آفتابنیوز : یک نانوا و یک آرایشگر در محله کراده واقع در کرانه شرقی رود دجله. این محله که اغلب ساکنان آن را سنیها و مسیحیان تشکیل میدهند در میان چندین محله بزرگ شیعهنشین محاصره شده است . کراده از جمله محلههای اعیاننشین بغداد محسوب شده و بر خلاف دیگر محلههای شهر بیشتر از هفتهای یک یا دوبار صدای بمبگذاری و تیراندازی در آن بهگوش نمیرسد. ترکیب جمعیتی آن نیز باعث شده تا حضور خبرچین های محلی کمتر احساس شده و گروههای آدمکش فرقهای نیز مجال چندانی برای قدرتنمایی نداشتهباشند.
حسین یک نانوا و شیعه است. در مغازه او کیک و شیرینی وهیچ نوع نان فانتزی برای فروش عرضه نمیشود و تنها محصول او یک نوع نان پهن سنتی است.او درهمان شرایطی که بدون توقف کار میکند پاسخ سئوالات را میدهد. انسانی جدی و بااراده به نظر می رسد هیکل تنومندش نیز او را همانند یک بوکسور حرفهای نموده است. ولی حسین این روزها کاملا عصبی است زیرا مجبور است بیشتر از آنکه حواسش را به تنورش جمع کند مراقب اوضاع خیابان روبروی نانوایی باشد.
نانواییها بیشترین آمار تلفات را در کشتارهای فرقهای هفتههای اخیر داشتهاند. دلیل موضوع نیز کاملا روشن است: از گذشته های دور صاحبان و کارگران اکثر نانواییهای بغداد را اعضای خانوادههای شیعه تشکیل میدادهاند و برای شورشیان سنی که در پی شعلهور کردن آتش خشونتهای فرفهای هستند یک نانوا هدفی ساده و بسیار تاثیرگذار است.
علیرغم وجود تهدیدهای مرگبار حسین حاضر نیست کارش را رها کند چون آن را مقدس میداند. او و همکارانش بارها از مقامات شهر خواستهاند که اقدامات حفاظتی از نانواییها را تشدید کنند ولی بهخوبی می دانند که با توجه به شرایط کنونی بغداد این درخواست عملی نیست.
سامی یک آرایشگر و مسیحی است. او نیز مانند حسین زندگی پر مخاطرهای پیش رو دارد و دائم یک چشمش مراقب خیابان است. مغازهاش مملو از مشتریانی است که به دنبال تعطیلی آرایشگاهها در بسیاری از مناطق دیگر بغداد به کراده آمدهاند که به نسبت کم خطرتر محسوب میشود. تعداد آرایشگران کشته شده طی ماههای گذشته رو به فزونی داشته است. دلیل کشته شدن آنان تخطی از قوانین مذهبی مورد علاقه تندروهای شیعه و سنی در زمینه نحوه آرایش مو و تراشیدن ریش مشتریان بوده است.
سامی نیز مانند حسین در تمام مدت احساس نگرانی دارد و از این موضوع بسیار غمگبین است: «قبل از آغاز جنگ هیچگاه درباره اینکه مذهب یک همشهری چیست صحبت نمیکردیم، شیعه، سنی و مسیحی بیمعنی بود، ما همه در کنار هم کاملا زندگی محبتآمیزی داشتیم».
سامی آخرین مشتری را برای اصلاح صدا میکند، در حالیکه هنوز زیر چشمی خیابان را میپاید.