آفتابنیوز : این روزها فضای تهران سنگین است؛ همه نگران آنهایی هستند که زیر آوار پلاسکو ماندهاند. خانواده های آتش نشان ها سرگردانند؛ از مسئولان ایستگاهها پیگیر میشوند، اما هیچ کس پاسخی نمیدهد که قانعشان کند...
ایستگاه یک آتشنشانی تهران ساعت یازده صبح شنبه:
بیرون ایستگاه پلاکاردهای بزرگ تسلیت و دسته های گل چهارچوب در را پوشانده؛ در صورت ماموران آتش نشانی نگرانی و غم داد می زند؛ محوطه ایستگاه کم کم شلوغ می شود؛ از سازمان ثبت احوال کشور آمده اند؛ برای عرض تسلیت به آتش نشانان....
آتشنشانان عزادار و گریان ایستاده اند و در کنارشان کارمندان ثبت احوال. صورت ها را اشک پوشانده.
سودجویی کسبه و بیمبالاتی مسئولان، جان همکارانم را گرفت
یکی از مسئولان سازمان ثبت احوال صحبت میکند؛ بعد نوحه خوانی و فاتحه؛ در نهایت یکی از مسئولان منطقه 5 عملیات تهران که چند وقتی است بازنشست شده، تشکر می کند و از غم همکارانش میگوید. میگوید این آتشنشان ها که اینجا ایستاده اند هم مجبورند که بمانند و آماده خدمت رسانی به مردم باشند، وگرنه همهشان داوطلبند که بروند و همکارانشان را از زیر آوار بیرون بکشند؛ میگوید خطر جزئی از کار ماست ولی در هیچ کجای دنیا آتشنشان ها اینقدر در معرض خطر نیستند؛ میگوید: سودجویی کسبه و بیمبالاتی مسئولان، جان همکارانم را گرفت.
مراسم تمام می شود ولی تسلیت گفتن به آتش نشان ها تمامی ندارد.... خیلیها می آیند با صورت گریان، آتشنشان ها را در آغوش می گیرند، تسلیت می گویند و می روند...
شنیده بودیم خانوادههای آتشنشانان محبوس در آوار هم در ایستگاه یک هستند؛ آتش نشان ها میگویند خانواده ها اینجا نیستند؛ میآیند و می روند؛ ماموران آتش نشانی میگویند نمیتوانیم در چشم خانوادههای همکارانمان نگاه کنیم؛ نمی دانیم به آنها چه بگوییم. میگوییم بروید ما پیگیریم؛ کاری از دستمان برنمیآید؛ حرف دیگری نداریم که به این مادرها و همسرهای نگران بگوییم....
شاید امروز، شنبه، دوم دی ماه، ایستگاه یک آتش نشانی تهران غمگینترین جای جهان باشد، برای آنها که می آیند، تسلیت میگویند و می روند، برای ماموران آتش نشان که می ایستند تا در آغوششان بکشند و کمی از غمهایشان سبک شود؛ برای مامورانی که ایستاده اند تا باز هم بدون امنیت جانی و شغلی و بدور از حمایت مسئولان به مردم خدمت رسانی کنند؛ و به راستی که آتشنشانی شغل نیست؛ عشق است....
منبع: ایلنا