شهادت، آنها را انتخاب كرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظيفه اوليه اسلامى شهداى حمزهاى، شكست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، ليكن قضاى الهى بر سرنوشت ايشان، شهادت نوشته است. بنابراين، شهيد حمزهاى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمىباشد؛ چرا كه وظيفه اوليه خود را شكست دادن دشمن مىداند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مىكند.
شهادت حسينىعليه السلام
"شهادت حسينى كشته شدن مردى است كه خود براى كشته شدن خويش قيام كرده است... امام حسينعليه السلام از مقوله ديگرى است؛ او نيامده است كه دشمن را با زور شمشير بشكند و خود پيروز شود، و بعد موفق نشده و يا در يك تصادف يا ترور توسط وحشى، كشته شده باشد. اين طور نيست، او در حالى كه مىتوانسته است در خانهاش بنشيند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خويشتن را انتخاب كرده است... امام حسينعليه السلام يك شهيد است كه حتى پيش از كشته شدن خويش به شهادت رسيده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خويش، از آن لحظه كه به دعوت وليد - حاكم مدينه - كه از او بيعت مطالبه مىكرد، «نه» گفت، اين، «نه» طرد و نفى چيزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسين شهيد است."(9(
سمبل شهادت حسينى در اين تعريف، تنها سلاح پيروز است. البته شهادت حسينى شرايط ويژه خود را مىطلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گير مىشود و ارزشهاى والاى اسلامى مسخ مىگردد و موعظهها بر گوشهاى سنگين كارگر نمىافتد؛ حسين با همه دانايى به عدم توانايى خود در پيروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پيشواز مرگ مىرود و با انتخاب شهادت، بزرگترين كارى را كه مىشد كرد، انجام مىدهد.
ثمره شهادت امام حسينعليه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هويّت اصيل اسلامى و زدن داغ رسوايى كُشتن فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر پيشانى كريه حكومت يزيد است.
در شهادت حسينى، وظيفه اوليه اسلامى براى يارى دين خدا، شهادت است؛ در اين جا مجاهد فىسبيلالله با شهادت خود، دين خدا را يارى مىكند. شهادت عمار ياسر نيز از اين قبيل است؛ ليكن انعكاس شهادت اباعبدالله الحسينعليه السلام به دلايلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.
در شهادت حسينى، شهيد با خوب مردن پيروز مىشود و در شهادت حمزهاى، با خوب كشتن. در شهادت حسينى، شهيد با شكست ظاهرى از دشمن پيروز مىشود و در شهادت حمزهاى، شهيد با پيروزى بر دشمن. در شهادت حسينى، وظيفه اوليه شهيد، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظيفه اوليه شهيد، مجاهدت و تلاش براى شكست دشمن است.
3. امام حسينعليه السلام
تأثير اباعبدالله الحسينعليه السلام بر روى انديشههاى دكتر شريعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسينى وى، در همه آثارش به وضوح ديده مىشود. بازتاب حماسه حسينى در جولان فكر و روحيه وى بسيار گسترده، شورانگيز و عميق مىباشد؛ به طورى كه بسيارى از جريانات سياسى و اجتماعى و رويدادهاى تاريخى را با رويكرد به «حادثه كربلا» تحليل و ارزيابى مىكند. پرداختن به عاشوراى حسينى از منظر دكتر شريعتى بيشتر انعكاس يك قريحه قوى، احساس شورانگيز و ترجمان روح حماسى و بىتاب اوست. اين بخش در زواياى مختلفى قابل مدح است، كه اختصاراً به چند مورد از آن مىپردازيم:
الف) شرايط نهضت امام حسينعليه السلام
"شكل مبارزهاى كه حسين انتخاب كرده، قابل فهميدن نيست مگر اين كه اوضاع و شرايطى كه حسين در آن شرايط، قيام خاصّ خودش را آغاز كرد، فهميده بشود... اكنون حسين مسئول نگاهبانى انقلابى است كه آخرين پايگاههاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، يعنى حكومت اسلام و جبهه حقيقت و عدالت، يك شمشير برايش نمانده و حتى يك سرباز! سالهايى است كه بنىاميه همه پايگاههاى اجتماعى را فتح كرده است."(10)
اسلام در اين زمان، چون پوستين وارونه شده است؛ ارزشهاى اسلامى رنگ باخته و دين با حاكميت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مىرود. امام حسينعليه السلام در چنين شرايطى براى اصلاح دين جدش قيام مىكند؛ از يك سو، نيرويى براى تغيير وضع موجود ندارد و از ديگر سو، در سكوت خود مشعل اميدى نمىبيند. بنابراين، با تنهاترين و برندهترين سلاح، سلاح شهادت، به رويارويى با يزيد، مظهر باطل مىشتابد و با شهادت خويش بر آنها پيروز مىشود.
ب) بايستن و نتوانستن
"فتواى حسين اين است: آرى! در نتوانستن نيز بايستن هست؛ براى او زندگى، عقيده و جهاد است. بنابراين، اگر او زنده است و به دليل اين كه زنده است، مسئوليت جهاد در راه عقيده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسين، زندهتر كيست؟ در تاريخ ما، كيست كه به اندازه او حق داشته باشد كه زندگى كند؟ و شايسته باشد كه زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ايمان داشتن، زندگى كردن، آدمى را مسئول جهاد مىكند و حسين مَثَلِ اعلاى انسانيت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن يا نتوانستن، ضعف يا قدرت، تنهايى يا جمعيت، فقط شكل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئوليت را تعيين مىكند نه وجود آن را."(11)
«بايستن» يعنى براى انجام دادن وظيفه مسئوليت دينى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پيشبرد آن، به تناسب زمان و شرايط، اقدام كردن. گوياترين كلام براى اداى اين مفهوم، فرمايش حضرت امام قدس سره است؛ ايشان در پيامى فرمودند:
"ما مأمور به اداى تكليف و وظيفهايم، نه مأمور به نتيجه."(12)
هر مسلمانى در هر شرايطى، وظيفهاى دارد كه بايد بدان عمل نمايد؛ ليكن اقتضاى زمان، شكل انجام وظيفه را به تناسب خود، دستخوش تغيير مىسازد. عمل به وظيفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرايطى «فقه» و در برههاى «پرداختن به مسايل علمى» است؛ ليكن آنچه با تحول زمان دگرگون نمىشود، اصل اداى تكليف و انجام وظيفه است.
ج) هنر خوب مردن
"او (امام حسينعليه السلام) فرزند خانوادهاى است كه هنر خوب مردن را در مكتب حيات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مىفهمند و به همه آنها كه پيروزى بر خصم را تنها در غلبه، بياموزد كه شهادت نه يك باختن، كه يك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خويش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پيروز مىشود و حسين «وارث آدم» - كه به بنىآدم زيستن داد - و «وارث پيامبران بزرگ» - كه به انسان چگونه بايد زيست را آموختند - اكنون آمده است تا در اين روزگار به فرزندان آدم چگونه بايد مردن را بياموزند."(13)
شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان كه خوب زيستن و خوب زندگى كردن، هنر مردان الهى مىباشد. خوب مردن نيز هنرى است كه در درجه اول، شهدا آن را به ارث مىبرند. شهدا شمعهاى فروزانى هستند كه با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پيروز مىشوند. سيدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدايان امام حسينعليه السلام كسانى هستند كه از مايه جان خويش در راه خدا نثار مىكنند و به راستى حسين آموزگار بزرگ شهادت است كه هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزريق مىكند.
د) آثار شهادت امام حسينعليه السلام
"برخى درباره آثار شهادت حسينى ترديد كردند! و آن را قيامى خواندهاند كه شكست خورده است؛ شگفتا! كدام جهاد و كدام جنگِ پيروزى بوده است كه دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق انديشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاريخ، اين همه گسترده و عميق و بارآور باشد؟... حسين با شهادت «يد بيضاء» كرد، از خون شهيدان «دم مسيحائى» ساخت كه كور را بينا مىكند و مرده را حيات مىبخشد... اما نه تنها در عصر خويش و در سرزمين خويش، كه «شهادت» جنگ نيست، رسالت است؛ سلاح نيست، پيام است؛ كلمهاى است كه با خون تلفظ مىشود."(14)
تأثير حادثه كربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاريخ، عميق و فراگير بوده است. نهضتهايى كه با فاصله كمى با الهامگيرى از قيام خونين كربلا شكفتند - مانند قيام توابين و ابومسلم خراسانى - و جانهاى مردمى كه از ترنم خونهاى گرم شهيدان كربلا زندگى يافتند، معدود نيستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است كه هم در شروع نهضت، پيروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اكنون همواره زير درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسينعليه السلام جريان يافته است. به راستى كدامين عشق و ايمان جوشان براى پيشبرد انقلاب اسلامى مىتوانست به اندازه عشق و ايمان حسينى مؤثر باشد؟
ه) زندگان جاويد
"آنها كه تن به هر ذلتى مىدهند تا زنده بمانند، مردههاى خاموش و پليد تاريخند و ببينيد آيا كسانى كه سخاوتمندانه با حسين به قتلگاه خويش آمدهاند و مرگ خويش را انتخاب كردهاند - در حالى كه صدها گريزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجيه شرعى و دينى براى زنده ماندن شان بود - توجيه و تأويل نكردهاند و مردهاند، اينها زنده هستند؟ آيا آنها كه براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها كردن حسين و تحمل كردن يزيد دادند، كدام هنوز زندهاند؟ هر كس زنده بودن را فقط در يك لَشِ متحرك نمىبيند، زنده بودن و شاهد بودن حسين را با همه وجودش مىبيند، حس مىكند و مرگ كسانى را كه به ذلتها تن دادهاند تا زنده بمانند، مىبيند."(15)
شهدا زندهاند و سيدالشهداء زندهترين شهيد تاريخ است. نام او، ياد او، خاطره او و داستان شگرف كربلاى او، همه و همه در طول تاريخ براى همه نسلها نيروبخش، حيات آفرين، اميدزا و انقلاب گستر است. به راستى كدامين ملت را مىتوان سراغ گرفت كه با روح و خون حسين همگرايى كنند و به افتخار يكى از دو پيروزى نرسند؟ خون حسين، مايه حيات بخشى است كه در گذر زمان بر كالبد ملتها دميده مىشود و آنها را به زندگى فرا مىخواند و حسينعليه السلام زنده جاويدى است كه هر سال، دوباره شهيد مىشود و همگان را به يارى جبهه حق زمان خود، دعوت مىكند.
و) ساعات آخر شهادت
"عصر عاشورا، امام حسينعليه السلام با آن دقت نظافت مىكند، با آن دقت آرايش مىكند، بهترين لباسهايش را مىپوشد و بهترين عطرهايش را مىزند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه كسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى كه مىگذشت و شهدا هم بر هم انباشته مىشدند، چهره او گلگونتر و برافروختهتر و قلبش بيشتر به تپش مىآمد، كه مىدانست فاصله حضور، اندك است؛ چه «شهادت» حضور نيز هست."(16)
ز ) مسئوليت ما
"اين كه حسين فرياد مىزند - پس از اين كه همه عزيزانش را در خون مىبيند و جز دشمن كينه توز و غارتگر در برابرش نمىبيند - فرياد مىزند كه: «آيا كسى هست كه مرا يارى كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ينصرنى؟»؛ مگر نمىداند كه كسى نيست كه او را يارى كند و انتقام گيرد؟ اين «سؤال»، سؤال از تاريخ فرداى بشرى است و اين پرسش، از آينده است و از همه ماست و اين سؤال، انتظار حسين را از عاشقانش بيان مىكند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهيدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مىنمايد."(17)
امام حسينعليه السلام مظهر و سمبل حق است كه در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پيدا مىكند و همه كسانى را كه از پاسدارى حقيقت زمان خود طفره مىروند، به يارى مىطلبد و در واقع يارى طلبيدن امامِ عشق در كربلا، انعكاس موج انديشه اسلامى براى كمك به حق در همه زمانهاست. «هل من ناصر ينصرنى»، يعنى آيا كمك كنندهاى هست كه حق را يارى كند؟
4. حضرت زينبعليها السلام
نمىتوان از كربلاى حسين نوشت و در آن، از كار بزرگ زينبى يادى نكرد؛ چرا كه حادثه كربلا با نقش مكمّل و بىبديل حضرت زينبعليها السلام كامل مىشود. مرحوم شريعتى در اين مورد مىگويد:
"رسالت پيام از امروز عصر، آغاز مىشود. اين رسالت بر دوشهاى ظريف يك زن، «زينب» - زنى كه مردانگى در ركاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زينب دشوارتر و سنگينتر از رسالت برادرش. آنهايى كه گستاخى آن را دارند كه مرگ خويش را انتخاب كنند، تنها به يك انتخاب بزرگ دست زدهاند؛ اما كار آنها كه از آن پس زنده مىمانند، دشوار است و سنگين. و زينب مانده است، كاروان اسيران در پىاش، و صفهاى دشمن تا افق در پيش راهش، و رسالت رساندن پيام برادر بر دوشش. وارد شهر مىشود، از صحنه بر مىگردد. آن باغهاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پيراهنش بوى گلهاى سرخ به مشام مىرسد. وارد شهر جنايت، پايتخت قدرت، پايتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پيروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فرياد مىزند: «سپاس خداوند را كه اين همه كرامت و اين همه عزت به خاندان ما عطا كرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زينب پيام كربلا را به تاريخ باز نگويد، كربلا در تاريخ مىماند."(18)
بدون شك حضور حضرت زينبعليهاالسلام در كربلا به عنوان پيام رسان شهيدان، حياتىترين عنصر در ماندگارى «حماسه حسينى» است. اگر زينب نبود، كربلا در كربلا مىماند و حماسه درخشان حسينى اسير حصار زمان خود مىشد. حضرت زينبعليها السلام خود سرود حماسهاى بود كه درخشيد و حماسه سترگ كربلا را در همه زمانها سارى و جارى ساخت.
پىنوشتها:
1. دكتر شريعتى جستجوگرى در مسير شدن، آيةالله دكتر بهشتى، ص 108، چاپ دوم.
2. حسين وارث آدم، مجموعه آثار، 19، «شهادت» دكترعلى شريعتى، ص 171.
3. همان، «پس از شهادت»، ص 204.
4. همان، ص 202.
5. همان، «شهادت»، صص 192 و 195.
6. قيام و انقلاب مهدى (عج) به ضميمه شهيد، استاد شهيد مطهرى، ص 109.
7. حسين وارث آدم، مجموعه آثار 19، (بحثى راجع به شهيد، ص 116.)
8. همان، صص 216، 217 و 223.
9. همان، صص 216، 222 و 223.
10. همان، ص 136.
11. همان، صص 166 و 167.
12. صحيفه امام، ج 21، ص 284.
13. حسين وارث آدم، ص 171.
14. همان، صص 187 و 188.
15. همان، صص 203 و 204.
16. همان، ص 195.
17. همان، ص 203.
18. همان، ص 206.
عرش را آ يد فغا ن