کد خبر: ۴۴۵۱۳
تاریخ انتشار : ۰۹ فروردين ۱۳۸۵ - ۲۲:۱۴

پرتوى از سيره پیامبر اعظم(ص)

آفتاب‌‌نیوز : اخلاق و سيره پيامبر اكرم(ص)
رسول اكرم(ص) كاملترين انسان و بزرگ و سالار تمام پيامبران است.در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند متعال در قرآن مجيد او را با تعبير «يا ايّها الرّسول» و «يا ايّها النّبى» مورد خطاب قرار مى دهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانيان معرّفى مى مايد: «لَقَدْ كانَ لَكُم في رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در سيره و سخن پيامبر خدا براى شما الگوى نيكويى است.» او به حقّ داراى اخلاقى كامل و جامعِ تمام فضايل و كمالات انسانى بود. 

خدايش او را چنين مى ستاید «إِنّك لَعَلى خُلُق عَظيم»; «اى پيامبر تو داراى بهترين اخلاق هستى.» «وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودی مردم از اطرافت كنده مى شدند از اين رو، يكى از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام، اخلاق نيكو و برخورد متين و ملايم آن حضرت با مردم بود.در طول زندگانى او هرگز ديده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.در مقام نيايش هميشه می گفت: «خدايا از بيكارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه می برم.»، و مسلمانان را به كار كردن تحريض مى نمود

او هميشه جانب عدل و انصاف را رعايت مى كرد و در تجارت به دروغ و تدليس، متوسّل نمى شدو هيچ گاه در معامله سختگيرى نمى کردو با كسى مجادله و لجاجت نمى نمودو كار خود را به گردن ديگرى نمى انداخت و صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مى دانست مى فرمود اين دو در همه تعاليم پيغمبران تأكيد و تأييد شده است.

در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نبايد نقش تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، يارى نما! اصحاب گفتند: معنى يارى كردن مظلوم را دانستيم، ولى ظالم را چگونه يارى كنيم؟ فرمود: دستش را بگيريد تا نتواند به كسى ستم كند! 

از آنجا كه ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر می بريم، مناسب است كه در اينجا سيماىِ صميمى پيامبرانِ الهى را عموماً و چهره تابناك و حقيقتِ انسانىِ محمّد پيامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاريخىِ مستند و شكوهمندى بيابيم كه به حقّ در عصر ما برترين تصوير انسانىِ نزديك به حقيقت از آن حضرات است. 

منشور سه بُعدى تاريخ، سه چهره را نشان مى دهد: قيصران، فيلسوفان و پيامبران. پيامبران «سيمايى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صميميّت بيشتر از اُبّهت و قدرت پيداست، از پيشانيشان پرتو مرموزى كه چشمها را خيره می کرد ساطع است ، پرتويى كه همچون «لبخندِ سپيده دم» محسوس است امّا همچون راز غيب مجهول.

در برابر كسانى كه با وى به مشاجره برمى خاستند وى تنها به خواندن آياتى از قرآن اكتفا مى كرد و يا عقيده خويش را با سبكى ساده و طبيعى بيان مى كرد و به جدل نمی پرداخت.زندگى اش، پارسايان و زاهدان را به ياد مى آورد.
گرسنگى را بسيار دوست مى داشت و شكيباييش را بر آن مى آزمود. 

گاه خود را چندان گرسنه مى داشت كه بر شكمش سنگ مى بست تا آزارِ آن را اندكى تخفيف دهد.در برابر كسانى كه او را مى آزردند چنان گذشت مى كرد و بدى را به مِهر پاسخ می داد كه آنان را شرمنده مى ساخت.

چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبّر را به اعجاب وا مى داشت. زندگى اش، رفتارش و خصوصيّات اخلاقى اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى انديشه و زيبايى روح را الهام مى داد.
سادگى رفتارش و نرمخويى و فروتنى اش از صلابت شخصيّت و جذبه معنويتش نمى كاست.هر دلى در برابرش به خضوع مى نشست و هر غرورى از شكستن در پاى عظمتِ زيبا و خوبِ او سيراب مى شد.در هر جمعى برترى او بر همه نمايان بود.» 

صفات و ويژگيهاى پيامبراكرم(ص)

از آشكارترين صفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اين بود كه غرورِ پيروزى او را نمى گرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكّه نشان داد، و نيز از شكست نا اميد نمى شد، همان طور كه شكست احد بر وى تأثير نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نيز نقض پيمان بنى قريظه و پيوستن آنان به سپاه احزاب بر روحيه او تأثيرى نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانيد.
از صفات ديگر او احتياط و پرهيز بود كه نيروى دشمن را بدين وسيله ارزيابى كرده، براى مقابله با او به تهيّه ابزار و تجهيزات دست مى زد. 

حتّى هنگام اقامه نماز نيز احتياط را از دست نمى داد، بلكه مراقب و هوشيار بود. صفت ديگر او نرمى همراه با صلابت بود كه در شرايط متغيّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغيير اين شرايط، دستورها و احكام جديدى صادر مى كرد.
سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمركز فرماندهى، توجّه و تأكيد فراوان داشت.
با ياران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در ميان آنها تقويت مى كرد.به كوچك رحم مى كرد، بزرگ را گرامى مى داشت، يتيم را خشنود كرده و پناه مى داد، به فقيران و مسكينان نيكى و احسان مى كرد، حتّى به حيوانات هم ترحّم مى نمود و از آزار آنها نهى مى كرد.
از مهمترين نمونه هاى انسانيّتِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اين بود كه آن حضرت نيروهايى را كه براى سرايا و جنگ با دشمن اعزام مى كرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيّت و سفارش مى فرمود. 

او بيشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح متقاعد كند، نه اين كه مردانِ ايشان را بكشد.آن حضرت سفارش مى كرد تا پير مردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را شكنجه و مُثله نكنند. 

وقتى قريش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ايشان، براى تهيّه گندم از يمن، موافقت فرمود.
او به صلح كامل در جهان دعوت مى كرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهيز داشت.
نامه هايى كه به سوى پادشاهان مى فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّين بود و آن را براى آغاز كلام در ديدار بين فرزندان آدم قرار داده بود.
پيامبر اكرم(ص) در جنگها بيش از يك فرمانده تعيين مى كرد، ضوابطى دقيق براى فرماندهى لشكر و تقويت آن قرار مى داد و بين اصول سياسى و نظامى ارتباط برقرار مى ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقياد و فرمانبردارى مى دانست.
او برنامه ريزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنياد گذاشت، و فرماندهى لشكر را بر اساس شايستگى و شناخت برگزيد.
لشكر را به طور يكسان در فرماندهى خود جمع كرد، و از آنچه كه در وسع و توانايى رزمندگان بود بيشتر به آنان مى بخشيد. 

تلاش براى تحقّق انسانيّت
وجود رسول خدا(ص) براى همه مردم مايه رحمت بود و هيچ كس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمی کرد.همه مردم نزد او روزى خورِ خداوند بودند.
آن حضرت به اين رهنمودها دعوت مى كرد:1 ـ رشد و اعتلاى انسانيّت، مى فرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نيز از خاك است.»2 ـ صلح و سلامتى قبل از جنگ،3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات،4 ـ آسان گيرى و گذشت قبل از مجازات. 

از اين رو، مشاهده مى كنيم كه جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقّق انسانيّت انجام مى شده است.آن حضرت به نيكى، و احسان به مردم و دوستى و مدارا با آنان فرمان مى داد. 

او نمونه هاى كامل از رحمت را در فتح مكّه نشان داد كه با وجود پيروزى بر دشمنان با ايشان برخوردى نيكو كرد، با توجّه به اين كه مى توانست از همه آنان انتقام گيرد، ولى آنان را بخشيد و فرمود: برويد شما آزاد هستيد! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» كه براى قتل آن حضرت مى كوشيد، دست يافت، ولى از او گذشت و او را آزاد كرد.
پيامبر با اسيران با مدارا و رحمت برخورد مى كرد، بر بسيارى از آنان منّت مى گذاشت و آزادشان مى ساخت و لشكريان را به آنان سفارش مى كرد.از جمله در يكى از جنگها، با دست خود، دست اسيرى را - كه صداى ناله او را شنيد ـ باز كرد. 

اخلاق فرماندهى

رسول اكرم(ص) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنين می ستايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».موصوف بودن به اين اخلاق، از او يك فرمانده موفّق ساخته بود كه مى توانست او را به مقصود رسانده و در بسيارى از جنگها پيروزى را براى او به ارمغان آورد.
آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مى كرد، راستگو، امين، وفادار به عهد و پيمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مى برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و مى گذشت.
او بين مردم «صلح و دوستى» برقرار مى ساخت و از آنان كينه، دشمنى و فتنه را دور مى كرد و هر كسى را در جايگاه خود قرار مى داد.برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبير، تفكّر و دور انديشى.اين صفات در عملكردهاى او نمايان است.
 
با تفكّر و انديشه در مورد وضع قوم او مى توان فهميد كه رسول خدا(ص) عاقلترين مردم جهان بوده است; زيرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خويى اى كه داشتند، چنان تربيت و رهبرى كرد كه، با همه اين اوصاف، از حاميان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(ص)، روشهاى جديدى را در جنگ، حكومت، مديريت، سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد.
در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حديبيّه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن، كه بعدها نمايان شد، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگى به ابتكارى جديد دست مى زد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى مى كرد و آنان را از اقدامات و تاكتيكهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو مى برد.
رسول اكرم(ص) موفّق شد حاكميّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهره مند گشته و به اوامر او، پس از رهايى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند. 

دعوت رسول خدا(ص) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد، مورد توجّه قرار نمى داد.
در حقيقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل مى شد.
از اين رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمى كرد، از جمله: دعوت مردم به دين جديد، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند. 

بخشايش و گذشت
بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مى نگريست، كينه كسى را در دل نگاه نمى داشت و در صدد انتقام برنمى آمد.روحِ نيرومندش عفو و بخشايش را بر انتقام ترجيح مى داد.در جنگ اُحد با آن همه وحشيگرى و اهانت كه به جنازه عمويش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قريش نزد و بعدها كه به مرتكبين آن و از آن جمله هند زن ابوسفيان دست يافت، در مقام انتقام برنيامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مى خواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بدگويى منع كرد.پس از فتح خيبر جمعى از يهوديان كه تسليم شده بودند، غذايى مسموم برايش فرستادند.او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد.بار ديگر زنى از يهود دست به چنين عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نيز عفو نمود.

عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيّت يافته بود، در باطن امر از اين كه با هجرت رسول اكرم(ص) به مدينه بساط رياست او برچيده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مى پرورانيد و ضمن همكارى با يهوديان مخالف اسلام، از كار شكنى و كينه توزى و شايعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود.
آن حضرت نه تنها اجازه نمى داد يارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مى كرد و در حال بيمارى به عيادتش مى رفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با اين كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ يارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. 

حريم قانون

آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مى شد عفو و اغماض مى نمود ولى در مورد اشخاصى كه به حريم قانون تجاوز مى كردند مطلقاً گذشت نمى كرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمى داشت.زيرا قانونِ عدل، سايه امنيت اجتماعى و حافظ كيان جامعه است و نمى شود آن را بازيچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود.

در فتح مكّه، زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گرديد.خويشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مى دانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذيرفت و فرمود:«اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعيض روا مى داشتند، قسم به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هيچ كس سستى نمى كنم، اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمى كرد و فوقِ قانون نمى شمرد.
روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از اين رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از ميان مردم شخصى به نام سوادة بن قيس به پاخاست و گفت: يا رسول الله! روزى كه از طائف برمى گشتى و عصا را در دست خود حركت مى دادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: «حاشا كه به عمد اين كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسليم مى شوم!» فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با اين عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همين نشئه دنيا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مى بخشم.فرمود: «خدا نيز بر تو ببخشد.» آرى چنين بود رفتار يك رئيس و زمامدار تامّ الاختيار دين و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمايت از قانون.
 
احترام به افكار عمومى
رسول خدا(ص) در موضوعاتى كه به وسيله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معيّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و ديگران، حقِّ مداخله قائل نبود و اين دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مى آورد; زيرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پيشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. 

كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى ديگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مى دانست و با اين كه فكر سيّال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمى كرد و به افكار مردم بى اعتنايى نمى نمود.
نظر مشورتى ديگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مى داد و دستور قرآن مجيد را عم تأييد نموده و مى خواست مسلمين اين سنّت را نصب العين خود قرار دهند.در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد.اوّل درباره اين كه اصحاب با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند. 

همگى جنگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصويب فرمود.دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأييد واقع شد.سوم در خصوص اين كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت.بعضى كشتن آنها را ترجيح دادند و برخى تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم(ص)با گروه دوم موافقت كرد.
در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگيرند، كه شقّ دوم تصويب شد.

در جنگ احزاب، شورايى تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگى بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند.
پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.در غزوه تبوك امپراطور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوريه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمى كرد.
رسول خدا(ص) به مشورت پرداخت كه آيا پيشروى كند و يا به مدينه برگردند كه بنا به پيشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجيح داد.
چنان كه مى دانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيّت او از خطا و گناه، ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمى دانستند، ولى در عين حال، رسول اكرم(ص)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مى نمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمی گذاشت و با كمال ملايمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مى كرد.
او به اين اصل طبيعى اذعان داشت كه آفريدگار مهربان، وسيله فكر كردن و سنجيدن و انتقاد را به همه انسانها عنايت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
پس چگونه مى توان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ويژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آيند.
رسول اكرم(ص) به لشكرى از مسلمانان مأموريت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد.
فرمانده در ميان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراوانى جمع كنند و آتش بيفروزند.
همين كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول خدا به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند: بلى.
گفت: فرمان مى دهم خود را در اين آتش بيندازيد.آنها امتناع كردند.رسول اكرم(ص) از اين ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مى كردند براى هميشه در آتش مى سوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنين كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پيشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادى؟ فرمود: همگى معترضين در يك جا گِرد آيند، آن گاه به سخن پرداخت و با بيانى شيوا و دلنشين آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گريه افتادند و پوزش خواستند. 

همچنين در اين واقعه، مردى از قبيله بنى تميم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن شدید گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهيد هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حديبيّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قريش انتقاد مى نمود كه چرا با شرايط غير متساوى پيمان مى بندد؟ رسول اكرم با منطق و دليل، نه با خشونت، او را قانع كرد.
رسول اكرم(ص) با اين روش خود، عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروايان دنيا مى آموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مى بايد همه جا صلاح امر زير دستان را در نظر بگيرند نه اينكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحميل نمايند.
می فرمود: «من به رعايت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شايسته ترم و قرآن كريم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنيا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وا مى داشته باشد و يا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَيْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، اين است سيماى صميمى و چهره تابناك پيامبر بزرگوار اسلام، و چنين است سيره عملى آن حضرت.
او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عاليه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگويان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به يگانگى، و كافران را به ايمان، و بت پرستان را به توحيد، و بى پروايان را به پاكدامنى، و كينه توزان را به بخشايش، و بيكاران را به كار و كوشش، و درشتگويان و درشتخويان را به نرمخويى، و بخيلان را به ايثار و سخاوت، و سفيهان را به عقل و درايت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدايت رهبرى فرمود.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین