آفتابنیوز : «مگر نه عشق تنها با اشك سخن ميگويد؟! يك ملت، در طول يك تاريخ، در اندوه شما ضجه ميكند. بهجرم اين عشق تازيانهها خورده و قتلعامها ديده و شكنجهها چشيده و هرگز براي يك لحظه، نام شما دو تن از لبش و يادتان از خاطرهاش و آتش بيتاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازيانهاي كه از دژخيمي خورده است، داغ مهد شما را بر پشت و پهلويش نقش كرده است.
اي زينب (س)! اي زبان علي (ع) در كام! با ملت خويش حرف بزن.
اي زن! اي كه مردانگي در ركاب تو، جوانمردي آموخت! زنان ملت ما اينان كه نام تو آتش عشق و درد، بر جانشان ميافكند، به تو محتاجند؛ بيش از همه وقت... تو كه فريادهايي بر سر شهد قساوت و وحشت ميكوبيدي و پايههاي قصر جنايت و قدرت ميلرزاندي،... برآشوب؛ تا در خويش برآشوبند و تار و پود اين پردههاي عنكبوت فريب را بدرند و...
... و اي حسين (ع)! با تو چه بگويم؟
”شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل“ و تو اي چراغ راه! اي كشتي رهايي!
اي خوني كه از آن نقطهي صحرا، جاودان ميطپي و ميجوشي و در بستر زمان جاري هستي، و بر همه نسلها ميگذري، و هر زمين حاصلخيزي را سيراب ميكني، و هر بذر شايسته را در زير خاك ميشكافي و ميشكوفاني، و هر نهال نشستهاي را به برگ و بار حيات و خرمي مينشاني!
اي آموزگار بزرگ شهادت! برقي را از آن نور بر اين شبستان سياه و نوميد ما بيفكن. قطرهاي از آن خون را در بستر خشكيده و نيممرده ما جاريساز، و تفي از آتش آن صحراي آتشخيز را به اين زمستان سرد و فسرده ما ببخش.
اي كه ” مرگ سرخ “ را برگزيدي تا عاشقانت را از ” مرگ سياه “ برهاني، تا با هر قطره خونت، ملتي را حيات بخشي و تاريخ را به طپش آري و كالبد مرده و فسرده عصري را گرم كني و بدان جوشش و خروش زندگي و عشق و اميد دهي! ايمان ما، ملت ما، تاريح فرداي ما، كالبد زمان ما، به تو و خون تو محتاج است.»