آفتابنیوز : پس از شکست اصولگرایان در سال 92 چهرههای سرشناس این جریان سیاسی به این نتیجه رسیدند که لازم است یک بازنگری در گفتمان و نگرش اصولگرایی ایجاد شود. گفتمان و نگرشهایی که بیش از یک دهه است به واسطه ورود جریانهای کوچک اما پر سروصدا، تا حدود زیادی تغییر کرده بود و از اصول اولیه فاصله گرفته بود.
ماجرا از این قرار بود که پس از انتخابات سال 84 که محمود احمدینژاد وارد پاستور شد، جریانهای کوچکی از گوشه و کنار متولد شدند و آرام آرام خزیدند و خود را وارد جریان اصولگرایی کردند. بعد از آن به واسطه اینکه از نزدیکان قوه مجریه بودند، توانستند خود را بالا بکشند و بلندتر حرف بزند و حتی با خیال آسوده فریاد بزنند.
اتفاقی که امیر محبیان در تشریح آن می گوید: «اگر بخواهیم جریان اصولگرایی را در بستر تاریخ، بخصوص بعد از انقلاب مورد بررسی قرار دهیم، متوجه برخی افراد، جریانها و اقدامات تحت عنوان اصولگرا و اصولگرایی میشویم که با منش و نگرش و اصول اولیه این جریان تفاوتهای بنیادین دارند. برخی تندرویها و اقداماتی که هیچ شباهتی با رویه اعتدالی که در طول تاریخ از مکتب روحانیت دیدیم، ندارند. زیرا روحانیت همواره خود را در کنار و بستر مردم نگه میداشت. لذا ما همیشه شاهد رویکرد مردمگرایانه در جریان اصولگرایی سنتی و اصیل بودیم. اما متاسفانه این روزها شاهد ظهور تشکلهایی تحت عنوان اصولگرایی هستیم که رفتار افراطی دارند.»
وی دلیل آن را اینگونه عنوان می کند که «ظهور و نفوذ تشکلهای تندرو در جریان اصولگرایی چند دلیل مشخص دارد. اولا در نگرش و مبانی فکری اصولگرایی یک سری شبهات و ابهاماتی به وجود آمده است که باعث شد افرادی خود را اصولگرا بنامند که تعهدی به برآمدهای این جریان ندارند و قدرتطلبانه و افراطی عمل میکنند. ثانیا اختلافاتی در رفتار سیاسی این جریان به وجود آمد که فضا را برای ظهور تندروها فراهم کرد. از سوی دیگر ما شاهد یکسری اختلافات در تشکیلات حزبی اصولگرایان هستیم که به نوبه خود باعث شد گروههایی تشکیل شوند که صرفا خود را اصولگرا میدانند و همه جریانهای دیگر را رد میکنند.»
بنابراین با توجه به اظهارات امیر محبیان مقصر اصلی در خصوص ظهور چنین جریانهای اصولگرایان بودند. یعنی با وجود اینکه زمینه را دولت نهم فراهم کرد، اما جریان اصولگرایی به نوعی آمادگی پذیرش چنین گفتمانی را دارا بود. به عبارت ساده زمانی که تصمیم گرفتند از محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 حمایت کنند، به صرف پیروزی بر اصلاحطلبان، اصول اولیه خود را نادیده گرفتند و درها را برای ورود جریانهای تازه به دوران رسیده باز کردند.
اما این صرفا یک آغاز بود. بعد از آن روزها دیگر جریان اصولگرایی شرایط معمول خود را نداشت. وضعیتی که حتی مطلوب جریان رقیب یعنی اصلاح طلبان هم نبود. زیرا رقابت سیاسی در کشور رنگ و بوی دیگری گرفته بود. تندروها بر هیچ اصول اخلاقی و عرفی اعتقادی نداشتند و حذف را بر رقابت ترجیح می دادند. این زمان بود که یکی از بزرگترین اشتباهات جریان اصولگرایی رقم خورد. زمانی که تندروها با عبور از خطوط قرمز، اصلاحطلبان را حذف می کردند، بسیاری از چهرههای سرشناس آنها سکوت پیشه کردند و حتی در بعضی موارد آنها را همراهی کردند. غافل از اینکه روزی نوبت آنها هم می رسد.
همان هم شد. تندرو با حذف اصلاحطلبان از عرصه سیاسی طی 8سال دولتهای نهم و دهم، وارد مرحله جدیدی شدند که در آن به عقیده آنها هیچ کس جز خودشان اصولگرا نبود. در همین راستا هم برخی چهرههای میانهرو هدف قرار دادند. همین مسئله موجب خروج امثال لاریجانی، مطهری، کاظم جلالی، اعضای فراکسیون رهروان ولایت و... شدند. البته در آن زمان با مقاومت دیگر چهرههای اصولگرا هم مواجه شدند ولی با این حال قدرت تندروها به آنها چربید و سهم زیادی در لیست انتخاباتی مجلس دهم به دست آوردند. اما همین مسئله زمینه ساز این شد که آرام آرام شخصیتهای سرشناس اصولگرایی با تندروها وارد بحث شوند و اظهاراتی از این دست را مطرح می کردند که در جریان اصولگرایی، تندرویهای سیاسی هیچ جایگاهی ندارد، و بهطور حتم افراد وابسته به جریانهای تندرو نمیتواند طیفهای باسابقه و تأثیرگذار اصولگرایی را حذف کنند، بلکه تلاشهای آنها در طرح اتهامات و مسائل نسبت به شخصیتهای برجسته این جریان، در نهایت منجر به حذف خود آنها میشود.
خط کشی
لذا تمامی این مسائل و شکست مجدد این جریان در انتخابات اسفند ماه سال گذشته، اصولگرایان را وارد دوران جدید کرد. دیگر بخش سنتی این جریان که متشکل از عقلا و انقلابیون است و باسابقه هستند کمکم و غیرمستقیم ساز جدایی تشکلهای تندرو از بدنه اصلی اصولگرایی را کوک کردند و با اظهار نظرهای متفاوت از دیدگاه تندروها به نوعی نشان دادند که قصد دارند میان خود و این گروهها خط کشی مشخصی انجام دهند. همین مسئله نیز با واکنش تندروها مواجه شد و به عنوان مثال سایت رجانیوز که به عنوان بلندگوی این جریانها فعالیت میکند، پروژه تخریب این چهره ها را آغاز کند.
با توجه به اینکه لاریجانی را در انتخابات مجلس طرد کرده بودند و مطهری هم که تکلیفش مشخص بود، نخستین هدف محمدرضا باهنر بود. او که معمولا تلاش کرده در طرف اعتدال باقی بماند و اکثر در کنار علی لاریجانی ایستاده است، طی ماههای اخیر چندین بار مورد حمله «رجا نیوز» قرار گرفت. نخستین بار بعد از صحبت های باهنر درباره مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که از ایشان تمچید کرده بود و در لابه لای صحبتهای خود به نوعی تذکری هم به سعید جلیلی داده بود. بنابراین از آنجایی که جلیلی محبوب «رجانیوز» است، بلافاصله این سایت در گزارشی نوشت: «محمدرضا باهنر نماینده سابقی که قبلا با گلایه ضمنی از شورای نگهبان در موضوع تایید صلاحیت جلیلی و تمجید غیرواقع بینانه از هاشمی رفسنجانی حاشیه ساز شده بود باز هم در نزدیکی انتخابات توپخانه خود را به سمت نیروهای انقلابی گرفت و در صحبت های عجیبی به کنایه گویی علیه جلیلی پرداخت.»
این سایت در ادامه نوشت: «باهنر در حالی به نسخه پیچی برای جریان حزب اللهی در انتخابات آتی می پردازد که یکی از تنظیم کننده های اصلی لیست سی نفره انتخابات تهران است که درنهایت سی بر صفر شکست خورد.» این جملات آغاز جنگ بود. بعد از آن حمید رسایی که کاملا عیان است به کدام جریان وابسته است به باهنر حمله کرد و بعد هم اعلام کرد دیگر اصولگرا نیست. رسایی دومین نفر از جریان تندرو بود که این مسئله را مطرح می کرد پیش از آن مهرداد بذرپاش هم اعلام کرده بود اصولگرا نیست.
البته این هم تمام داستان نبود. بعد از ماجرای نخست، رسانههای نظیر «رجانیوز» اعضای جبهه پایداری و جریان تندرو در کمین نشستند و منتظر فرصت برای حمله به میانهروها شدند. زمان انتظارشان هم طولانی نبود و بعد از مدتی اهداف مشخص شد و حمله آغاز شد. اینبار نوبت به لاریجانی، باهنر، مصباحی مقدم، غروی و بادامچیان رسید. چهرههایی که هرکدام به نوعی نماینده یک بخش از جریانه میانهرو و سنتی اصولگرایان هستند. این سایت در گزارش خود نوشت: «یکی به نعل میزند، یکی به میخ؛ از آن مثلهایی است که امروز هم کاربرد فراوانی دارد و مصداق این مثل، افرادی هستند که موضع و خط و مشی روشن و شفافی ندارند. گفتار و کردار دوگانهای دارند و میکوشند تا در موضع گیری های خود، بَدهِ نشوند تا به هر شکلی منافع خود را حفظ کنند. همین رفتارشان باعث سردرگمی و پریشان فکری طرف مقابلشان میشود.»
البته این یک طرف داستان است. طرف دیگر جریان منتسب به محمود احمدی نژاد ایستاده است. جریانی که این روزها بلندگو به دست در حال فریاد زدن هستند و حمید بقایی را تبلیغ میکنند. البته در کنار این تبلیغات جیغهایشان هم گوش فلک را کر کرده است. حتی گاهی هم زیر لب غر می زنند و در کنار تخریب دولت به جبهه مردمی نیروهای انقلاب بد و بیراه میگویند. به عنوان مثال عبدالرضا داوری در حساب توییتری خود نیمی از زمان خود را وقف حمله به جمنا می کند و می نویسد: «کاندیداتوری مهندس بقایی ، خواب "جبهه مهندسان نفهم انتخابات(جمنا) را برآشفت!» یا در جای دیگر می نویسد «کاندیداتوری مهندس بقایی، زایش هویتی جریان عدالتخواه و رونمایی از مرزبندی جدی احمدی نژادی ها با "اصولگرایان جمنایی" و "اعتدالیون بنفش" است»
تمامی این موارد نشان می دهد که بخشی از بدنه جریان اصولگرایی که طی این سالها برای خود تاخت و تاز کردند و گاهی اصلاح طلبان را تخریب و حتی حذف کردند و گاهی از حضور چهرههای میانهروی اصولگرایی در لیستهای انتخاباتی جلوگیری کردند و تنها خود را اصولگرای واقعی می دانستند، این روزها به شدت عصبانی هستند و برای تخریب اصولگرایان سنتی از هیچ اقدامی فروگذار نیستند.
البته جریان احمدینژادیها را نمیتوان به طور کامل در این دسته قرار داد. برای توضیح آنها بهتر است بگویم که جریانی هستند که تمایل زیادی داشتند وارد جریان اصولگرایی شوند تا علاوه بر هویت سازی برای خود بتوانند حمایت آنها را برای بازگشت به قدرت جلب کنند. اما با بی توجهی مواجه شدند و حالا سرخورده و خشمگین فحش می دهند.
به هرحال واضح است در جریان اصولگرایی جنگ داخلی آغاز شده است که در یک طرف اصولگرایان سنتی ایستاده اند و برای بازگشت به اصول و دوران باشکوه جریان متبوع خود تلاش می کنند و در طرف مقابل تندروهایی قرار دارند که به خوبی میدانند اگر جایگاه خود را در جریان اصولگرایی از دست بدهند، به واسطه اینکه اصولگرایان سنتی با اصلاحطلبان میانهرو رابطه خوبی دارند و احتمال انتلافشان زیاد است، بنابراین در بهترین حالت می توانند در شورایاریها فعالیت کنند و قوه مقننه و مجریه را در خواب هم نخواهند دید.
منبع: فرارو