بخشهایی از این گفتگو را در ادامه بخوانید؛
کمی به عقب بازگردیم. شما گفتید که با آقای احمدینژاد از قبل
آشنایی داشتید. وقتی شما وارد شورای شهر شدید از قبل صحبتی با آقای
احمدینژاد برای شهردارشدن ایشان کرده بودید؟
خودتان را
بگذارید جای من. میروید سراغ کسانی که نمیشناسید و مجهولاند یا کسانی که
میشناسید؟ من هم آقای احمدینژاد را بهعنوان یک گزینه پیشنهاد کردم. ١٥
نفر عضو بودیم. براساس نظاماتی که برای انتخاب شهردار وضع شد، اینطور
طراحی شد که هرکسی پیشنهادی دارد مطرح کند. من هم پیشنهادم آقای احمدینژاد
بود. یک نفر دیگر را هم پیشنهاد دادم.
به جز شما، چه کسانی پیشنهاد کردند؟
چند
نفر دیگر هم بودند. نظامات اینطور بود که به همه وقت بدهیم یکییکی
برنامه یا مطالب خود را طرح کنند که آقای احمدینژاد هم وقت گرفت
برنامههایش را مطرح كند و قبل از اینکه شورا به صورت رسمی شکل بگیرد جلسه
خصوصی برگزار شد مثل کاری که الان شورای شهر کرد. در آن جلسه آقای
احمدینژاد انتخاب شد. روزی که در صحن رأیگیری اتفاق میافتد در صحن هم
رأیگیری تکرار شد.
آن زمان خاطرم هست بحث عدم تأیید آقای
احمدینژاد از سوی وزارت اطلاعات مطرح بود. آقای یونسی بارها این مسئله را
مطرح کرد. آقای ناطق بسیار تلاش کرد که این تأیید را بگیرد حتی آقای باهنر
هم اين ماجرا را روایت کرده است. حتی آقای باهنر گفته بود که ما ایشان را
اصلا برای ریاستجمهوری در نظر گرفتهایم. آقای یونسی میگوید که ما سکوت
کردیم و جواب مثبت یا منفی ندادیم درنهایت آقای احمدینژاد شهردار میشود.
سؤال من این است آیا شما حداقل چنین ذهنیتی داشتید که ایشان قرار است بعدا
رئیس دولت شوند؟
اینکه وزارت اطلاعات تأیید میکرد یا نمیکرد،
این طور که شما عنوان میکنید، نبود. حداقل بهعنوان یک عضو شورا یکبار
هم وزارت اطلاعات با من در این ارتباط که ایشان مورد تأیید ما هست یا نیست،
کوچکترین صحبتی یا حرفی نزد.
ولی روایتهای دیگران هست.
من
کاری به روایتهای دیگران ندارم. یکی از آن ١٥ نفری هستم که در بطن موضوع
بودم. اگر چنین چیزی بود حق مطلب این بود که به من بگویند ایشان از نظر
وزارت اطلاعات به درد شهرداری نمیخورد، من را توجیه میکردند. فرض من این
است که این فرمایش شما از اصل غلط است.
اما آقای یونسی، آقای ناطقنوری و باهنر روایتهایشان را از ماجرا بیان کردهاند.
آقای
یونسی اختیار زبان و فرمایش خودش را دارد اما من هرگز چنین چیزی
نشنیدهام. بعد از اینکه ایشان انتخاب شد و این خبر بیرون رفت حساسیتهایی
ایجاد شد.
احتمالا آن واکنشها هم بعد از انتخاب ایشان بوده است.
این
حساسیتها از ناحیه وزارت اطلاعات نبود. از ناحیه استانداری و فرمانداری
تهران و وزارت کشور و ارکان دولت در آن زمان بود. تماسها و ارتباطهایی
گرفته شد که ایشان به درد شهرداری تهران نمیخورد. حتی من از ناحیه یکی از
بزرگواران این فرمایش را داشتم که هرکسی به جز آقای احمدینژاد را شما
انتخاب کنید ما مخالفت نمیکنیم ولی آقای احمدینژاد نه. من جلسه گذاشتم که
چرا؟ به چه دلیل؟ من را توجیه کن اگر اینقدر فکر میکنی این فرد موضوع
دارد من را توجیه کن که صحبتی نشد فقط اینکه هرکسی به جز این فرد.
اسم این فردی را که با او جلسه گذاشتید نمیآورید؟
نه،
صلاح نمیدانم. چنین حساسیتهایی بود اما در نهایت وزارت کشور و وزیر کشور
اختیار داشت که این انتخاب را تأیید بکند یا نکند؛ که تأیید کرد. چطور است
که با این صحبتها میخواهند پا پس بکشد؟ قانون این اجازه را به شما داده
است که انتخاب اعضای شورا را مورد تأیید قرار بدهید یا ندهید.
شما از پیشنهاد خودتان در ارتباط با آقای احمدینژاد و رأیی که به ایشان دادید برای شهردارشدن و حمایت از ایشان بعدا پشیمان نشدید؟
آقای
احمدینژاد برای شهرداری تهران، به علت روحیاتی که در ایشان سراغ داشتم و
حسب رشته تخصصی خود من که معماری شهرسازی است و حجم کاری که در شهر تهران
بر زمین مانده، فکر میکنم گزینه مناسبی بود و بههیچوجه برای انتخاب
شهردار و برای پیشنهادی که کردم پشیمان نیستم. اما درباره صحبتهای آقای
باهنر هم بروید از خودشان بپرسید که گفته یا نه، حداقل من نشنیده بودم. اما
درباره خودم که میتوانم بگویم. من خودم موافق نامزدی آقای احمدینژاد
برای ریاستجمهوری نبودم. از اول گفتم کسی که میآید در شهرداری قرار
میگیرد حجم فعالیتهایی که در شهرداری هست، میطلبد اگر کسی مینشیند
دورهاش را به پایان برساند و یک توافق ضمنی هم گرفته بودیم که اینجا سکوی
پرتاب نشود کمااینکه الان این نگرانی هم در بین اعضای شورای فعلی هست. درست
هم میگویند چون زمان میبرد که فرد با ارکان شهرداری و حوزه مدیریتی خودش
شناخت پیدا کند. بعد از دو سال او برود و یکی دیگر بیاید؟ اینها همه هزینه
برای شهر است.
پس شما سال ٨٤ به آقای احمدینژاد رأی ندادید.
من
اساسا با آقای احمدینژاد بهشدت مخالف بودم. آقای احمدینژاد که زنده
است، میتوانید از خودشان سؤال کنید؛ حتی ما ساعتها جلسه دونفره داشتیم.
تا پاسی از شب. به ایشان گفتم شما کنار برو و ایشان هم اصرار داشت که حتما
میخواهد بماند. آخر نه من توانستم ایشان را متقاعد کنم و نه ایشان من را،
اما اینکه شما از عرایض من چه برداشتی بکنید به خودتان بازمیگردد، اما
اینکه وارد حریم من بشوید که به چه کسی رأی دادم به شما چه ربطی دارد؟
چون برادر شما، آقای کامران دانشجو، بعدا گفتند که سال ٨٤ به آقای لاریجانی رأی داده بودند.
اخوی کامران ما اختیار خودشان را دارند و خودشان میدانند، اما من به شما اجازه نمیدهم وارد حریم من شوید.
برداشت من این است که شما به آقای احمدینژاد رأی دادید.
برداشت شما به من ارتباطی ندارد.