کد خبر: ۴۶۶۶۷۰
تعداد نظرات: ۲۹ نظر
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۰
"پدرم نسبت به گذشته زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود"

خلخالی به روایت دخترش: او خشن نبود/طرفدار خاتمی بود/به بازرگان احترام می‌گذاشت

فاطمه صادقی، پژوهشگر علوم سیاسی و فعال حقوق زنان برای اولین بار از پدرش گفت؛ محمدصادق صادقی گیوی یا همان آیت‌الله صادق خلخالی.
آفتاب‌‌نیوز :
او اولین حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب را در خانه‌اش، پدر خشنی ندید گرچه نامهربان بود. خلخالی به روایت دخترش ساده‌زیست بود و خلخالی به روایت دخترش: او خشن نبود/طرفدار خاتمی بود/به بازرگان احترام می‌گذاشتسختگیر.

به گزارش آفتاب‎نیوز؛ بخش‌هایی از گفت‌وگوی او با ماهنامه «اندیشه پویا» را در ادامه می‌خوانید: من آدمی هستم که ژن‌هایی را به ارث برده‌ام اما من بودن امروزم نتیجه کتاب‌هایی است که خوانده‌ام، تاملاتی است که داشته‌ام، تجارب تلخ و شیرینی است که در زندگی به دست آورده‌ام و دوستان و رفت‌وآمدهایی که داشته‌ام. من فقط می‌توانم بگویم اگر نمره چشم من بالاست قطعاً ژنتیک است. در خانواده من، مثل پدرم، چشم‌های همه‌مان ضعیف است ولی اینکه من اینطور عقیده دارم و فلان موضع‌گیری را دارم ژنتیک و ارثی نیست.

* به دو دلیل درباره پدرم صحبت نکردم. اول اینکه خیلی از حرف‌هایی را که من بخواهم درباره پدرم بگویم شما و دیگران شاید نتوانید منتشر کنید. دلیل دوم هم اینکه خیلی وقت‌ها فضایی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه یک فضای دوقطبی وجود داشته و من خیلی تمایلی نداشتم که در این فضای دوقطبی و توی یک جو سیاست‌زده درباره پدرم صحبت کنم. همیشه از من درباره کارهای سیاسی پدرم سؤال شده. اینکه مثلاً چرا فلانی را کشت. بیشتر هم هویدا مد نظر است. یا اینکه چرا در کردستان فلان کار را کرد. واقعیت این است که من به عنوان یک آدم عادی خیلی وقت‌ها باید بروم بخوانم که در کردستان چه خبر بوده و چه اتفاقاتی افتاده است تا بتوانم مطلع شوم و درست داوری کنم.

* بچه‌های آدم‌های سیاسی باید بدانند که آن آدم کارهایی کرده که اصلاً آن‌ها در جریانش نبودند. یک سری عقایدی داشته که به آن‌ها نگفته. مثلاً من خیلی از وقایعی را که در جریان انقلاب اتفاق افتاده چون بچه بودم از نزدیک تجربه نکردم. من بچه بودم و حالا باید بروم و ببینم در کردستان چه اتفاقی افتاده یا ماجرای هویدا و اعدام‌ها چه بوده. وقتی نمی‌دانم، اصلاً صلاحیت ابراز نظر درباره آن قضایا را ندارم.

* وقتی که من سکوت می‌کنم یا می‌گویم نمی‌دانم، آدم‌ها فکر می‌کنند که می‌خواهم لج‌بازی کنم. اما واقعیت این است که من خیلی علاقه‌ای نداشتم که درباره وقایع کردستان بخوانم با اینکه می‌دانم آن مقطع هم خیلی مهم است. ممکن است یک روز این کار را بکنم و ببینم اتفاقات کردستان چه بوده و نقش پدر من چه بوده.

* من دغدغه‌های خودم را دارم. الزامی ندارم چیزی که برای پدر من جالب بوده برای من هم جالب باشد. من دوست دارم کارهای دیگری انجام دهم اما متاسفانه خیلی وقت‌ها سایه سنگین پدر به من تحمیل می‌شود. او نیست که تحمیل می‌کند، اتفاقاً جامعه است که دارد این سایه را به من تحمیل می‌کند.

* مدرسه که می‌رفتم تقریباً همه معلم‌های من می‌دانستند که پدر من کیست. این خیلی اذیت می‌کرد. تک‌وتوک می‌آمدند و سفارش دوست و آشنایی را برای کاری می‌کردند که من به پدرم بگویم. این‌جور وقت‌ها من در موضع بدی قرار می‌گرفتم. معلمم را دوست داشتم اما نمی‌توانستم به بابا سفارش بکنم. اگر هم سفارش می‌کردم بابا اهل انجام دادنش نبود. این مساله اذیتم می‌کرد و برای همین خودم تا می‌توانستم پنهان می‌کردم که پدرم کیست. تا جایی که می‌شد انکار می‌کردم برای اینکه دلم می‌خواست خودم باشم.

* [تا حالا پیش آمده که کسی جلوی تو درباره پدرت تند حرف بزند؟] خیلی زیاد.. بارها اتفاق افتاده. آنقدر این اتفاق افتاده که دیگر شنیدنش تغییری در من ایجاد نمی‌کند. فقط بعداً حرف‌هایی را که می‌شنوم یادداشت می‌کنم تا یادم بماند و برای اعضای خانواده تعریف کنم.

* پدر من همیشه اصرار داشت که چهره سیاسی‌اش - چه مثبت و چه منفی - به خودش مربوط است. در تمام زندگی سیاسی‌اش می‌گفت حق ندارید از قبل من استفاده کنید. یکی از دلایلی که هیچ کدام از برادران من تمایل نداشتند وارد کارهای سیاسی شوند همین مرز قاطعی بود که بابا کشید. می‌گفت اگر می‌خواهید فعالیت سیاسی بکنید، اشکالی ندارد اما نه زیر تابلوی من. در نتیجه انگار در ما این باور درونی شد که تو خودت هستی. به خاطر همین هم من هیچ وقت احساس نکردم که باید از بابا دفاع کنم.

* آدم‌ها حق دارند درباره شخصیت‌های سیاسی قضاوت کنند و برای همین من هرچه بشنوم برایم عجیب نیست. اما یکی از مواردی که یادم مانده و خیلی هم غیرمنصفانه بود مقاله‌ای بود که از محمد قائد خواندم که جایی در نوشته‌ای به پدر من نسبت دزدی داده بود. بابای من دستور قتل هویدا را داده، کردستان رفته و همه این‌ها بوده، ولی دزدی نکرده. فکر می‌کنم وضعیت مالی ما فرزندان آقای خلخالی این را نشان می‌دهد که او دزد نبود. هیچ مال مخفی‌ای هم جایی نداشت مگر اینکه ما بی‌خبر مانده باشیم. آن نوشته را وقتی خواندم خیلی بهم برخورد. جوری بود که برای اولین بار واقعاً دلم می‌خواست آقای قائد را ببینم و بگویم من خیلی نوشته‌های شما را دوست دارم و همه را می‌خوانم. هر حرف سیاسی که درباره پدر من زده‌ای به خودش مربوط است ولی این اتهام را از کجا آورده‌ای؟

* خیلی وقت‌ها توی تاکسی تا تقی به توقی می‌خورد، نام آقای خلخالی وسط می‌افتد. این‌جور وقت‌ها من هم گوش‌هایم تیز می‌شود تا ببینم ملت چه می‌گویند. یک بار در تاکسی تهران به کرج یکی از این آدم‌های حرصی نشسته بود و شروع کرد به فحش‌های بد دادن به بابای من. بعد هم گفت فلانی را یک بار در یکی از شهرهای جنوب فرانسه با دو گونی طلا گرفتند و زنش هم همراهش بود. آن لحظات به من سخت می‌گذشت اما از تصور اینکه مادرم یک گونی طلا دستش بوده خنده‌ام گرفته بود.

* من رابطه خیلی نزدیکی با پدرم داشتم. رابطه‌ای که عینی هم نبود و اتفاقاً زمان‌های خیلی زیادی از هم دور بودیم. قبل از انقلاب که من بچه بودم او اغلب نبود. بعد از انقلاب هم همینطور. تقریباً کمتر از هر آدم دیگری در زندگی‌ام او را دیده‌ام. اما رابطه من با او درونی بود. همیشه آدم مهمی برایم بود و تا آنجایی که اجازه داشتم او را زیر نظر داشتم.

* پس از ردصلاحیتش و آغاز ایام انزوا، رفت قم و تقریباً هفته‌ای یا دو هفته‌ای یک بار همدیگر را می‌دیدیم. کاملاً خودش را منزوی کرد. از سیاست خیلی سرخورده شده بود و رفت که رفت. در همین ایام انزوا به لحاظ روحی به هم نزدیک‌تر شده بودیم اما به لحاظ فیزیکی مسافت زیاد بود.

* [انتقادها از فعالیت‌های سیاسی پدر] موضوع اصلی همیشه همین بود. البته مسائل تربیتی و اختلافات ایدئولوژیک و این‌ها هم بود اما عمدتاً مسائل سیاسی بود. جو خانه ما همیشه انتقادی بود. آن قدرها خصومت‌بار و ستیزه‌جویانه نبود، اگرچه گاهی وقت‌ها که من بودم خصومت‌بار هم می‌شد.

* یکی از این وقت‌های ستیزه‌جویی شب انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود که من دانشجو بودم و رادیکال‌تر از امروز. تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رأی داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی بود. آن شب تصادفاً همه دور هم جمع بودیم که صحبت از انتخابات شد. من گفتم رأی نمی‌دهم و دلایل خودم را برای رأی ندادن داشتم. خیلی هم تند بودم. مهمانی تمام شد و پدرم هم شب به قم رفت. صبح فردا من هنوز خواب بودم که تلفن کرد. تعجب کردم چون بابا خیلی کم تلفن می‌کرد مگر کار خیلی واجبی داشت. گفت من به عنوان پدر از تو خواهش می‌کنم به خاتمی رأی بدهی. واقعاً قصد رأی دادن نداشتم اما گفتم چشم فقط برای برآورده کردن خواهش شما می‌روم. رأی دادم و پشیمان هم نشدم. اما خب دیگر رأی ندادم تا سال ۸۸ که دوباره رأی دادم.

خلخالی به روایت دخترش: او خشن نبود/طرفدار خاتمی بود/به بازرگان احترام می‌گذاشت

* تصویر بیرونی از پدر من یک تصویر خیلی خشن است. من به عنوان دختر اصلاً چنین تصویری را در خانه از پدرم ندارم. یکی از معماهای من همین بود که مطلقاً چهره‌ای را که در عالم سیاست و بیرون از خانه از او تصویر شده بود ندیدیم.

* پدرم به هیچ وجه آدم مهربانی نبود. به شدت سختگیر بود اما من از پدرم کتک نخوردم. در خانواده تنبیه بدنی اصلاً نداشتیم. ولی من همیشه وقتی می‌خواستم کارنامه‌ام را به بابا نشان دهم شب تا صبح خوابم نمی‌برد. هیچ اهل مماشات نبود. من همیشه باید سختکوش می‌بودم و کار می‌کردم و لیاقتم را نشان می‌دادم. وقتی هم لیاقتم را نشان می‌دادم می‌گفت وظیفه‌ات بوده.

* عرصه ایدئولوژیک سال ۵۷ از پدرم تصویری ساخته بود که برای من ناآشنا بود. فضای آن زمان، فضایی کاملاً ایدئولوژیک بود. من اصلاً نمی‌خواهم بگویم که پدرم آدم مهربانی بود. اصلاً از این خبرها نبود اما آن فضای ایدئولوژیک قاطعیت انقلابی می‌طلبید؛ و کسی که در جای آقای خلخالی می‌نشست گویی باید به آن قاطعیت انقلابی پاسخ می‌داد. او خودش را انقلابی تعریف می‌کرد و معتقد بود که برای انقلاب باید یکسری بدنامی‌ها را بپذیرد. وقتی به او می‌گفتیم که تو چه‌کاره هستی و چرا دیگران نه؟ همیشه می‌گفت ما انقلاب کردیم و باید پای آن بایستیم. این حرفش همیشه توی گوش من است. می‌خواهم بگویم شخصیت او به آن وضعیت گره خورده بود.

* اصلاً قصد دفاع ندارم. به نظر خودم دارم توصیف می‌کنم. طبیعتاً در آن وضعیت همه می‌خواستند چهره‌ای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد. من اینطور می‌بینم. ببین! پدرم توی خانه هم یک جورهایی انقلابی بود. یعنی ما حق نداشتیم دو دست لباس اضافه داشته باشیم. تا آخر زندگی همین بود. بارها اتفاق افتاد که کفش‌های اضافه ما را برداشت و داد به نیازمند. خیلی وقت‌ها عصبانی می‌شدم که شما چه حقی دارید که اموال من را می‌بخشید. این اواخر گاهی اعتراض می‌کردم که همه جا را فساد اقتصادی گرفته آن وقت شما نگران همین یک جفت کفش من هستی؟ ما حق نداشتیم چیز زیادی بخواهیم. حق نداشتیم مدرسه خوب برویم. این ویژگی پدرم برای من هم دوست‌داشتنی است. یکی از چیزهایی که واقعاً من را آزار می‌دهد این است که اگر چیز خوبی قرار بود از اخلاق انقلابی بماند همین ساده‌زیستی بود که نماند.

* می‌توانم حدس بزنم که پدرم این اواخر نسبت به گذشته بازخوانی‌هایی داشت. نسبت به بازرگان همیشه احترام می‌گذاشت اما درباره بازخوانی انتقادی گذشته تمایلی به حرف زدن نداشت. معلوم بود که زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود.

* پدرم مجموعه‌ای از بیماری‌ها را داشت. هم پارکینسون داشت و هم آلزایمر و هم مشکل قلبی. روی رختخواب رفت.

منبع: تاریخ ایرانی 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۲۹
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۵۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
2
24
عجب مصاحبه شما امروز در نود شش زندگی میکنید مردم چی میدونین ..براتون متاسفم ..به امید تکرار تاریخ
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
2
28
با کمال تاسف در صحبت هاش تناقض بسیار بود.
فرشاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
1
41
در روز قيمت و روز عدل درباره همه ما خداوند بايد قضاوت کند
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۵
درست است شاید مردم را بتوان فریب داد ولی خداوند دانا و آگاه را نه ، روز قیامت برای همین است
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
3
4
در قرآن مجيد آمده است روز قيامت نزديک است و همه خواهيم ديد که خشونت چيست
رسول مشهدي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
0
7
گرچه رفتار پدرتان به شما ارتباطي ندارد ولي .............................
وحید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
4
1
احساس می کنم صادقانه صحبت کرده بود...انصافا هم مشکل ایشون ایدوئولوژی بود و کسی هیچ وقت نتونست درباره ی فساد ایشون چیزی بگه...اصولا کسایی که خیلی راحت قدرت رو رها می کنند با قدرت ایدئولوژیکی برخورد می کنند نه فرصت طلبانه... خیلی ها اینکاررا کردند...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۲۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
0
10
جو گیر شد و چه ها که نکرد.
مصطفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
1
10
گناه پدرپای شما نوشته نخواهد شد.
بازرگان کجا و خلخالی کجا.چرا بازرگان و خاتمی را میخواهید کنار پدرتان قرار دهید.آن دوران را ما درک کردیم .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
0
5
با نمایش های مهاجرت به باشگاه اصلاحات ، هیچ وقت سوابق ثبت شده را نمی شود ، اصلاح کرد .
حسن رفتار نسل جدید به حساب خودش است .
دانشجوی تبریزی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
0
8
ببین خانم ! شما تلاش خودتو کردی و آفرین ...

اما ...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
16
1
تو متن مصاحبه شما تناقض وجود داشت ولی شخصا خلخالی را دوست دارم به نظرم یک قاضی باید محکم ،عادل باشد ودر گیر مصلحت اندیشی ها نشود
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۰۲:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۹
انشالله با هم محشور شوید
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
1
15
نمیتوان ایشان را تظهیر کرد
آرش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۰۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
1
5
از این خنده دارتر دیگه نمیشه حرفی زد.......... متاسفم .
كوروش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
2
19
مشخصه كه خواسته با نام جناب خاتمی، بابا رو تطهیر كنه
الله اكبر....
آشنا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
1
9
فقط یه کم خیلی زیاد جو گیر بودن اونهم مشخص شد ارثیه
ناشناس
|
United States of America
|
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
3
10
بابام بود خیلی دوستش داشتم و هیچکس را بی دلیل و محاکمه عادلانه اعدام نکرد!
ناشناس
|
Italy
|
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
0
8
.. چه دفاعی از پدرت میکنی
ناشناس
|
Armenia
|
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
0
5
عجب روایت معتبری
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
12
3
من مدت زیادی را درکردستان بودم اگر نبود قاطعیت ایشان در مورد کردستان معلوم نبود قاسملو ودار ودسته ایشان چه بلایی به سر کردستان میاورند ا
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
0
5
دختر خانمش یه جور حرف زده انگار .......
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۰
14
1
درود بر خلخالی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
0
2
خلخالي....
کیارش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
1
7
واقعا مسخره اس داری بابات رو کنار خاتمی و بازرگان قرار میدی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
0
3
این که در خوانواده اش تفاوت فکر بوده خیلی خوبه
شعبون بامخ
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۵۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۱
1
9
امثال خلخالي ها چه فرقي با داعش دارند؟؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۲
0
2
بازرگان........
ایرانی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۲
0
5
اگه نمیخوای نظراتو بنویسی و سانسور میکنی پس چرا ژست آزاد اندیشی و نظر خواهی میگیری؟ نظرات منو درج نکردید در حالیکه آنچنان مطلب خاصی هم نداشت شاید هم چون نظر منو قبول ندارید درج نمی کنید
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین