کد خبر: ۴۰۵۴۸۰
تعداد نظرات: ۲۲ نظر
تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۵

اوضاع تکان‌دهنده اهالی یک روستا+تصاویر

تا چشم کار می‌کند، غبار است و غبار. آلونک‌های گلی را با گونی و پلاستیک ایمن کرده‌اند، برای فصل سرما. صدای غریبه را که می‌شنوند، یکی یکی سر از آلونک‌ها بیرون می‌آورند و دنبال غریبه تازه‌وارد راه می‌افتند؛ به امید آنکه کمکی از راه رسیده باشد.
آفتاب‌‌نیوز :
اینجا «سیاه‌دره» است؛ ۶۰ کیلومتری نهاوند، دره‌ای که ۲۴ خانواده را در دل خود جای داده اما انگار اهالی، فقط میراث‌دار سیاهی‌های آن هستند. اغلب زن‌ها و مردهای روستا بیکارند. نه خبری از زمین‌های وسیع کشاورزی و درخت‌های میوه است و نه گله‌های بز و گوسفند. در این دره هیچ‌کس نتوانسته شغل درست و حسابی برای خودش دست و پا کند. نه نانوایی، نه بقالی و نه هیچ‌چیز دیگر. تا چشم کار می‌کند، فقط غبار است.

هر ۱۲ بچه‌ روستا در مدرسه‌ای درس می‌خوانند که فقط یک معلم دارد و تا کلاس ششم به آنها تدریس می‌کند. بچه‌ها برای ادامه تحصیل باید به نزدیک‌ترین مدرسه که در شهر «فیروزان» قرار دارد بروند اما هیچ ‌وسیله نقلیه عمومی گذرش به «سیاه‌دره» نمی‌افتد تا بچه‌ها را با خودش به مدرسه ببرد. برای همین‌ جوان‌ترهای روستا نتوانستند دیپلم بگیرند و هیچ‌کدامشان بیشتر از کلاس پنجم یا ششم درس نخوانده‌اند.

آدم‌های روستا هر کدام قصه‌ای دارند برای خودشان. پسر «زربانو» دیوانه شده و او را در طویله بسته‌اند. «قمر» نمی‌تواند اجاره ۲۰ هزار تومانی خانه‌اش را پرداخت کند. «شهین» شب‌ها از ترس مارهایی که در سقف خانه‌اش لانه کرده‌اند بیدار است. «علی‌اصغر» در یکی از رستوران‌های تهران کار پیدا کرده و برای مادرش «جواهر» پول می‌فرستد و ... .

«قمر خانم» نمی‌داند چند ساله است. ۱۰ بچه دارد؛ ۵ تا دختر و ۵ تا پسر که از روستا کوچ کرده‌اند: «بچه‌هایم هیچ سراغی از من نمی‌گیرند. یکی از پسرهایم همین خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم را به من داده است به شرط ماهی ۲۰ هزار تومان اجاره. نمی‌دانم باید به که بگویم. شما دارید به من کمک کنید؟»

«جواهر» از آن زن‌های روستاست که چند سالی در تهران زندگی کرده و حالا مدتی است به روستا برگشته است. خودش و دختر پنج ساله‌اش «آیدا» که تا قبل از آماده‌شدن خانه جدیدشان در اتاقی که به سختی می‌شد خانه نامیدش زندگی می‌کرد، می‌گوید شوهرش ترکش کرده و در تهران مانده است: «همان جا لابد مواد می‌کشد و زندگی می‌کند. ‌شاید هم افتاده باشد توی جوی». خانه جدیدش حمام دارد و آشپزخانه اوپن، با کابینت و اجاق گاز. خیّرهایی که برایش خانه ساخته‌اند از او خواسته‌اند که به همسایه‌هایی که خانه‌هایشان حمام ندارد، اجازه دهد از حمام خانه استفاده کنند. او هم قرار است با یکی دیگر از همسایه‌های تهران‌دیده‌اش راهی کمپ ترک اعتیاد شود، با کمک بهزیستی در کمپ بستری شود و بعد با وام خوداشتغالی کاسبی راه بیندازد و از دختر پنج ساله‌اش نگهداری کند. اما فعلا پسرهایش که در تهران کار  می‌کنند هر از چندی اندکی پول برایش می‌فرستند که خرج خودش و آیدا را تامین کند.

«شهین» ۳۹ ساله است. چند سالی است که از تهران برگشته است و با شوهرش «آقا سید» در خانه قدیمی روستایی‌شان زندگی می‌کند: «توی سقف خانه مار بود. آنقدر می‌ترسیدم که چند شب همین طور بیدار ماندم که مارها بچه‌ها را نزنند.» خودش و شوهرش سال‌هاست که معتاد هستند. می‌گوید می‌خواهد ترک کند. حالا به همت خیّرها برایش خانه جدیدی ساخته شده، به حرف‌های مدد کار بهزیستی گوش می‌کند که می‌گویند اگر ترک کند، می‌تواند وام خوداشتغالی بگیرد و پرورش بلدرچین راه بیندازد و تخمشان را بفروشد و به مددکار قول می‌دهد که برای ترک آماده شود و از بهزیستی وام بگیرد که در کمپ بستری شود. عکس‌های جوانی خودش و شوهرش را در میدان آزادی نشان می‌دهد و دوباره به مددکار بهزیستی می‌گوید: «توی کمپ ترک‌کردن سخت است. شوهرم که قبلا توی کمپ بود وقتی آمد بیرون تا شش ماه حرف نمی‌زد. بعد هم برگشت سر مصرفش. می‌خواهم توی خانه خودم ترک کنم. همه زن‌هایی که معتاد هستند را می‌شناسم. همه‌شان را نشانتان می‌دهم. همه‌شان هم می‌خواهند، ترک کنند. نمی‌شود به ما شربت متادون بدهید؟»

«گل‌صنم» یکی از آنهاست که دستش به دهانش می‌رسد؛ ‌ ۳۷ ساله است و مادر ۵ تا بچه. پنج کلاس بیشتر درس نخوانده است اما یکی از پسرهایش را فرستاده شهر که درس بخواند. دختر بزرگش نامزد کرده و دو بچه دیگرش هم کوچکند: «شوهرم یک وانت پیکان قسطی خریده است و روی آن کار می‌کند. دو گوساله داریم  و چند درخت اجاره‌ای گردو که خرجمان را در می‌آورد. خدا را شکر نه خودم لب به چیزی می‌زنم، نه شوهرم اهل این کارهاست».

یک «گل‌صنم» دیگر، یادش نمی‌آید که چندساله است. فارسی هم نمی‌داند و تنها می‌تواند با زبان لَکی حرف بزند. می‌گوید خلاف بیشتر زن‌های روستا، اصلا هیچ چیز مصرف نمی‌کند. سال‌ها پیش شوهرش مرده است و حالا تنها مانده.

«سهیلا» ۲۸ ساله است. ‌ تا کلاس پنجم بیشتر درس نخوانده و حالا دو تا دخترش هر دو در مدرسه ابتدایی هستند. بافتنی یاد گرفته است اما می‌گوید تا اولین جایی که بشود از آن نخ کاموا خرید کلی راه است؛ برای همین منتظر است که خیّرها برایش نخ کاموا بیاورند. می‌گوید نمی‌داند بچه‌هایش می‌توانند درس بخوانند یا نه: «مدرسه از ما دور است. حالا فعلا تا کلاس پنجم بخوانند، ‌بعد ببینیم چه می‌شود. مردم اینجا به اندازه خودشان درمی‌آورند. درخت گردو دارند و بار آن را می‌فروشند. اگر گوسفند هم بود خوب بود اما همین مرغ و خروس هم خوب است. ما خودمان یک گوساله هم داریم که برای غذایشان علوفه خشک جمع می‌کنیم. خدا را شکر.»

«علی‌اصغر» ۱۸ ساله از معدود مردانی است که می‌شود وسط روز در روستا دیدش. او هم پنج کلاس بیشتر درس نخوانده است: «کسی نبود اجبارمان کند که درس بخوانیم. مدرسه هم یک روستا پایین‌تر بود، ‌ما هم ول کردیم». حالا در این سن و سال، ‌سالی چند ماه در تهران کارگری می‌کند. عکس‌های خودش را که با گوشی در رستورانی در تهران گرفته نشان می‌دهد: «توی رستوران‌ها میز پاک می‌کنم یا ظرف می‌شویم. ‌برایم فرقی نمی‌کند چه کار کنم. ماهی ۹۰۰ تومان در می‌آورم با جای خواب. ‌چند ماه که جمع شد برمی‌گردم، بعد که پول‌هایم تمام شد دوباره می‌روم تهران». می‌گوید بخشی از پولی را که در می‌آورد برای مادرش می‌فرستد اما «بیشترش خرج می‌شود. بالاخره پول است دیگر».

چرا «سیاه‌دره» به این روز افتاد؟

در این منطقه از ایران فرسایش خاک آنقدر شدید و پوشش گیاهی به قدری ضعیف است که دولت بیش از 20 سال پیش ناچار شده است برای توقف گوسفندچرانی در منطقه و جلوگیری از تخریب بیشتر خاک، تمام چراگاه‌ها را از مردم بخرد. بعضی‌ها با پولی که گرفته‌اند راهی تهران شده‌اند، بعضی‌ها درخت گردو خریده‌اند و بعضی‌ها با ماشین کار می‌کنند. حالا 40 سال بعد از تقسیم اراضی مالکان بزرگ بین مردم روستایی و 20 سال بعد از ممنوعیت گوسفندچرانی در اراضی‌ای که ملی شده‌اند، بسیاری از مردم سیاه‌دره، مثل خیلی از روستاییان دیگر ایران، هنوز نمی‌توانند درآمد کافی برای رتق و فتق امورشان داشته باشند. خیلی‌هایشان زیر سقف‌های خراب، چشم به کمک آدم‌ها و وام‌های بلاعوض مسکن روستایی دارند تا از زمستان بیزار نباشند.

چرا اسم «سیاه‌دره»، «سفیددره» نباشد؟

درست است که «سیاه‌دره»ای‌ها با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند و باید خودشان هم همتی داشته باشند برای سفیدشدن روزهایشان اما بچه‌های پنج شش ساله سیاه‌دره‌ای هنوز کوچکند برای کارهای بزرگ و چشم به کمک انسان‌های نیکوکار دارند. یکی از نیکوکاران نهاوند مدتی است که دست به کار شده و شروع به ساختن خانه‌های جدید برای اهالی روستا کرده است.

«جواهر» دیگر صاحب‌خانه است و چیزی نمانده که ساخت خانه «شهین» هم تمام شود اما «سیاه‌دره» نیکوکاران را فرا می‌خواند تا شاید بشود روزی نام روستایشان را به «سفیددره» تغییر دهند.


منبع: ایسنا
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۲۲
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
4
30
این آقایان جهادگران پس جکاردارندمی کنند...؟به روستاهای آبادمیروند....!!!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۶
اونجا دوربین ندارند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
1
6
ای خدا اونوخ میگن
میلاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
2
44
این پول صندوق صدقه ها کجا میره؟کمیته امداد کجاست؟
فرهنگی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
2
45
متاُسف ومتاُسرم بااین عمر کوتاه دریک کشور ثروتمندواین همه اختلاس چرااینهابایستی باسختی وناراحتی زندگی کنند....؟؟؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
8
12
ببخشید ... چرا عکس‌ها سیاه سفید هستش؟؟؟؟؟!!!
ناشناس
|
Germany
|
۰۸:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
1
41
قابل توجه دلواپسان .....
پاسخ ها
ناشناس
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۲۱:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
دلواپسان و مخالفانشان پا به پای هم مقصرند.
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
2
23
اینا مسلمان واقعی هستن چون اونجا کنسرتی اجرا نمیشه مومن و متعهد و ....!!!!!!
وهاب
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
0
19
کاش از این همه پولی که در این مملکت هست
مقدار کمی از آن خرج این روستاها می شد
وهاب
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۵۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
0
13
کاش از این همه پولی که در این مملکت هست و عده ای هم مشغول به تاراج آن هستند
مقدار کمی از آن خرج این روستاها می شد
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
1
19
سلام
مدیرکل محترم کمیته امداد وبهزیستی استان همدان دریابید مردم محروم گرامی را

چقدر ملال اور وغم انگیز است که مردم عزیز اینجا چطور امرومعاش میکنند
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
0
4
برق و گاز دارن؟؟
فرهاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
3
2
عکس ها با نتن و شرح خبر تطابق ندارد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۲
16
2
عزیزان روستا یعنی همین بنده در لویزان زندگی میکنم در یک منزل خوب و بزرگ اما هر سال سه ماه در تابستان به روستا میرویم و با همین سبک زندگی میکنیم بسیار خوب آرام و همه راضی هستیم .
شما دنبال حقوق های نجومی باش و 8000 میلیارد. ما هم در همان روستا خدایی داریم.
پاسخ ها
ناشناس
| United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland |
۲۱:۳۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۳
تو خونه خوب و بزرگ داری ایا اون بنده خداها هم دارند؟اونا مجبورن اونجا زندگی کنند نه مثل تو واسه تفریح برندر ضمن اگر همونطوری که گفتی بسیار خوب آرام و همه راضی هستیم چرا 3ماه تابستون میری برو همون جا زندگی کن اگه خیلی خوبه
ناشناس
|
Afghanistan
|
۰۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۴
1
8
کاخ نشینان و کوخ نشینان
پاسخ ها
12
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
باید گفت مرفه نشین وکلوخ نشین تا عبارات مثل زمان طاقوت نباشد
ناشناس
|
Netherlands
|
۱۱:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
1
7
جنوب لبنان با پول ما شیک شد
شرف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
1
7
تا هيچ نظارتي نيست همين برنامه هست.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۵
1
4
کجایند حقوق بگیران نجومی کجایند مدیران کار دان و .......
جواد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۷
0
0
تو این کشور با این همه ثروت ، تن خود رو زیر گل بکنید
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین