آفتابنیوز : نویسنده مقاله در پاسخ به این گفته مصباح یزدی که «اگر از صدر اسلام تاكنون یك فقیه را پیدا كنید كه گفته باشد مشروعیت ولی فقیه از رای مردم است من تمام دارایی ام را به او میبخشم»، با استناد به مقالهای از حضرت آیتالله خامنهای آورده که ایشان مشروعیت حكومت ولی فقیه را به رای و قبول مردم میدانند.
در بخش دیگری از مقاله هم به «شواهد و قرائنی» اشاره شده که از نارضایتی رهبری از عملکرد مصباح یزدی حکایت دارد.
در این بخش از مقاله آمده است: «احدی از آحاد ملت حق ندارد بر رهبری جلو بیفتد. آیا رهبری از عملكرد و موضعگیری های شما راضی است ما قرائنی داریم كه نه. شما اگر دلیلی بر رضایت ایشان از عملكرد خودتان دارید، ذكر فرمائید. البته اینكه ایشان به موسسه شما كمك مالی بكنند یا شما در دفتر ایشان سخنرانی بكنید دلیل نمیشود».
از آنجا که این مطلب واجد نکات فقهی و تاریخی مهم و بحث انگیزی است،«آفتاب» متن کامل آن را به نقل از روزنامه «جمهوری اسلامی» منتشر می کند.
روزنامه جمهوری اسلامی- 25 مهرماه-مقاله «هشت حدیقه»
نشریه پرتو سخن كه وابسته به موسسه آیه الله مصباح یزدی در قم است در شماره پنجم مهرماه 85 خود سخنانی از ایشان منتشر كرده است كه بعضی از قسمتهای آن احتیاج به حاشیه دارد.
حدیقه 1: ایشان میگوید:« شاید كمتر كسی باشد كه در دوران بعد از انقلاب تاكنون و در دوران قبل از آن درباره ولایت فقیه به اندازه بنده حرف زده یا مطلب نوشته باشد بحث و مناظره كرده باشد و... »
حاشیه: چون بزرگان میفرمایند علم به تنهائی مشكل انسان را حل نمی كند از جناب استاد آیتالله مصباح سئوال میكنیم :
اولا آیا شما بیشتر فقه خواندهاید یا همان فردی (آقای منتظری) كه در همین سخنرانی تعرض آمیز به او اشاره كردهاید و گفتهاید سادگی مخصوصی داشت و تحت تاثیر بعضی از روشنفكر مآبها بخصوص نهضت آزادی چنین و چنان گفت؟ من گمان نمی كنم احدی از علمای حوزه شما را در تخصص فقهی همطراز مشارالیه بداند حتی در مسئله ولایت فقیه هم باید به دلیلی ثابت شود كه شما بیشتر از ایشان كار كردهاید.
ثانیا آیا شما بیشتر برای ولایت فقیه در میدان عمل كار كردهاید و زحمت كشیدهاید یا آن شخص دیگری (آقای هاشمی رفسنجانی) كه به او هم در همین سخنرانی تعرض زده و گفتهاید میگوید: « نه آقا ولایت امر زمینی و با رای مردم است». در این مورد هم گمان نمی كنم احدی از كسانی كه برای حكومت اسلامی ایران مبارزه كردهاند و مبارزان را میشناسند نقش شما را كه انشاالله نقش داشتهاید به اندازه یك دهم بلكه یك صدم نقش ایشان بدانند.
پس ملاحظه فرمودید كه این دو فردی كه نام آنها از همین سخنرانی شما به دست آمد یكی از آنها یقینا بیشتر از شما درباره فقه و ولایت فقیه كار كرده است اما علم كثیر او فایدهای كه باید ببخشد، نبخشید و دیگری احتمالا كمتر از شما فرصت كار علمی اصطلاحی داشته است اما به درجات بیشتر از شما برای حكومت اسلامی و ولایت فقیه كار كرده و موثر بوده است و به همین خاطر و به دلیل امتیازات دیگر از دست بنیانگذار تیزبین و آدم شناس جمهوری اسلامی یعنی امام خمینی (ره) چندین مدال افتخار گرفته است (البته منظورم مدال طلا و اینجور چیزها نیست).
حدیقه 2ـ آقای مصباح میگویند:«اگر بنده در زمینه مسائل ولایت فقیه احساس كردم روزنهای وجود دارد كه دشمن میتواند از آنجا نفوذ كند آیا باید بگویم یا نه».
حاشیه: از جناب آقای مصباح میپرسیم چگونه است كه احساس خطر فقط به شما دست داده است و اینهمه مراجع و علما و فقها و اندیشمندان چنین احساسی ندارند بلكه برخی از آنها از رویه و موضعگیری های تند و احساسی شما ناراحت و ناراضی اند.
موضعگیریهای تند و بیش از حد لازم شما در سالهای پیش از انقلاب درباره دكتر شریعتی فراموش نشده است. همان زمان حتی یك عالم موجه با شما همراه و هماهنگ نبود.
من از بزرگان ناراضی از رویه شما در قصه شریعتی یكی از گذشتگان را نام میبرم كه سیدالشهدای انقلاب اسلامی آیت الله بهشتی شهید مظلوم است و یكی هم از احیا كه حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب دام ظله میباشد.
حدیقه 3 ـ ایشان گفته اند: «آیا به پزشكی كه میداند مثلا ایدز از اینجا سرایت میكند دیگران تشخیص نمی دهند و شاید اصلا نمی دانند چه هست باید گفت آقا برای اینكه برخی ناراحت نشوند شما وسواس نیانداز بگذار مردم زندگیشان را بكنند. پزشك اگر نگوید خیانت كرده است».
حاشیه: جناب آیتالله مصباح همه میدانند عرفا و عادتا غیرممكن است كه هجوم بیماری خطرناكی را فقط یك پزشك بفهمد و دیگران حتی پس از اینكه او سالها داد و فریاد میزند پی نبرند.
اگر چنین حالتی اتفاق افتاد خوب است چنین پزشكی در تشخیص خود تردید كند و در مقدمات علمی و روحی خود بازنگری نماید و برای خود و دیگران زحمت درست نكند.
جناب آقای مصباح! آیا انصافا این درست است كه شما درباره همه علما و بزرگان كه در میان آنها مراجع عظام تقلید و مقام معظم رهبری قرار دارند،بگویید « دیگران تشخیص نمی دهند و شاید اصلا نمی دانند چه هست»! به نظر شما این نوعی خود بزرگ بینی و به حساب نیاوردن دیگران نمی باشد؟
حدیقه 4 ـ آقای مصباح گفته اند: «اصلا فلسفه وجود من این است كه اگر جایی خطر بیماری را احساس كردم هشدار بدهم كه مواظب باشید بیماری دارد میآید».
حاشیه: اگر این كار فلسفه وجودی شماست پس فلسفه وجود رهبر در نظام اسلامی چه میباشد.احدی از آحاد ملت حق ندارد بر رهبری جلو بیفتد. آیا رهبری از عملكرد و موضعگیری های شما راضی است ما قرائنی داریم كه نه. شما اگر دلیلی بر رضایت ایشان از عملكرد خودتان دارید،ذكر فرمائید. البته اینكه ایشان به موسسه شما كمك مالی بكنند یا شما در دفتر ایشان سخنرانی بكنید،دلیل نمی شود.
از این كه بگذریم آیا پزشك وظیفه دارد كه بدون مراجعه مریض به او، مرض بیمار را با داد و فریاد بیان كند این جامعه كه شما او را در معرض مثلا ایدز دانستهاید كی و كجا و چگونه به شما مراجعه كرد و از شما درخواست معالجه نمود.
آیا امیرالمومنین علیه السلام در دوران عدم مسئولیت ظاهری و ائمه دیگر ـ جز امام حسین علیه السلام در سال آخر عمر شریفش و آن هم به دلایلی خاص ـ با ا ینكه جامعه را در معرض خطرها و به قول شما ایدزها و برتر از ایدز میدیدند،رفتار شما را داشتند.
حدیقه 5 ـ ایشان میگویند: «اگر از صدر اسلام تاكنون یك فقیه را پیدا كنید كه گفته باشد مشروعیت ولی فقیه از رای مردم است من تمام دارایی ام را به او میبخشم».
حاشیه: اولا مگر یكی از شرایط درست بودن یك نظر فقهی یا غیرفقهی این است كه این نظر پیش از آن مظرح شده باشد علامه حلی ـ بنابر معروف فتوا داد كه آب چاه با ملاقات نجس متنجس نمی شود درحالی كه كسی از فقهای شیعه پیش از این چنین حرفی نزده بود.
ثانیا رهبر معظم حفظه الله كه شما به ایشان خیلی ابراز ارادت میكنید، همانگونه كه با نظر شما درباره شریعتی موافقت نداشتند با این نظر و تحلیل و برداشت شما درباره ولایت فقیه هم نظر موافقی ندارند.
ایشان در مقالهای كه خودشان آن را در سومین كنفرانس اندیشه اسلامی در بهمن ماه 1363 قرائت كردند میفرمایند:«... آن كسی كه این معیارها را داردو از تقوی و صیانت نفس و دینداری كامل و آگاهی لازم برخوردار است آنوقت نوبت میرسد به قبول ما. اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نكردند باز مشروعیت ندارد . چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم».
ملاحظه میفرمایید كه ایشان مشروعیت حكومت ولی فقیه را به رای و قبول مردم میدانند. اگر بگویید مراد ایشان از «مشروعیت» در این جا «قانونی بودن » میباشد خواهیم گفت خیر صدروذیل سخن ایشان این تفسیر را نفی میكند.
ایشان در چند سطر قبل از این گفتهاند: «نظر مردم تعیین كننده است اما نسبت به آن انسانی كه دارای معیارهای لازم است. اگر معیارهای لازم در آن انسان نباشد انتخاب نمی تواند به او مشروعیت ببخشد». معلوم است كه مراد از «مشروعیت» در این جمله قطعا مشروعیت به معنای شرعی بودن است والا قانونی بودن كه قابل نفی نمی باشد.
حكومت امریكا و انگلیس را هم نمی توان نامشروع به معنای غیرقانونی دانست.پس معلوم میشود همین معنایی كه ایشان از كلمه «مشروعیت» در این جمله اراده كردهاند همین معنا را از این كلمه در چند سطر بعد به قرینه صدرو ذیل و وحدت سیاق قصد كردهاند. بخصوص كه در دنباله سخنانشان میگویند: «چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم». این جمله صریح در این است كه حكومت كسی كه مردم او را قبول ندارند مشروع به معنای شرعی و اسلامی نیست. البته بنده خواهان جایزه و مال و دارایی كسی نیستم اما خواستم عنایت فرمائید و در مسائلی كه اینچنین جزمی به آنها مینگردید تجدیدنظر فرمائید.
ثالثا بر فرض كه رهبری و هیچكس دیگر هم چنین حرفی نزده باشد بنده به عنوان یك طلبه با بضاعتی مزجاه عن جهد و اجتهاد عرض میكنم ولایت فقیه دو معنا دارد. یكی ولایت بر امور حسبه و غیب و قصر در حكومت طاغوت مشروط به اینكه اعمال ولایت در این امور مستلزم خطر و ضرری از جانب حكومت جائر نباشد و همچنین درحكومت حقه مشروط به اینكه حكومت روی آنها دست نگذاشته باشد مثل مال مجهول المالكی كه به دست كسی برسد یا یتیمی كه در فلان نقطه احتیاج به سرپرست دارد و دسترسی به حكومت ندارد یا دارد و نمی خواهد مراجعه كند وامثال اینها ـ در اینگونه موارد فقیه جامع الشرایط بنابر نصب عام امام معصوم علیه السلام ولایت دارد و میتواند دخل و تصرف نماید و رای مردم در این ولایت تاثیری ندارد. ادله نصب هم بیش از این معنا را ثابت نمی كند.
معنای دیگر ولایت فقیه حكومت بر مردم است.حكومت بر مردم فرع بر قبول مردم است و حكومت بر مردم بدون قبول مردم اصلا معقول نیست . معقول كه نبود مشروع هم نیست مگر اینكه كسی بخواهد بازور بر مردم حكومت كند كه این هم مشروع نیست. رهبری هم فرمودند:«چیزی به نام حكومت زور در اسلام نداریم».
بنابراین چنانچه كسی بگوید حكومت فقیه بر مردم بدون قبول مردم مشروعیت ندارد سخن گزافی نیست و هیچ اصل و فرعی از اصول و فروع دین زیر پا گذاشته نشده است. حالا چه باعث شده است كه جنابعالی این مسئله وجدانی و معقول را با مطالعات پنجاه ساله خود اینچنین میپیچانید و خود و دیگران را به زحمت میاندازید نمی دانم .
حدیقه 6 ـ جناب آیتالله مصباح میفرمایند: «مردم در مقابل سربازهای شاه سینه خود را باز میكردند و میگفتند بزن و در شرح آن میگفتند كه مرجع تقلید ما دستور داده است. آیا اگر امام نفرموده بود مردم این كار را انجام میدادند چرا مردم این كار را كردند چون به او رای داده بودند! چه كسی رای داده بود! این جز فرهنگ مردم بوده است كه این نایب امام وقتی دستور بدهد باید اطاعت كنیم ... اگر مردم معتقد بودند كه باید اول رای بدهند تا امام مشروعیت پیدا كند آیا چنین كارهایی انجام میشد!»
حاشیه: در این سخنان مثل اینكه مغالطهای صورت گرفته باشد البته انشاالله بر اثر غفلت گوینده محترم. آن مغالطه این است كه ایشان اطاعت را لازمه ولایت دانستهاند درحالی كه چنین نیست. مثلا فرزند از پدر خود اطاعت میكند و باید اطاعت كند درحالی كه هیچكس نگفته است كه پدر بر فرزند حكومت دارد.
این مثال مثال اطاعت شرعی بود. مثالی هم از اطاعت های عرفی بزنیم و آن اطاعت اهل یك عشیره یا فامیل یا محله از بزرگ آن عشیره یا فامیل یا محله است. در اینگونه موارد اطاعت هست بی آنكه ولایتی در كار باشد.
نمونه دیگری از اطاعت اطاعت مرید از مراد و اطاعت عاشق از معشوق است آیا هیچكس گفته است مراد بر مرید خود و معشوق بر عاشق خود ولایت شرعی دارد پس اطاعت كسانی از كسی دلیل بر حكومت او بر آنان آن هم از نوع حكومت الهی و آسمانی نیست.
جناب آیتالله مصباح با مطالعات 50 60 ساله خود درباره ولایت فقیه حتما میدانند كه ولایت فقیه به این معنا كه واجب است همانگونه كه از امام معصوم اطاعت میشود از فقیه عادل اطاعت شود را اكثر فقهای شیعه قبول ندارند و شیخ اعظم انصاری رحمه الله علیه میفرماید:«دونه خرط القتاد».
آنچه را كه میتوان گفت مخالف چندانی ندارد شانیت فقیه جامع الشرایط برای حكومت و اولویت و احقیت او بر دیگران در این امر است و براین اساس مردم وظیفه دارند فقیه جامع الشرایط را به حكومت برگزینند.
وجوب اطاعت پس از انتخاب مردم و رای آنهاو قبول آنها تحقق پیدا میكند اما قبل از آن نه وجوب اطاعتی در كار نیست.
با توجه به آنچه عرض كردیم این سخن جناب مصباح درهمین سخنرانی كه میگویند:«مردم اطاعت از ولی فقیه را وظیفه الهی میدانند» حاشیهای لازم دارد و آن اینكه : آنچه اولا و با لذات وظیفه شرعی و الهی مردم است برگزیدن فقیه جامع الشرایط (در زمان غیبت) برای حكومت است.
این موضوع كه تحق یافت وجوب اطاعت به عنوان یك وجوب تبعی بر آن مترتب میشود. در نتیجه چنانچه مردم این انتخاب را صورت ندهند مواخذه خواهند شد كه چرا فقیه جامع الشرایط را به حكومت انتخاب نكردید نه اینكه چرا از او اطاعت نكردید. او قبل از برگزیده شدن برای حكومت واجب الاطاعه نیست.
حدیقه 7 ـ آقای مصباح در ادامه میگویند:«اگر وظیفهای باشد كه خودشان برای خودشان تعیین كنند خب فردا رای نمی دهند... میگویند رای نمی دهیم و رای خود را پس میگیریم.
حاشیه: این سخن ایشان هم حاشیه میخواهد و آن اینكه: آنچه ما گفتیم این بود كه مردم وظیفه دارند فقیه جامع الشرایط را در زمان غیبت امام معصوم به حكومت برگزینند و وظیفه دارند بر رای خود باقی بمانند و وجوب اطاعت بر اثر این پذیرش و قبول و رای و قرارداد متوجه آنان میشود. اما میدانیم آقای مصباح با جملات بالا چه میخواهند بگویند. آیا میخواهند بگویند اگر مردم گفتند:«دیگر رای نمی دهیم و رای خود را پس میگیریم» باید با توپ و تانك سراغ آنها رفت و آنها را مجبور به رای دادن و پس نگرفتن رای نمود! خدا كند چنین چیزی منظور ایشان نباشد كه چنین حكومتی همانطور كه رهبری فرمودند در اسلام نداریم.
حدیقه 8 ـ آیتالله مصباح یزدی گفتهاند: « اگر كسی بگوید نه آقا ولایت امر زمینی و با رای مردم است ... آیا باید سكوت كرد !... به فرض او یقین دارد كه مسئله همان است كه او گمان میكند و به صلاح اسلام است خب بنده هم یقین دارم كه این بهترین راهی است كه آمریكا میتواند به اسلام ضربه بزند آیا توصیه بردار است كه كسی بگوید شما بیائید با هم توافق كنید چه توافقی مسئله مرگ و حیات است.او میگوید اگر این كار را بكنیم مرگ است من میگویم اگر آن كار را بكنیم مرگ است حالا چه كار كنیم اینجا جای توصیه نیست ... من پنجاه شصت سال در این مسئله ریش سفید كرده ام و اگر سكوت كنم فردای قیامت خداوند جلوی من را میگیرد و میگوید... چرا سكوت كردی»
حاشیه: اولا از حاشیه بندهای 5 و6 معلوم شد كه در برابر چنین حرفی باید سكوت كرد زیرا كسی كه چنین حرفی بزند كافر نشده و سخنی برخلاف هیچیك از ضروریات دین نگفته است.
البته ممكن است جناب آقای مصباح هیچ اعتنائی به آنچه گفته شد نكنند و وظیفه خودشان بدانند كه گوینده چنین حرفی را تكفیر كنند و بنده كمترین صرفنظر از هر كس دیگری خودم معتقد به آنچه گفتم هستم و آنها را از روی دلیل شرعی به دست آوردم ولی چون حوصله تكفیر شدن ندارم و سرم برای دعوا درد نمیكند فعلا از اینكه نام خودم را به طور كامل در ذیل این نوشته بیاورم خودداری میكنم .
ثانیا شما كه میفرمایید: «او میگوید اگر این كار را بكنیم مرگ است من میگویم اگر آن كار را بكنیم مرگ است ... اگر سكوت كنم فردای قیامت خداوند جلوی من را میگیرد و میگوید... چرا سكوت كردی » خواهشمند است برای لحظهای هم كه شده خودتان را به جای طرف مقابل بگذارید و منصفانه بفرمایید كه چنانچه او هم مثل شما عمل میكرد چه میشد آیا جوی خون راه نمی افتاد!
مگر شما نمی گویید كه او هم آنچه را شما میگویید «مرگ» میداند و مگر نمی گویید «او یقین دارد كه مسئله همان است كه او گمان میكند و به صلاح اسلام است من هم یقین دارم كه ... ».
آقای مصباح آیا میپسندید كه او هم با شما همانطوری كه شما با او رفتار میكنید رفتار كند كه اگر چنین كند آتشی برپا خواهد شد و خانمانهایی را خواهد سوزاند و دود آن هم به چشم اسلام خواهد رفت و دشمنان اسلام شاد خواهندشد.
من نمی دانم چرا آقای مصباح كه معلوم میشود آدم زحمت كشیدهای هستند و پای درس بزرگان نشستهاند توجه به این نكات ندارند. ما در نجف گاهگاهی شاهد اینطور برخوردها بودیم و رنج میبردیم اما برخوردهای آقای مصباح آنها را تحت الشعاع قرار میدهد خدا كند این روحیه به طلبه های دیگر سرایت نكند.
ما فعلا به همین هشت حدیقه اكتفا میكنیم اگرچه در این سخنرانی و سخنرانی های سیاسی دیگر آیتالله مصباح اشكالات فراوان دیده میشود اما حوصله ما و شما بیش از این ظرفیت ندارد.
مقاله فوق از پایه استدلالی قوی برخوردار نیست و فقط خواسته با بازی کردن با احساسات مردم را به این یکه تاز عرصه علم بدبین کند.
خداوند از نویسنده ان بگذرد! نمیدانم جواب خدا را میخواهد چه بدهد!
مگر نه اینکه همه علمای به قول ایشان موجه در ابتدا با علامه طباطبایی و درس فلسفه او هم مخالف بودند مگر اینها دلیلی میشود که این استاد بد باشد؟
مگر اقا ایشان را مطهری و علامه طباطبایی زمان نخواندند؟
نمیدانم چرا نمیخواهید دست از دشمنی با اسلام برداری؟
خداوند همه ما را از هوا پرستی و وسوسه های شیطان دور کند!