آفتابنیوز : علیرضا زاکانی، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در کنگره سراسری جمعیت جانبازان در تحلیل سیاست داخلی اینروزها گفت: «اقدامات هنجارشکنانه احمدینژاد و نزدیکانش عقلانی، قانونی و شرعی نیست.» این سه مفهومِ عقلانی، قانونی و شرعی در کنار یکدیگر متناقضنماست. اگر کسی کارهایش غیر عقلانی باشد، رفتار غیر قانونی و غیر شرعی از او بعید نیست. احتمالا منظور این بوده که احمدینژاد عاقل است، پس با توسل به آیرونی، قانون و شرع را زیر پا میگذارد یا نادیده میگیرد. این بار آیرونی علیه آیرونی به کار گرفته شده است.
علیرضا زاکانی باور دارد مکتب امام(ره) موافقان، مخالفان و پیروانی دارد. مخالفان، دین را از سیاست جدا میکنند. رقبای مکتبِ امام کسانی هستند که خود را در ظاهر پیرو این مکتب میدانند اما پنج ویژگی پیروان این مکتب را برنمیتابند: اعتقاد به غیب و سنتهای الهی، اعتقاد به جامعیت دین و اسلام حداکثری، اعتقاد به استمرار ولایت مطلقه فقیه، پیروی از آن و باور به مردمسالاری دینی و اعتقاد به این که انقلاب اسلامی مقدمه ظهور حضرت ولیعصر (عج) است.
در ادامه زاکانی مخالفانِ مکتب امام را در سه گروه خلاصه میکند: کسانی که دین را از سیاست جدا میدانند؛ مانند بشیریه و سروش. کسانی که سنتگرایی را اصل قرار میدهند و کسانی که دچار جمود فکریاند. زاکانی بعد از این تقسیمبندی تلاش میکند این مفاهیم را با سیاست داخلی منطبق کند: «امکانات کشور از ابتدای انقلاب در اختیار مهندس بازرگان و بنیصدر بود که مخالفان مکتب امام خمینی بودند. بعد از آن در مدت محدودی این امکانات در دست شهید رجایی و باهنر بود که پیروان راستین امام بودند اما دوره مسئولیت آنان بیش از یک ماه دوام نداشت و به شهادت رسیدند. در دوران جنگ امکانات کشور در اختیار نخستوزیر، میرحسین موسوی بود. در زمان جنگ ما از نحوه توجه دولت به جبههها انتقاد داشتیم. در زمان آقایان خاتمی و احمدینژاد و امروز در زمان آقای روحانی آن پنج ویژگی در این چهرهها وجود نداشته است. لذا این انقلاب یا در دست مخالفان مکتب امام یا در دست رقبای آن بوده است.»
این گفتهها مصداقِ آیرونی در سیاست است. زاکانی تاریخ را تحریف نمیکند بلکه به شکلی دلخواسته تاریخ را بازسازی میکند. بدیهی است هر کدام از این افراد خصایص منحصربهفرد خود را دارند و نمیتوان آنان را یککاسه کرد. یکسانکردنِ پدیدهها و انسانهای ناهمسان، آنهم در سطح رؤسایجمهور عینِ بیعدالتی است و مهمتر این که از دل اینگونه همسانسازیها تفکراتِ فاشیستی بیرون میآید. ارائه مانیفستی دلبخواهی بدون هیچگونه معیاری برای سنجش و عملکرد رؤسایجمهور، از بین بردن تفاوتهای فاحشِ سیاستمداران است و آن چه برخی از طیفهای اصولگرا از آن هراساناند، همین تفاوتهاست. آنان با هرگونه تفاوتی مقابله کرده و درصدد یکسانسازی جامعه سیاسیاند. واقعا معلوم نیست اگر عمر ریاستجمهوری و نخستوزیریِ شهید رجایی و باهنر هم چند صباحی بیشتر طول میکشید، اکنون چه قضاوتی درباره آنان میشد.
به هر تقدیر فاصله عمیقی بین خاتمی و احمدینژاد وجود دارد؛ در معنا و صورت. گر چه اینگونه یکدستسازیِ مسئولان اجرائی در وضعیت سیاسی کنونی، نَه اهمیت دارد و نَه کسی آن را جدی میگیرد. مهم این است که از پسِ این یکسانسازی، بیاعتبارسازی رأی مردم سر برمیآورد. اگر بپذیریم رؤسایجمهور ایران با رأی مردم روی کار آمدهاند، سخنان زاکانی خواسته یا ناخواسته این معنا را میدهد که مردم در اکثر مواقع به رقبا و مخالفان امام (ره) رأی دادهاند. از سوی دیگر همسانسازی بنیصدر و روحانی بیش از آن که از دغدغههای انقلابی نشات گرفته باشد، نشان از رویکرد حذفی دارد. حذفِ اکنون به دستاویزِ گذشته.
«مشکل دولت آقای روحانی این است که میگوید داشتههایمان را بدهیم و زمان بخریم؛ دقیقا همان سیاستی که بنیصدر در ابتدای انقلاب اسلامی در قبال جنگ داشت و معتقد بود که باید زمین بدهیم و زمان بخریم.»
اینجاست که هدفِ همسانسازی نخستِ سخنان زاکانی و در کنار هم قراردادنِ احمدینژاد و خاتمی و دیگران عیان میشود. در این ورطه، با چنین رویکردهایی چه باید کرد؟ راهکار زاکانی برای برونرفت از این وضعیت چیست؟ «چهرههای جدید را باید به میدان بیاوریم؛ چرا که چهرههای تکراری نمیتوانند ما را به موفقیت برسانند.» و کاش گفته میشد که این چهرهها چه کسانی هستند و کجایند. امیدوارم مصداق یکی از این چهرهها خود ایشان نباشند؛ گر چه بعید است اصولگرایان به سیاستِ آیرونی تا این حد باور داشته باشند.»
منبع: روزنامه شرق