آفتابنیوز : چه خوشتان بیاید چه آن را رد کنید این یک واقعیت است که نمیشود با این روش استقلال رابه ساحل آرامش نزدیک کرد. آنان بیشتر از حد معمول دل به حوادث خوش کردهاند، منتظرند تا در هر بازی با روش منحصر به فردشان به پیروزی برسند اما دائمآ یکسان نباشد حال دوران....
در مهمترین بازی هفته جائی که بهترین فرصت برای صمد و پسرانش بود تا فاصله را با سایپا کمتر کنند هرگز چنین حادثهای رخ نداد. بعد از مدتها در هوای سرد و سوزناک تهران حدود چهل هزار هوادار در روز عید ،گرد هم آمده بودند تا شاهد برد استقلال باشند و هم اینکه تفاضل گل را بهبود ببخشند. چه بسا کسانی بودند که دیشب را با خواب برد با تفاضل دو گل گذرانده بودند ، خوابشان تعبیر شد اما در جهتی کاملا عکس و وارونه!
همه چیز کاملا حساب شده و تمیز رخ داد ، سایپا به قدری برتر بود که از دقیقه صفر نیمه دوم تا لحظه گل تساویشان هر ثانیه ورزشگاه بوی گل میداد. همان لحظهای که سیاوش باز هم اسیر اخلاق بچگانهاش شد آب پاکی را ریخت به روی دستان همه. فقط احتیاج به یک حس تخیلی قوی به سان خانم "جی کی رولینگ" خالق هری پاتر بایست میداشتید تا استقلال را از آن برزخ به سلامت بگذارنید. برای اندازه گیری شانس هم باید از واحد" تن" استفاده مینمودید چون کیلوگرم هم برای استقلال کفاف نمیداد.
آنان باختند چون سایپا "تیمتر" بود. آیا پسران آبی در نیمه دوم برای برد به میدان آمده بودند؟ ما که میگوئیم هرگز. چون با آن دفاع و آن فشار مضاعف سایپا، محال ممکن بود که استقلال بتواند جان سالم به در ببرد. نوع هجوم سایپا با نوع فشار پرسپولیس مقابل راه آهن تفاوت زیادی داشت، شاگردان جوانترین مربی لیگ میدانستند که پاشنه آشیل استقلال کجاست، آنان زمانی که میانه میدان را به کل به سیطره خود در آوردند و از جناحین نفوذهای پر تعدادی را انجام دادند ستون کاخ برد استقلال شروع به لرزه کرد.
ثانیه به ثانیه براین فشار افزوده میشد اما صمد فقط بازی را نگاه میکرد سرمای هوا به قدری بر او اثر سو گذاشته بود که از کوچکترین حرکتی عاجز بود. اما دراین سوی میدان مرد تمام نشدنی فوتبال ما به سبک و سیاق شطرنج بازان تعویض انجام میداد. خوب به تعویضهای دایی و گلهای زده سایپا توجه کنید تا متوجه شوید استقلال بازی را کجا وا داد.
میخواهیم از بچگی و حرکات تمام نشدنی سیاوش بنویسیم اما چنین نگارشی تکرار مکررات است گویی این پسر قصد اصلاح خودش را ندارد ، به راستی چه کسی باید گوش او را بپیچاند؟ از سیاوش که بگذریم میرسیم به محمود فکری، مرد پختهای که روزهای آخرین فوتبالش را سپری میکند اما هنوز برخی از لجاجتهای خود را فراموش نکرده است. درگیری او با دایی یک جنگ قدیمی بود. دو کاپیتان تیم ملی(با اینکه کارنامه شان به هیچ وجه قابل قیاس نیست) آمده بودند تا خودی نشان بدهند اما فکری بازنده این جدال شد ، درست همان لحظهای که به عنوان آخرین مرد دفاعی استقلال توپ را برای دایی سو سو کرد.
شاید لحظات شیرینی برای محمود خان محاسبه میشد مخصوصا وقتی صدای خنده هواداران را میشنید اما عاقبت چنین تعلل و "موس موس" کردنی چیزی نشد جز یک پاس اشتباه و بعد از آن گل باخت استقلال ، همان گل دوم را عرض میکنیم جایی که پیرو بچه بازی سیاوش ، حاج محمود هم بچگی کرد تا استقلال عیدانهای به طعم تلخ باخت، نثار هواداران بیشمارش کند چه آنانی که سرما را به جان خریده بودند و رهسپار ورزشگاه شدند چه آنانی که پای تلویزیون منتظر یک بازی خوب بودند.
بله سایپا قهرمان نیم فصل شد و این کمترین پاداشی بود که شاگردان مرد تمام نشدنی فوتبال ما دریافت کردند.
محسن قهرمانی سوت پایان بازی را زده بود و جناب مرفاوی هاج و واج در جای خود ایستاده بودند شاید به آن میاندیشیدند که ای کاش از اول بازی همان زوج سیاوش و یوسفی را میآزمودم اما نه... آنان هنوز دل به پرتابهای اوت انداز بستهاند مردی فقط در زمان پرتاب اوت دیده میشود و در تمامی دقایق یک تماشاگر نمونه است(البته این روزهای مقداری عصبانی، آخر نیم فصل به پایان رسید و ایشان هنوز گلی نزدند). به راستی اگر رحمان احمدی آن سوپر شاهکار(!) را انجام نمیداد استقلال با کدام روش دیگر توان گل زنی داشت؟
آقای مرفاوی صدای سکوها را شنیدید؟ آن شعارها ماحصل کدام تفکر بود؟